گروه تاریخ مشرق- حضرت امام خمینی(ره) پس از تبعید از ایران، چند ماهی را در ترکیه به سر
بردند و سپس به نجف تبعید شدند. ایشان به دنبال اقامت در نجف، با بیخبری حوزه علمیه
نجف از مسائل روز کشورهای اسلامی و توطئههای استکبار در میان مسلمانان مقابله میکردند. به همین منظور
در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۴۴ به دیدار علما و
مقامات روحانی نجف شتافتند و با حضرات آیات عظام سید محسن حکیم، شاهرودی و سید ابوالقاسم
خویی (رحمة الله علیهم) ملاقات کردند.
آیتاللهسیدمحسنحکیم(ره)، مرجع تقلید عام مردم عراق در آن روز بود و پدر شهید سید محمدباقرحکیم(ره) و برادرش سید عبدالعزیز است.
در تاریخ 27 مهر 1344 پس از آنکه
امام خمینی نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آقای بروجردی ادعا نمودند به همراه جمعی
از طلاب و یاران خود جهت عیادت به منزل آیت الله حکیم(ره) رفتند.
پس از انجام تعارفات معمولی بین ایشان و آیت الله حکیم(ره)، امام (ره)به
آیت الله حکیم(ره) فرمودند: شنیدم کسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف
ببرید و در ضمن قضایای ایران را از نزدیک لمس کنید و مشاهده کنید که بر این ملت
مسلمان چه میگذرد. در زمان مرحوم بروجردی عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل
بر صحت میکردم و میگفتم: مطالب را به ایشان نمیرسانند. نسبت به جنابعالی هم این
طور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمیرسانند والا شما هم ساکت نمیماندید.
در تهران به عنوان بیست و پنج سال سلطنت پهلوی جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار
دلار از این مردم فقیر برای مصارف جشن گرفتند، ۸۰۰ دختر و ۸۰۰ پسر
به عنوان دعا در محلی به جان هم انداختند به عنوان دعا چه کردهاند که از گفتنش
خجلم.»
آیت الله حکیم (ره): من از تمام قضایا کاملا واقف هستم.
امام خمینی(ره): گمان نمی کنم که از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما کوتاه نمی آمدید.
آیت الله حکیم(ره): آنچه وظیفه شرعی بود بهجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یک عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می کنند که خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.امام خمینی (ره): شاید مطلع نباشید که آمریکا و انگلستان میخواهند دول اسلامی را محو و نابود کنند و فعلا از ایران شروع کردند. تمام منافع ایران را میبرند و میخواهند خون این ملت ها را بمکند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام کردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.
آیت الله حکیم(ره): بلی آن طور که شما می گویید صحیح است، ولی راه ایستادگی
و مقاومت با آن ها آن طور که شما اقدام کردید درست نبود. چون ما که سلاح و قدرت نداریم.
سلاح و قدرت ما همین مردم هستند. اینها هم حرکتشان از طرف باد است (یعنی با باد می
آیند و با باد می روند.). ما تجاربی از انقلاب 1920 عراق داریم و می دانیم که چگونه
با ما انگلیسی ها رفتار کردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به کجا منتهی شد. خیلی محتاطانه
باید حرکت کرد و به اندک غفلت ممکن است مسلمانها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را
در مقابل این مسائل مسئول می دانم. بعضی از قضایا را که شما بیان کردید ما تحقیق کردیم
آن طور نیست.
امام خمینی (ره): البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نکردم و من مدارک مستدل
دارم.
آیت الله حکیم(ره): وانگهی چه میشود کرد چه اثر دارد؟
امام خمینی(ره): قطعا اثر دارد. ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را
متوقف کردیم، چطور اثر ندارد اگر علما اتحاد داشته باشند قطعا موثر است.
آیت الله حکیم(ره): اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی
اقدام شود خوب است.
امام خمینی(ره): قطعا تأثیر دارد چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام،
اقدام عاقلانه است و اقدام غیر عاقلانه اصلا مورد بحث نیست. مقصود اقدام علما و
عقلای ملت است.
آیت الله حکیم(ره): اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمیکنند، آنها
برای دین سینه چاک نمیکنند.
امام خمینی(ره): چطور مردم دروغ میگویند، این مردم جان دادند، زجر دیدند،
حبس کشیدند، تبعید شدند، اموالشان به غارت رفت. چطور مردم بقال و عطار سرمحل که
سینه جلو گلوله دارند دروغ میگویند؟
آیت الله حکیم(ره): تبعیت نمیکنند، مرید اغراض مادیه هستند.
امام خمینی(ره): عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردی و صداقت
خود را نشان دادند.
آیت الله حکیم(ره): اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سر و
صدایی بشود مردم به ما ناسزا میگویند و سر و صدا راه میاندازند.
امام خمینی(ره): ما که قیام کردیم از احدی به جز مزید احترام و سلام و
دستبوسی ندیدیم و هر که کوتاهی کرد حرف سرد شنید و مورد بیارادتی مردم واقع شد.
در تبعید ترکیه، به یکی از دهات ترکیه اسمش یادم نیست رفتم اهالی آن ده گفتند:
وقتی آتاتورک مشغول عملیات ضد دینی خود شد علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول
فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند، آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه
به قتل رسانید. من شرمنده شدم. پیش خود فکر کردم که آنها سنی میباشند، وقتی خطر
را به دین اسلام نزدیک میبینند، چهل نفر کشته میدهند، ولی علمای شیعه در این خطر
عظیمی که [به] دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از بینی من و نه شما و
نه دیگری). واقعا جای خجالت است.
آیت الله حکیم(ره): چه
باید کرد؟ بایستی احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد.
امام خمینی(ره): عملیات ضد دینی دو جور است: یکی مثل رضاخان بیدینی میکرد
و میگفت: من میکنم و نسبت به شرع نمیداد، البته موضوع اقدام علیه او از باب
نهی از منکر بود ولی شاه فعلی هر عملی ضد قرآن و مذهب میکند و میگوید: از دین
است. نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم میگویم، این بدعت عظیم که بر اساس دیانت
لطمه وارد میکند قابل تحمل نیست، باید جانبازی کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که
وقتی دین مورد حمله واقع شد عدهای از علمای شیعه قیام کردند و دستههایی از آنها
کشته شدند.
آیت الله حکیم(ره): تاریخ چه فایدهای دارد باید اثر داشته باشد.
امام خمینی(ره): چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین بن علی (ع) به تاریخ خدمت
مؤثری نکرد؟ و چه بهره بزرگی از قیام آن حضرت میگیریم؟
آیت الله حکیم(ره): شما جواب خدا را در این خون ریزی چه می دهید؟
امام خمینی (ره): امام حسین (علیه السلام) که قیام کرد و خود و عده ای شهید
شدند برای چه بود؟ برای حفظ اسلام بود. پس باید این اعتراض را هم به او بنماییم.
در این بین آیت الله حکیم(ره) عصبانی شده و با عصبانیت فرمودند: ای آقا!
شما خود را با امام حسین قیاس می کنید؟ امام حسین(علیه السلام) امام مفترض الطاعه و
عالم و مأمور از جانب خداوند بود. شما چرا امام حسن (علیه السلام) را نمی گویید. هر
کاری که می خواهید بکنید و هر خونی که می خواهید ریخته شود امام حسین(علیه السلام)
را در میان می آورید. ریختن یک قطره خون بی گناه در نزد خداوند مسئولیت عظیم دارد.
امام خمینی(ره): اگر امام حسن (ع) هم به اندازه شما مرید داشت قیام میکرد.
در اول امر قیام کرد دید مریدها فروخته شدهاند، لذا فتح نکرد، اما شما در تمام ممالک
اسلامی مقلد و مرید دارید.
آیت الله حکیم(ره): من که نمیبینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم
تبعیت نماید.
امام خمینی(ره): شما اقدام کنید و قیام نمایید، من اولین کسی خواهم بود که از
شما تبعیت خواهم کرد.
آیت الله حکیم(ره): لبخند و سکوت.
چند لحظه بعد امام خمینی (ره) بلند شدند و آیت الله حکیم(ره) تا در اتاق از ایشان مشایعت کردند و از منزل خارج شدند.این دیدار حدود بیست دقیقه به طور انجامید. در خلال این مدت آقای سید یوسف حکیم(ره) و بعضی از آقازادگان و حواشی آیت الله حکیم(ره) حضور داشتند.
منبع:کتاب کوثر ج 2 – ص 125
نقل آقای سمامی
نیم نگاهی به تعامل امام خمینی با حوزه نجف - مدارا و مدیریت - حسین محمددوست دانشجوی کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامیب) ممتنعین: بدون شک مهمترین و فربه ترین طیف روحانیون نجف در برابر امام از لحاظ عملی و نظری این طیف بودند. ممتنعینی که کفهی مخالفتشان با نظر و عمل امام سنگین تر بود. لذا می توان این طیف را به دو دسته ممتنعین خاکستری و سفید تقسیم کرد. در صدر ممتنعین خاکستری باید از مراجع بزرگ وقت آیت الله حکیم و آیت الله خویی نام برد و آیت الله شاهرودی را از جمله ممتنعین سفید دانست.
آیت الله سید محسن حکیم، مرجع عامه عصر که خاطره تلخ شکست مردم عراق در برابر متجاوزین انگلیس در جریان جنگ جهانی اول را به خاطر داشت، اساسا قائل به دخالت گسترده علما در امور سیاسی نبود و طبق سنت مألوف حوزه نجف به «سلطنت مشروطه» اعتقاد داشت. ایشان در سالهای آغازین نهضت امام خمینی طی تلگرامی مخالفت خود را با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام کرد و در جریان حمله نیروهای پهلوی به مدرسه فیضیه نیز طی تلگرامی به 32 نفر از مراجع خواستار هجرت علما به عتبات شد که با پاسخ منفی امام خمینی مواجه شد. آیت الله خاتم یزدی درباره علت پاسخ منفی امام به آیت الله حکیم می گوید:« این درخواست که به معنی خالی کردن میدان از سوی انقلابیون و مبارزان قم بود و به عنوان یکی از خطاهای سیاسی آقای حکیم تلقی گردید، با پاسخ منفی حضرت امام و یارانش رو به رو گشت.»( خاطرات آیت الله خاتم یزدی- ص95)پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و تلاش یاران امام برای جلب حمایت علما از امام، شیخ نصرالله خلخالی طی دیداری با آیت الله حکیم تقاضای حمایت ایشان از امام خمینی را مطرح می کند که آقای حکیم طی برخوردی سرد به وی می گوید: « من عراقی هستم و با اوضاع ایران کاری ندارم»(خاطرات آیت الله خاتم یزدی،ص95)
قابل تامل ترین نکته در تعاملات امام خمینی با آیت الله حکیم، روایتهای بعضا ضد و نقیض نقل شده از دیدار دوم این دو مرجع تقلید است. حجت الاسلام سمامی دیدار مذکور را اینگونه شرح می دهد:« آقای خمینی به آقای حکیم فرمودند: شنیدم کسالت دارید. خوب است به ایران برای مداوا تشریف ببرید و در ضمن قضایای ایران را از نزدیک لمس کنید.آقای حکیم در جواب گفت: من از تمام قضایا کاملا واقف هستم.آقای خمینی فرمودند: گمان نمی کنم که از همه قضایا مطلع باشید. چه اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما کوتاه نمیآمدید.آقای حکیم در جواب گفتند: آنچه وظیفه شرعی بود بجا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید. یک عده افراد سودجو این قضایا را ایجاد می کنند که خود سود ببرند، و باید خیلی متوجه و بیدار باشیم.آقای خمینی فرمودند: شاید مطلع نباشید که آمریکا و انگلستان می خواهند دول اسلامی را محو و نابود کنند و فعلا از ایران شروع کردند. تمام منافع ایران را می برند و می خواهند خون این ملت ها را بمکند. باید متوجه بود و بیدار شد و ما بدین جهت قیام کردیم، و محمد رضا شاه پهلوی اصلا معتقد به اسلام نیست.آقای حکیم فرمودند: بلی آن طور که شما می گویید صحیح است، ولی راه ایستادگی و مقاومت با آن ها آن طور که شما اقدام کردید درست نبود. چون ما که سلاح و قدرت نداریم. سلاح و قدرت ما همین مردم هستند. این ها هم حرکتشان از طرف باد است (یعنی با باد می آیند و با باد می روند.) و ما تجاربی از انقلاب 1920 عراق داریم و می دانیم که چگونه با ما انگلیسی ها رفتار کردند و نتیجه قیام و انقلاب ما به کجا منتهی شد. خیلی محتاطانه باید حرکت کرد و به اندک غفلت ممکن است مسلمان ها ذلیل و نابود گردند؛ و من خود را در مقابل این مسائل مسؤول می دانم. بعضی از قضایا را که شما بیان کردید ما تحقیق کردیم آن طور نیست.آقای خمینی فرمودند: البته من بدون تحقیق و تتبع اقدام نکردم و من مدارک مستدل دارم.» سیر روابط امام و آیت الله حکیم در اواخر عمر آیت الله حکیم، پس از روی کار آمدن حزب بعث(1347) و تلاش حزب بعث برای اخراج ایرانیان، جنبه همدلانه تری پیدا کرد. رژیم بعث عراق در اردیبهشت 1348 طی یورشی به حوزه نجف اقدام به دستگیری بسیاری از طلاب ایرانی کرد. این امر موجبات اعتراض آیت الله حکیم به شورای فرماندهی عراق را فراهم کرد. متعاقب آن، رژیم بعث به بهانه حل مشکل طلاب ایرانی از ایشان تقاضای میانجی گری میان دولت ایران و عراق را کرد که مورد پذیرش آیت الله حکیم قرار گرفت. مجموع مذاکرات رخ داده منجر به توقف اخراج ایرانیان شد اما از سوی دیگر روزنامه های عراقی که توسط دستگاه تبلیغاتی حکومت عراق هدایت می شدند در پروژه ای دیگر با حمله به ایرانیان و متهم ساختن آنان به مداخله در امور اقتصادی عراق، آیت الله حکیم را عامل نابسامانی اقتصادی و بیکاری مردم عراق معرفی کردند. رژیم بعث که از این اقدامات قصد تضعیف نهاد مرجعیت را داشت با شایعه پراکنی های گسترده فرزند آیت الله حکیم را نیز متهم به جاسوسی کرد و با یورش به خانه این مرجع تقلید اقدام به دستگیری فرزند ایشان کرد. اتفاقات رخ داده منجر به انزوای آیت الله حکیم شده بود به نحوی که مراجع وقت جرات حمایت علنی از ایشان را نداشتند، در این شرایط امام خمینی با هوشمندی و درایت، به حمایت از مرجع عامه عصر پرداخت و خاطرات حمایت خود از آیت الله بروجردی را در اذهان زنده کرد. حجت الاسلام محتشمی پور خاطرات خود از آن روزها را می گوید:«رعب و وحشت و اضطراب بر نجف خیمه زد. نه تنها مردم، بلکه طلاب، علما و روحانیون بزرگ نجف هم جرات رفت و آمد به منزل آقای حکیم را نداشتند. حضرت امام تصمیم گرفتند با یک حرکت اصولی آن فضای رعب و وحشت را بشکنند و لذا به نمایندگی از سوی خود آیت الله حاج آقا مصطفی را به ملاقات آیت الله حکیم فرستادند... خبر ملاقات و دیدار آیت الله مصطفی خمینی به نمایندگی از طرف حضرت امام با آیت الله حکیم و ابلاغ پیام امام و بحث و مذاکره درباره اوضاع جاری با ایشان به سرعت منتشر شد و نقل مجالس و محافل گردید. این دیدار و تبادل نظر روزهای بعد برای بار دوم و سوم تکرار گردید و باعث شد که فضای رعب آلود و ملتهب نجف به کلی آرام گیرد.»(خاطرات حجت الاسلام محتشمی پور-صص144-145)
مواضع آیت الله خویی، دیگر رکن مرجعیت حوزه نجف، پیرامون نهضت امام خمینی نوسانات بیشتری را پشت سر گذاشت، ایشان در سالهای ابتدای نهضت (1342و1343) قاطع ترین اعلامیه ها علیه حکومت شاه را صادر کرد:« آیا شایسته است که چند نفر از افراد منحرف با مقدسات این ملت بازی کنند؟ ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند دعوت می کنیم با دشمنان دین و وطن به طریق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنانش از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهده علمای عالی قدر است که مسلمانان را در وظیفه ی مقدسی که در پیش دارند رهبری کنند...» (اعلامیه آیت الله خویی مورخ 16/2/1383 هجری قمری)
اما به مرور زمان با سرکوب ظاهری قیام مردم آیت الله خویی به چهره ای دلسوز برای رژیم پهلوی در سالهای بعد تبدیل شد و طی تلگرافهایی در قامت یک ناصح به نصیحت هویدا پرداخت. مرحوم آیت الله عباسعلی زنجانی در باره ی این تغییر رویه می گوید:«من الان دقیقا در خاطرم نیست از چه تاریخی یک مرتبه یک تغییر رویه ای در بیت آقای خویی به وجود آمد و کم کم اطرافیان آقای خویی از جمله بعضی از فرزندان ایشان شروع به بدگویی از نهضت و بی مهری نسبت به امام کردند و اعلامیه ها قطع شد، می گفتند اگر نهضت برای اسلام است چطور فقط ثمره و آثارش برای یک نفر است.»(خاطرات آیت الله عمید زنجانی،صص 132-133)
!P1! پس از فوت آیت الله حکیم نیز که دور جدید اخراج ایرانیان مقیم عراق از سر گرفته شد(1350) و موجبات واکنش شدید امام خمینی را به دنبال داشت، آیت الله خویی موضعی منفعلانه در قبال این واقعه از خود نشان داد. آیت الله سید جعفر کریمی از یاران امام در این باره خاطره ای نقل کرده اند که به آشکار شدن موضوع کمک شایانی می کند:« وقتی آیت الله خویی از سفر درمانی لندن برگشتند، جهت استراحت به منزل خود در کوفه رفتند. حضرت امام به همراه آیت الله شیخ نصرالله خلخالی به منزل ایشان رفتند، بعد از احوالپرسی حضرت امام قضیه را مفصلا تعریف کرد و فرمود: در غیاب شما من با نمایندگان دولت صحبت کردم. متاسفانه آنها خواب بدی برای حوزه دیده اند و ما باید برای حوزه ای که مرحوم شیخ طوسی پایه گذاری اش کرد و چشم امید جهان اسلام است فکری بکنیم. آنها می خواهند به سخت ترین وضعی بساط حوزه را برچینند. امام توقع داشتند که آیت الله خویی قول مساعدت و همکاری بدهند. لکن براساس نقل مرحوم آقای نصرالله خلخالی زمانی که امام از اتاق بیرون آمدند، خیلی متاثر شدند و فرمودند: آقای حاج شیخ ما آمدیم با آقا صحبت کردیم اما مثل اینکه آقا اینجا نبودند و صحبت ها را جدی نگرفتند.»(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیت الله سید جعفر کریمی)
هرچند تز سیاسی آیت الله خویی بیشتر به «سلطنت مشروعه» نزدیک بود، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن حمایت از نهضت امام خمینی، مردم را به انداختن رای مثبت به نفع جمهوری اسلامی در رفراندوم تشویق کرد و در دوران خفقان آمیز صدام نیز علی رغم فشارهای گسترده هرگز حاضر به حمایت از رژیم بعثی نشد.
آیت الله شاهرودی دیگر مرجع شهره عصر با وجود اینکه نه نفیا و نه اثباتا در امور مبارزاتی اقدام می کرد، مورد علاقه ی خاص امام خمینی بود، آیت الله خاتم یزدی پیرامون این مناسبات این مرجع تقلید با امام خمینی می گوید:« درباره ی ملاقات آقای شاهرودی و امام نیز آنچه گفتنی است، این است که مرحوم آقای شاهرودی مطابق معمول با نقل داستان ها و حکایت هایی که بعضا خنده دار هم بود، از گفتگو درباره ی موضوعات سیاسی که اهمیت بیشتری داشت، خودداری نمود. ایشان که از زرنگی خاصی برخوردار بود، آرا و افکارش را به ویژه در زمینه ی مسائل سیاسی و اجتماعی کتمان می کرد، به همین جهت دوستی می گفت من پنجاه سال در نجف بودم و تا آخر نتوانستم پی ببرم که آقای شاهرودی چه جور آدمی است.»(خاطرات آیت الله خاتم یزدی- ص78)
نقل آقای صادقی تهرانی
خاطرات و ناگفتههایی از ورود تاریخی امام خمینی به عراق، درگفت وشنود با مرحوم آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانیبحث امام باآیتالله حکیم، درنجف بازتاب گستردهای پیدا کرد
عالم مجاهد مرحوم آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانی از پیشکسوتان مبارزه در نهضت امام خمینی بود و در این راه دشواریهای فراوانی را متحمل گشت.54 سال قبل در چنین روزهایی که رهبر نهضت اسلامی از ترکیه به نجف منتقل گشت، دکترصادقی هماره با او همگام بود و از این مصاحبت خاطراتی شنیدنی در ذهن وضمیر خویش داشت. درگفتوشنودی که پیش روی دارید، شمه ای از این خاطرات نقل شدهاند. امید آنکه مقبول افتد.
□ برحسب اسناد وتصاویر، جنابعالی از اولین مستقبلین امام خمینی در بدو تبعید ایشان به کشور عراق بودید. بفرمایید که چگونه از ورود ایشان به این کشور مطلع شدید ودر آغاز درکجا با ایشان ملاقات کردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.حتما مطلع هستید که من پس از یک سخنرانی تند بر علیه شاه در مسجد اعظم قم ودر حضور مرحوم امام خمینی(رحمت الله علیه)، مجبور به ترک ایران شدم ونهایتا به نجف رفتم. درآنجا هم فعالیتهای مبارزاتی خودم ادامه دادم واین فعالیتها پس از دستگیری امام در 15 خرداد42 وهمچنین تبعید ایشان به ترکیه شدت بیشتری گرفت. ازجمله فعالیتهای ما این بود که به اتفاق عده ای از دوستان به درس مراجع نجف می رفتیم و نگرانی خودمان را از وضعیت ایشان ابراز می کردیم. تفصیل این قضایا زیاد است و بیان آن زمان دیگری می طلبد. به هرحال یک روز در مهرماه1344 بود که به بنده اطلاع دادند که امام به کاظمین آمدهاند. باور کردنش مشکل بود، با اینکه احتمال بسیار ضعیفی میدادم که این خبر درست باشد، همراه با عدهای از دوستان از جمله شیخ محسن غروی قوچانی که از ملازمین ما بودند ــ و بعداً هم به سفارش من تا آخر از ملازمین امام بودند ــ به کاظمین رفتیم و شب به جایی که احتمال میدادیم ایشان به آنجا وارد شده بودند، رسیدیم. ما هم آنجا خوابیدیم و نزدیکیهای سحر بود که صدای آقای حاج شیخ نصرالله خلخالی را شنیدیم که داشت با کسی صحبت میکرد، بعدا متوجه شدم که در حال صحبت کردن با امام بود. آنها به حرم رفتند و ما هم رفتیم. بعد از چند سال که امام را ندیده بودم، با یکدیگر ملاقات و روبوسی کردیم و هر دو به گریه افتادیم. چند روز در کاظمین بودیم و عده زیادی از نجف، کربلا و شهرهای دیگر، مخصوصاً عده زیادی از روحانیون به دیدن ایشان میآمدند. بنده در آنجا به زبانهای عربی و فارسی، بارها سخنرانی کردم. یکی دیگر از کسانی که عمدتاً به عربی و گاهی هم به فارسی سخنرانی میکرد، آقای شیخ محمد مهدی آصفی بود که در حال حاضر از رهبران قیام اسلامی عراق و از فضلا و انقلابیون بسیار صالح و صحیح است.*
□ شما در بقیه برنامههای حضرت امام پس از ورود به کاظمین با ایشان همراه بودید؟
بله، قرار شد قبل از اینکه امام به کربلا و نجف بروند، به سامرا مشرف شویم. بنده هم در همان ماشینی که ایشان و مرحوم آقا مصطفی و مرحوم آقای خلخالی هم بودند، سوار شدم. آقای شیخ نصرالله خلخالی جلو نشستند و عقب هم آقای خمینی وسط نشستند، آقا مصطفی طرف راست ایشان و من هم طرف چپ نشستم. خاطرم هست وسط راه آقا به آقا مصطفی فرمودند: «کمرم خیلی درد میکند. کمی آن را بمال!». در سامرا هم از امام استقبال خوبی شد و علمای زیادی هم در منزلی که ایشان سکونت کردند، به دیدارشان میآمدند، از جمله مفتی اعظم سامرا و عدهای از علما و طلاب سامرا آمدند. بنده در آنجا به زبان عربی صحبت و امام را به همه معرفی کردم، چون آنها نام ایشان را از دور شنیده بودند و خیلی دقیق نمیشناختند. چند روز در سامرا بودیم و چون قرار بود سخنرانیها به زبان عربی ایراد شوند، غالباً من سخنرانی میکردم.
بعد به کربلارفتیم. به کربلا که وارد شدیم، استقبال عظیمی صورت گرفت که برنامهریزی و مدیریت آن با مرحوم آقای آسید محمد شیرازی بود که در آن مقطع در کربلا، برو بیایی داشت و نماز جماعت باشکوهی را در صحن امام حسین(ع) برگزار میکرد. عصر بود که به کربلا وارد شدیم و به منزلی که قرار بود در آن اقامت کنیم، رفتیم. یکی از ساکنان کویت آن منزل را برای امام تدارک دیده بود. نزدیک غروب که شد، آقای شیرازی برای من پیغام فرستاد که: ببینید اگر آقا قبول میکنند، امشب به جای من نماز بخوانند. نماز صحن بسیار مهم بود. گفتم: به کس دیگری بگویید که این پیغام را به ایشان برساند. ایشان گفتند که: آقای خمینی حرف کس دیگری جز شما را گوش نمیدهند! واقعاً هم همین طور بود و امام به حرف هر کسی گوش نمیدادند. من به حرم امام حسین (ع) رفتم. دیدم که امام در گوشهای نشسته بودند و زیارت میخواندند. دور ایشان هم جمعیت زیادی جمع شده بودند. من جمعیت را عقب زدم و جلو رفتم و گفتم: «آقا! زودتر زیارتتان را تمام کنید، قرار است با هم نماز بخوانیم». فرمودند، «کجا؟» گفتم: «در صحن.» فرمودند: «چه کسی گفته؟» گفتم: «آقای آ سید محمد شیرازی!» فرمودند: «چطور؟» گفتم: «چطور ندارد، باید برویم!». رفتیم و ایشان در صحن نماز جماعت را خواندند. گر چه مرحوم امام در منزل آسید محمد شیرازی نبودند، ولی مهمان ایشان بودند و همه پذیراییها از طریق ایشان انجام میشدند و شبانهروز این پذیراییها برقرار بودند. من نمیتوانستم زیاد در کربلا بمانم، چون در نجف درس داشتم. آخرین درسی که در نجف میدادم، آیاتالاحکام بود.محل آن در مدرسه وسطای مرحوم آخوند خراسانی بود و هر روز بعد از درس، با آقای غروی میرفتیم کربلا و برمیگشتیم! تا وقتی که امام در کربلا بودند، هر روز کار ما همین بود. به ایشان میگفتم: اگر گاهی اینجا در خدمت شما نیستم به خاطر این است که درس را تعطیل نکردهام و به نجف میروم و برمیگردم. ایشان میفرمودند: «من هم همیشه به مصطفی میگویم که به هیچ دلیلی درس را تعطیل نکن».
□ نماز جماعت امام در حرم همان یک بار بودیا بازهم تکرارشد؟
خیر، تکرار شد، ولی امام در شبهای آخر فرمودند: کافی است... و خود آقای شیرازی نماز را برگزار کردند. بعد قرار شد امام به نجف بیایند. یادم هست که از خود نجف با خان نس به استقبال ایشان آمدند. یعنی در مسافت 90 کیلومتری بین نجف و کربلا، حدود 40، 50 کیلومتر جمعیت به استقبال ایشان آمده بودند! خیلیها در ترتیب وتنظیم این استقبال زحمت کشیدند که الان بعضیهایشان فوت کردهاند. استقبال فوقالعاده عظیمی از امام شد که برای بعضی از مخالفان کشنده بود، چون تفوق زیادی را نشان میداد. ایشان در نجف، وارد همان منزلی شدند که تا به آخر هم در همان جا اقامت داشتند، تمام سیزده چهارده سال را در آنجا بودند. منزل را آقای خلخالی برای ایشان اجاره کرده بودند. مراجع یکی یکی آمدند. اولین مرجعی که به دیدن امام آمدند، مرحوم آقای خوئی بودند و آخری مرحوم آقای حکیم. مرحوم آقای شاهرودی هم در این فاصله آمدند. آقای حکیم واصحابشان که آمدند، من درآن جلسه مقداری صحبت کردم که البته برای آنها خوشایند نبود، چون اینها به افکار و حالات انقلابی تمایل چندانی نداشتند. آن بحثی که در بازدید امام از مرحوم آقای حکیم پیش آمد، کاملاً یادم هست.
□ موضوع این گفت وگو از چه قرار بود؟ این سوال را از این بابت می پرسم که دراین باره روایات متنوعی وجود دارد؟
مرحوم آقای حکیم که به دیدن امام آمدند، متقابلا ایشان هم برای بازدید رفتند. بنده هم در معیت ایشان بودم. آقای حکیم تا دم در اتاق به استقبال آمدند، ولی بعد برگشتند و روی مسند خود نشستند و امام و بقیه هم در جاهای دیگر نشستند، ولی وقتی که امام به بازدید آقای خویی رفتند، ایشان مسند خاص خودشان را به ایشان دادند و خودشان رفتند و آن طرفتر نشستند. اینها مشاهدات عینی من هستند. آقای خویی نسبت به امام احترامات زیادی داشتند. حتی کراراً به من میفرمودند فعلاً قضیه علم و این حرفها نیست. من خوشم میآید که کسانی پیش من میآیند و میگویند:« آقا! ما مقلد شما هستیم، اجازه میدهید پولها را به آقای خمینی بدهم؟ من هم میگویم: بدهید! یا بعضی از ما سوال میکنند: اجازه میدهید از آقای خمینی تقلید کنیم؟ من هم میگویم: مانعی ندارد. هر کاری را که درست تشخیص میدهید، انجام بدهید».
به هرحال در آن جلسه امام با تواضع فوقالعاده زیادی به مرحوم آقای حکیم فرمودند: «آقا شما از جریانی که در ایران هست اطلاع دارید، آیا ما وظیفه نداریم قیام کنیم؟»...عرض کردم که من عین کلمات ایشان را نوشتم و پخش شد. آقای حکیم فرمودند: «نه، ما وظیفهای نداریم، وظیفه ما همان وظیفه امام حسن مجتبی (ع) است!». امام گفتند: «وظیفه امام حسن مجتبی (ع) در زمان خاصی بود و وظیفه امام حسین (ع) در زمان دیگری. مگر هر دو هم به وظیفه الهی خود عمل نکردند؟» آقای حکیم گفتند: «چرا». امام فرمودند: «ما الان در زمان امام حسین (ع) هستیم، نه زمان امام حسن (ع). رضاخان تقریباً معاویه بود، اما محمدرضاخان یزید است، چون پردهها را کنار زده و دارد آشکارا با اسلام معارضه میکند». آقای حکیم گفتند: «حتی اگر فرض کنیم که در زمان امام حسین (ع) هستیم، ما یاران و انصاری نداریم که در برابر او که از قدرتهای خاورمیانه است، قیام کنیم». امام گفتند: «ما که از شما در درجات پایینتری هستیم و فرزند یا برادر کوچک شما حساب میشویم، ببینید قیام کردیم و ایران چه کرد. در جریان 15 خرداد چرا آن قدر کشته شدند؟ به خاطر اینکه من سید ودر لباس پیغمبر(ص) هستم. بنابراین معلوم میشود که مردم ایران اجابت میکنند». باز آقای حکیم گفتند که:«معلوم هم نیست که همیشه هم این طور باشد و معلوم نیست که ما موفق بشویم و ما را تنها خواهند گذاشت». امام گفتند: «نه، این طور نیست، شما جلو بیفتید و من هم پشت سر شما حرکت میکنم و این پرچم ضد ظلم و ضد شاهنشاهی را بلند میکنیم و به نتیجه خواهیم رسید». خلاصه بحث ادامه پیدا کرد و هر چند آقای حکیم قانع نشد، ولی از موضع اول پایین آمد و گفت، : «شما هر جور تشخیص میدهید محترم است و همان طور عمل بفرمایید، من یک عذرهایی دارم وبه همین دلیل نمیتوانم اینطور عمل کنم». موقعی که از نزد آقای حکیم بیرون آمدیم، رفقا دور ما را گرفتند، چون نشده بود که همگی همراه ما بیایند...
□ آنها چه کسانی بودند؟
آقای دعایی بود و چند نفر دیگر که فوت کردهاند. من به منزل آقای خویی رفتم و جریان را مفصلاً برای آنها نقل کردم .به این ترتیب که این آقایان هم که از من سوال کردند، ومن هم کلمه به کلمه گفتم و آنها نوشتند و ناگهان مثل سیل در کل نجف پخش شد! جوانی بود و داغی! اگر حالا بود آن تعابیری را که در منزل آقای خویی به کار بردم، به کار نمیبردم. حالا همه را یکسان تعبیر میکنم که القاب بالا و پایین نشوند، اما در منزل آقای خویی مثلا گفتم: آقای خمینی فرمودند، آقای حکیم گفتند! بعد رفتم منزل. شب بود که مرحوم امام پیشکارشان را فرستادند که: آقا گفتهاند: « اگر امکان دارد، تشریف بیاورید که میخواهم با شما صحبت کنم». رفتم و در طبقه بالا فقط امام و آقای آشیخ نصرالله خلخالی بودند و من. ایشان فرمودند: «چه کار کردی آقای صادقی؟ همه نجف از این قضیه پر شده. خیلی داغ نقل کردهای!». گفتم: «من همانی را که بوده، عیناً نقل کردهام». ایشان خندیدند و گفتند: «نباید تند حرف بزنید که آقایان دلگیر نشوند». منظورشان این بود که جوری نشود که ما دافعه پیدا کنیم و آقایان فراری بشوند.
□ مردم عکسالعمل خاصی در قبال پخش این مطلب نداشتند؟
عکسالعمل مردم از یک لحاظ منفی بود و از لحاظ دیگر مثبت. بعد منفی را خیلی ابراز نمیکردند و فقط عده معدودی در خفا نق میزدند، ولی بعد مثبت آن با سر و صدا همراه بود، ولو اینکه فقط چند نفر بودند. درآن دوره من سمبل اینگونه فعالیتها در نجف بودم. همین موجب شده بود که مثلا آقای خویی به من نظر لطف زیادی داشته باشند. یادم هست که آقای خویی دو نفر (اخوان انصاری) را مقرر کرده بودند که دائماً از من پذیرایی کنند، چون من خونریزی معده داشتم و فعالیتم هم زیاد بود. آشیخ احمد انصاری و آشیخ محمود انصاری که مرتباً مشغول پذیرایی از ما بودند که یک وقت تلف نشویم.
□ درس امام در نجف چگونه آغاز شد ودر فضای پرقدمت حوزه علمیه این شهر، چه بازتابهایی دشت؟
بعد از گذشت مدتی، بنا شد که مرحوم امام درس را شروع کنند. البته درآغاز ایشان چندان مایل نبودند ولی به تدریج و با اصرارعلاقهمندان، قبول کردند. یادم هست که در کاظمین به ایشان گفتم که:« شما باید در مسجد شیخ مرتضی انصاری درس را شروع بفرمایید و فقط فقه و باب مکاسب را بگویید، چون همه ابواب را تحت پوشش میگیرد». فرمودند: «از حالا تعیین می کنید که در نجف چه درسی بگویم؟» گفتم: «بله، من صلاح شما را در نجف این گونه میبینم. مسجد شیخ مرتضی انصاری بهترین جاست و مکاسب هم بهترین گزینه برای شماست. درس اصول نفرمایید». من سلیقهام با اصول جور نبود. حالا هم همین طور است و هر چه هم جلوتر میروم، شدیدتر هم میشود. عرض کردم که: «فقه را شروع بفرمایید». ایشان فرمودند: «درست است که از روز اول به مسجد برویم یا در خانه شروع کنیم؟» گفتم، «شما که میدانید که اگر در مسجد درس را شروع بفرمایید، فایده وتاثیر بسیار بیشتری خواهد داشت». فرمودند: «توکلت علیالله». بعد با مرحوم آقای آشیخ باقر زنجانی مشورت کردیم. ایشان از بزرگان مجتهدین و مدرسین درجه اول بودند. مرحوم آمیرزا باقر زنجانی با مراجع درجه اول هم طراز بودند، ولی اهل رساله نبودند. مثل مرحوم آشیخ حسین حلی که با مراجع بزرگ هم طراز بودند و حتی آقای حکیم با او مشورت میکردند و حتی ایشان گاهی فتوای آقای حکیم را تغییر میدادند، ولی از آقای حکیم شهریه میگرفتند! از این نوع افراد گاهی هستند که خودشان از متن بالاترند، اما در حاشیه قرار میگیرند.
برای بازدید ایشان هم در معیت مرحوم امام رفتم.یک بار دریک دیدارم با آقای زنجانی، صحبت از درس که شد، ایشان گفتند: «من صلاح نمیدانم که ایشان در ابتدا در مسجد درس بگویند، چون میترسم جمعیتی نیاید!». من به آقای زنجانی گفتم: «نترسید. هیچ اشکالی پیش نمیآید». یادم هست مرحوم آقای بروجردی، اول که به قم تشریف آوردند، در مسجد شروع نکردند، بلکه در منزل شروع کردند.
□ به خاطر کسالت و بیماریشان بود؟
بله، البته برای آقای بروجردی مانع یا بیمی وجود نداشت. مساله این بود که مثلا استقبالی که از آقای بروجردی شد و آن اعتراف علمیای که نسبت به ایشان وجود داشت، نسبت به مرحوم امام در نجف نبود. به هر حال ایشان درس را شروع کردند و اوج و موجی ایجاد شد و روز به روز هم بر جمعیت افزوده شد و درس ایشان رونق گرفت. پس از چندی جایگاه علمی امام در حوزه نجف تثبیت شد واین مورد اذعان برخی فضلای این حوزه هم قرار گرفت. این ابراز نظرها در حوزه نجف بازتاب بسیار مثبتی داشت وموجب شد که عده ای از نجفیها وطلاب سایر کشورها، همراه با ایرانیها به درس امام بیایند.
نقل آقای صادق طباطبائي
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1گفتگوی ایشان با آیت الله حکیم در نجف در همان روزهای اول ورودشان، روشنگر همه چیز هست الاّ سکوت و یا تصمیم به سکوت پیرامون حوادث ایران.
مطالب رد و بدل شده میان ایشان و آیت الله حکیم عیناً نقل می گردد:
چند روز پس از تبعید امام از ترکیه به عراق، امام خمینی در شب 27 مهرماه 1344 در نجف اشرف به دیدار مراجع تقلید رفت. گفتگوی آن حضرت با آیت الله حکیم بیانگر عزم راسخ امام در انجام رسالت خویش در حوزه نجف و همچنین نشان دهنده تفکر و فضای حاکم بر این حوزه است که عیناً نقل می شود:
امام خمینی: «خوبست برای تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع آن جا را از نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه می گذرد. در زمان مرحوم بروجردی عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحت می کردم و می گفتم مطالب را به ایشان نمی رسانند. نسبت به جناب عالی هم این طور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمی رسانند والا شما هم ساکت نمی ماندید.
در تهران به عنوان 25 سال سلطنت پهلوی جشن گرفتند و به زور چهارصد هزار صفحه 196 دلار از این مردم فقیر برای مصارف جشن گرفتند، 800 دختر و 800 پسر را به عنوان دعا در محلی به جان هم انداختند. به عنوان دعا چه کرده اند! از گفتنش خجلم.
آیت الله حکیم: شما که این جا هستید، به من لطفی ندارد ایران بروم؛ وانگهی چه می شود کرد، چه اثری دارد؟
امام: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم، چطور اثر ندارد؟ اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً موثر است.
آقای حکیم: اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شود خوبست.
امام: قطعاً تاثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست. مقصود، اقدام علما و عقلاء ملت است.
مرحوم حکیم: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمی کنند... برای دین سینه چاک نمی کنند.
امام: عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردی و صداقت خود را نشان دادند.
مرحوم حکیم: اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سروصدایی بشود مردم به ما ناسزا می گویند و سروصدا راه می اندازند.
امام: ما که قیام کردیم از احدی بجز مزید احترام و سلام و دستبوسی ندیدیم و هر که کوتاهی کرد حرف سرد شنید و مورد بی ارادتی مردم واقع شد. در تبعید ترکیه به یکی از دهات ترکیه که اسمش یادم نیست رفتم. اهالی آن ده گفتند وقتی آتاتورک مشغول عملیات ضد دینی خود شد علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند. آتاتورک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فکر کردم که آن ها سنی می باشند. وقتی خطر را به دین اسلام نزدیک می بینند، چهل نفر کشته می دهند ولی علمای شیعه در این خطر عظیمی که بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگری). واقعاً جای خجلت است.
آقای حکیم: چه باید کرد بایستی احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟
امام: عملیات ضد دینی دو جور است. یکی مثل رضاخان، بی دینی می کرد و می گفت: من می کنم و نسبت به شرع نمی داد. البته موضوع اقدام علیه او از باب نهی از منکر بود ولی شاه فعلی هر عمل ضد قرآن و مذهب می کند و می گوید: از دین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم می گویم. این بدعت عظیم که بر اساس دیانت لطمه وارد می کند قابل تحمل نیست. باید جانبازی کرد، بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد عده ای از علمای شیعه قیام کردند و دسته ای از آن ها کشته شدند.
مرحوم حکیم: تاریخ چه فایده ای دارد باید اثر داشته باشد.
امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین بن علی علیهماالسلام به تاریخ خدمت موثری نکرد؟ و چه بهره بزرگی از قیام آن حضرت می گیریم؟
مرحوم حکیم: راجع به امام حسن چه می فرمایید؟ ایشان که قیام نکردند.
امام: اگر امام حسن هم به اندازه شما مرید داشت قیام می کرد. در اول امر قیام کرد، دید مریدها فروخته شده اند لذا فتح نکرد. اما شما در تمام ممالک اسلامی مقلد و مرید دارید.
مرحوم حکیم: من که نمی بینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم تبعیت نماید. امام: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد!
مرحوم حکیم: لبخند و سکوت...»[1]
یکی از دلایل اساسی مشکلات ما در انتشار بیانیه های روحانیون و امام در آن زمان در اروپا، سکوت سایه افکنده بر حوزه نجف و بخش اعظم روحانیت و مراجع در ایران بود. حاکمیت ارتجاع بر اوضاع نجف به حدی بود که امام دوران اقامت خود را در نجف از تلخ ترین دوران حیات خود می نامند. در سفرهایی که در آن دوران به نجف انجام می دادم و طی ملاقات های طولانی که با شهید سیدمحمد باقر صدر و یاران امام و نیز حاج آقا مصطفی خمینی داشتم، به حدی از اوضاع نجف متاثر بودم که به عناوین مختلف مانع از اعزام نمایندگانی دیگر از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا به نجف می شدم. می ترسیدم که آنان از دین و روحانیت متنفر شوند. حتی این مطلب را یکبار به برادر عزیزم دعایی گفته بودم که ایشان نیز مطلب را عیناً برای امام نقل کرده بود.
*****************
روایت موثق از دیدار آیتالله حکیم و امام خمینی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ صفاءالدین تبرائیان طی یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده به واکاوی دیدار تاریخی امام خمینی و آیتالله حکیم و نیز همراهی زعیم حوزه نجف با انقلاب اسلامی و مخالفت وی با رژیم پهلوی پرداخته است.
صفاءالدین تبرائیان که مطالعات دقیقی در رابطه با زمانه و زندگی آیتالله حکیم داشته، کتابی با عنوان "احیاگر حوزه نجف" نیز در همین رابطه نگاشته است که این کتاب توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. علاوه بر این تبرائیان مطالعات گستردهای در رابطه با مراجع، روحانیت و علمای مبارز داشته و در همین رابطه کتاب "نهاد مرجعیت شیعه در 200 سال اخیر" را به رشته تحریر درآورده است. وی همچنین تحقیقات گستردهای را در خصوص مرجعیت به مثابه یک نهاد و اندیشه سیاسی و مواضع علمای طراز اول انجام داده و آثار ارزشمندی از او تاکنون به زیور طبع آراسته شدهاست.
آنچه در ادامه میخوانید یادداشت دکتر صفاءالدین تبرائیان، پژوهشگر و محقق تاریخ معاصر ایران، عراق و منطقه و نویسنده کتاب "احیاگر حوزه نجف" است.
پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بزرگترین واقعهای است که پس از ظهور دین مبین اسلام در ایرانزمین رخ داده، انقلابی که راهبری آن را مرجعی جامعالشرایط و فقیهی بیبدیل عهدهدار بود. امام خمینی رژیم ریشهدار و کهنسال 2500 ساله شاهنشاهی را منقرض و نظام جمهوریت مبتنی بر اسلام را تکوین بخشید و مردسالاری دینی را نهادینه کرد. در این میان، علاوه بر همراهی مردم ایران با حضرت امام، بسیاری از علما و مراجع ایران و نجف نیز همراهی خود را با نهضت اعلام کردند.
متأسفانه در برخی واگویهها و آثاری که به ویژه در سالهای اخیر گفته و منتشر شدهاست موضوع دو قطبی حوزه نجف- حوزه قم ملاحظه میشود که کار خلاف واقع، ناپسند و اقدام غیر عقلایی و مشکوکی است. در حوزه نجف روحانیانی مانند شهید صدر اول را میبینیم که در 20 سالگی مدرس کفایه است، در 24 سالگی کتاب فلسفه ما و در 26 سالگی کتاب اقتصاد ما و ... را مینویسد و اقدامات عجیب دیگر را صورت میدهد که باعث شده امام خمینی از او به "مغز متفکر اسلامی" یاد کند و در شهادتش برای اولین و آخرین بار سه روز عزای عمومی اعلام کند؛ و ایضاً در حوزه قم نیز متفکران بزرگ و نامدار کم پرورش پیدا نکردهاند.
اما بعضا گروهی با ارائه تفاسیری به دنبال نمایش رابطه دوقطبی در حوزه قم و نجف و مشخصا آیتالله سیدمحسن حکیم و آیتالله خمینی هستند و اغلب به ملاقات تاریخی مرجعین علمین، سیدین خمینی و حکیم اعلیالله مقامهما استناد میکنند؛ ماجرایی که برداشتهای ناصواب و ناروایی را در پی داشته است و حقیر در جلد دوم اثر "احیاگر حوزه نجف"، به نقل چهار روایت از این دیدار پرحاشیه پرداختهام که ذیلا به آنها اشاره میشود.
بررسی چهار روایت از دیدار آیتالله حکیم و امام خمینی
[1] یادماندههای آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی که اظهار میدارد به رغم این که حضرت حکیم روز دوم و بعد از دیگر مراجع به ملاقات امام آمد اما در مقام بازدید امام فرمود اول باید به ملاقات حضرت حکیم برویم. در این خاطرهگویی، امام به حضرت حکیم فرمود: شما الآن پرچمدار شیعه هستید و یک مقام حساسی دارید و ... که بحث به جنگ و صلح حسنین (علیهماالسلام)، قیام حضرت سیدالشهداء (ع) و صلح حضرت مجتبی (ع)، کشیده شد و این ماجرا با مطایبه مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی خاتمه یافت. (نک: خاطرات آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی، صص 93-94)
[2] پرده دیگری از این ملاقات توسط حجتالاسلام شیخ نصرالله خلخالی نقل شده که به آگاهی اطلاعات داخلی ساواک رسیده و در «سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک» ج9، صص 278-280 آورده شده و مؤلف "نهضت امام خمینی" در ج2، صص 151-152 همین روایت را در اثرش نقل میکند. حسب این واگویه مبسوط امام به حضرت حکیم میفرماید: اگر امام حسن (ع) به اندازه شما مرید داشت قیام میکرد... شما در تمام ممالک اسلامی مقلد و مرید دارید که یکی از آنها خود من میباشم، شما بیفتید جلو و من و همه عقب شما تبعیت میکنیم.
[3] روایت سوم برگرفته از خاطرات حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمیپور و البته جامعترین روایت است. او هرچند در این دیدار حضور نداشته لیک چنانچه به حقیر اظهار داشت مطالب منقول مأخوذ از آیتالله سیدمصطفی خمینی است. آقازاده امام هرچند در این مجلس حاضر نبود اما آنچه را برای محتشمیپور بیان کرده به نقل از والد است و از این لحاظ بسی حائز اهمیت است. در این روایت امام به حضرت حکیم میفرماید: صحبت و نظر حضرت عالی مؤثر است و خیلی هم مؤثر است و ما اثراتش را در این مدت دیدهایم. اگر امام مجتبی(ع) به اندازه شما طرفدار و مرید داشت هیچگاه صلح نمیکرد و سکوت نمیکرد. شما خیلی طرفدار و مرید دارید و اگر قیام و حرکتی بکنید همه از شما تبعیت میکنند... شما حرکت و قیام بکنید اولین کسی که به دنبال شما راه میافتد من هستم. من از شما تبعیت میکنم و دنبال شما حرکت میکنم. (خاطرات سیدعلیاکبر محتشمیپور، صص486-489) و این گفتوگو با لبخند و تشکر حضرت حکیم از میهمانش پایان مییابد.
[4] روایتگر آخرین پرده این ملاقات، حجتالاسلام شیخمحمد سمامی است که هم اکنون در دفتر مرجع عظیمالشان حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی در قم مشغول به کار است. به گفته سمامی ملاقات بعد از نماز مغرب و عشاء دوشنبه 22 جمادیالثانی 1385/ق/26مهر1344 در بیرونی بیت زعیم عالیقدر حضرت آیتالله العظمی حکیم انجام گرفت. در این ملاقات حضرت حکیم در پاسخ به سخنان امام مبنی بر ضرورت قیام بر علیه رژیم محمدرضا پهلوی به ضرورت احتیاط در رویارویی اشاره میکنند و برخی تحفظات مردم در وقایع اخیر تاریخ سیاسی معاصر عراق و به طور مشخص "ثوره العشرین" را بیان میدارد و بر عدم ریخته شدن یک قطره خون از بینی کسی تأکید میکند. در همه این روایتها حضرت امام به قیام امامحسین(ع) و تأثیر جاودانه آن در تاریخ اشاره میفرمایند و حضرت حکیم به صلح امامحسن(ع) و نرمش تاریخی از ایشان تأکید میکنند. (احیاگر حوزه نجف، ج2، صص 186-188)
ما شاهد مواجهه کلامی دو مرجع، یکی باورمند به لزوم مبارزه با حکومت پهلوی دوم و دیگری متلزم به مشی اصلاحگرایانه و نه خدای ناکرده مدافع حکومت پهلوی و این که ایشان شاه را تأیید کند هستیم. توجه به نقل قول یکی از تلامیذ مهذب و برجسته حضرت امام در این باره نیز رافع بسیاری تردیدها و ابهامات است. در این دیدار امام به سید حکیم فرمودند: «شما... مرجع عام مسلمین هستید. مقلدانی در ایران دارید، در سایر کشورها دارید و به برکت مرجعیت قدرت دارید» و از ایشان درخواست میکنند سکوت پیشه نکنند و حضرت حکیم: «با یک لطافت خاصی فرمود که من در این امور از جدّم امامحسن(ع) پیروی میکنم: که اشاره به این که مرحوم آقای حکیم از سادات طباطبائی حسنی بود... نظر مرحوم آقای حکیم این بود که ما هم حکومتهای فعلی ایران و عراق را بهتر از معاویه نمیدانیم لکن مصلحتمان این است که از در جنگ وارد نشویم.» (بیست و پنج سال در کنار امام راحل (قدس سره)، خاطرات آيتالله سیدجعفر کریمی،ص108)
نکته همین است و از این باب حضرت حکیم که در خلال تجاوز قوای انگلیس به عراق در جریان جنگ جهانی اول که لباس رزم به تن کرد و ماهها در جبهه شعیبه با کفار اشغالگر، در کنار علمای مجاهد و رزمندگان داوطلب مردمی جنگید دلسرد از آنچه پس از جنبش جهاد و قیام نجف و انقلاب بیست عراق و حتی پیشتر از آن در ماجرای نهضت مشروطهخواهی، بر سر علما و مردم آمد تن به تحفظات بعدی داد و با احتیاط با سه پادشاه و چهار رئیس جمهوری دوره حیاتش در عراق برخورد نمود.
یکی از نکات مهمی که در گفتار حضرت حکیم در این نشست تاریخی مشهود است باور ناپذیری ایشان به همراهی مردمی است که از قضا امام خمینی شانزده سال بعد، مورخ 20 فروردین 1360، به معذوریت آن مرجع راحل اذعان میدارد: «من در سابق که ایران بودم، قبل از اینکه تبعید شوم و منتهی بشود که به عراق بیایم گمان میکردم که عشایر عرب که دارای سلاح بودند در مقابل این حکومت خواهند ایستاد و خواهند او را به جای خود نشاند. لکن بعد از اینکه آمدم به عراق، تعجبم بیشتر شد که دیدم در حضور همین عشایر و در حضور همان ملت، رئیس روحانی ملت عراق و ملت اسلام را محاصره کردند.»
توجه به نگاه واقع بینانه امام خمینی سالها بعد درباره قیام نکردن سیدحکیم بر ضد بعثیان، بسی عبرتآموز است. به فرموده یکی از فرزندان سیدمحسن، «یک روز امام خمینی برایم تعریف کرد که به آیتالله صدر گفتم من از مرحوم مغفور حضرت حکیم توقع داشتم همراه با مردم عراق بر ضد این طغیانگران قیام کند اما وقتی موضع مردم را دیدم در اتفاقات رویداده اخیر، دریافتم حقیقت امر چیست و وضعیتی که آن مرحوم را احاطه کرده بود.»
شهید محراب در این ارتباط به اظهارنظر دیگری از سوی بنیادگذار جمهوری اسلامی ایران اشاره میکند که تدقیق در آن مهم مینماید؛ «این داستان را سید شیرازی برایم نقل کرد که وقتی سیدحکیم فوت کرد و رخدادهایی مانند تسفیر طلاب و ... بار دیگر تکرار شد، در نجف با حضرت خمینی دیدار کردم و با ایشان اوضاع عراق را مورد بررسی قرار دادیم. آقای خمینی گفت: من نسبت به آقای حکیم مسئلهای داشتم که چرا ایشان با این همه هوادار و پیرو مؤمن حرکت نمیکند، حال آنکه شرایط مهیاست و آنان آمادگی حرکت دارند. ایشان وقتی به حج رفت با آن تودیع مردمی عظیم مواجه شد و در بازگشت مورد استقبال مردمی عجیبی قرارگرفت که همه نشاندهنده آمادگی بود تا این که واقعه اخیر در بغداد رخداد پیش از بازگشت ایشان به کوفه، دیدم مردم حرکت نکردند. آن وقت دانستم ایشان معذور بوده است. حضرت خمینی در ادامه افزود حتی این کبابچی که جنب خانه ما و نزدیک بیوت علماست هم حرکت نکرد.»
این موضوع اظهر من الشمس و مورد قبول همگان است، نکتهای که یکی از همراهان امام خمینی در بیان یادماندههای خود بدان تصریح دارد که چگونه «پس از چند روز اقامت، آیتالله العظمی حکیم در کاظمین با آن برخورد خلاف انتظار شیوخ عشایر و مردم و خودداری از حمایت و پشتیبانی از ایشان روبرو شد.»
توجه داشته باشیم که امام با عبارتهای عجیبی از حضرت حکیم نام و یاد میکند: «مرجع عظیمالشان آیتالله حکیم قدس سره» (صحیفه نور ج16، ص 224)، «رئیس روحانی ملت عراق و ملت اسلام» (صحیفه نور، ج14، ص 175)، «سید بزرگوار مظلوم» (صحیفه نور، ج13، ص110)، و از فرزندان ایشان با عنوان : «آقازادههای معظم» یاد میفرمایند (صحیفه نور، ج14، ص174).
نمونههایی از رویاروییهای آیتالله حکیم با رژیم پهلوی
برای درک و فهم انواع رویاییها و هشدارها و نهیبهای حضرت حکیم به رژیم پهلوی دوم و دخالتهای آشکار و نهان ایشان در آزادی رجال دینی و ملی خوشنام بازداشت شده نیمنگاهی به سطور ذیل میافکنیم که به طور مفصل در فصول 15 و 17 از جلد دوم کتاب احیاگر حوزه نجف نیز آمده است.
رویارویی آیتالله حکیم با رژیم پهلوی دوم به موضوع اصلاحات ارضی بازمیگردد. مکتوب زیر پاسخ شفاف و آشکاری به فرافکنی مقامات رژیم مبنی بر موافقت مراجع نجف با قانون یاد شده است. در بخشی از این مکتوب آمده است: «... مرقوم داشته بودید که آقای ارسنجانی وزیر کشاورزی، مکرر اظهار کرده است که راجع به تصرف املاک با رضایت حضرات آقایان مراجع میباشد، اگر مرادشان اینجانب است عین کذب و افتراء است و اگر مرادشان دیگران است گمان نمیکنم صحت داشته باشد. اینجانب بارها استنکار خود را به سمع اولیای امور رسانیده...» سید حکیم همچنین در پاسخ به استفتائی در همین رابطه مرقوم داشت: «شک و تردیدی در حرمت اغتصاب املاک مردم نیست و اگر مرادشان موافقت و رضایت اینجانب است، عین کذب و محض افتراء است زیرا استنکار خود را بارها به سمع اولیای امور رسانیدهام.»
نمونهای دیگر از این رویاروییها را میتوان در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مشاهده نمود. به دنبال تصویب این لایحه در هیئت دولت، رهبر آگاه مقیم حوزه مرکزی نجف اشرف که از اوضاع ایران غافل نبود، با ارسال تلگراف درباره تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی به شماره 48 ک 127 ت 11/3 مورخ 14/8/1341 خطاب به آیتالله سیدمحمد بهبهانی، ضربه سیاسی سختی بر پیکر رژیم پهلوی زد:
«بسماللهالرحمن الرحیم
حضرت آیتالله بهبهانی، دامت برکاته
قبلا به وسیله نامه به حضرتعالی تذکر دادم تصویب لایحه انتخابات نسوان مخالف اصول متبوعه و موجب تنفر ملت مسلمان ایران است. فعلا تلگرافات و نامههای زیادی از علما دامت برکاتهم و مومنین ولایات ایران به اینجانب رسیده انزجار مومنین را از آن لایحه میرساند، لذا لازم دیدم بدین وسیله مجددا تذکر دهم که به اولیای امور ابلاغ فرمایید از تصویب اینگونه قوانین کافره که بر خلاف قوانین مقدسه اسلام و مذهب جعفری است جلوگیری نمایند و این مرکز اسلامی را که مطمح انظار مسلمین جهان است به رایگان از دست نداده و در طوفانهای گوناگون نیندازند و از جریانات اخیره ممالک اسلامی عبرت گیرند...»
تلگراف فوق نشاندهنده آن است که سید حکیم پیش از 14 آبانماه، طی نامهای نسبت به تبعات تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تذکرات لازم را به مسئولان رژیم پهلوی داده بود. به دنبال این اعلام موضع صریح، اطلاعات داخلی از توزیع گسترده اعلامیه آیتالله خمینی و آیتالله حکیم در سطح شهر خبر داد: «صبح روز جمعه مورخ 18/8/41 دو اعلامیه از طرف آیتالله خمینی و آیتالله حکیم در تهران انتشار یافت که تعدادی از آن به دیوارهای بازار و خیابانها و مساجد چسبانده شده است و در اعلامیه ذکر گردیده که دولت باید موضوع انتخابات زنان را در ظرف 24 ساعت لغو نماید.» سرانجام هیئت دولت در 10 آذر 41 لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی را اعلام کرد.
به
دنبال یورش ماموران نظامی و انتظامی رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در نوروز 42، سید
حکیم خطاب به مراجع و علمای شاخص مقیم ایران تلگراف مهمی ارسال کرده و آنان را
دعوت به مهاجرت به عتبات کرد: «بسماللهالرحمنالرحیم. حوادث مولمه پی در پی و
فجایع محزنه به ساحت علمای اعلام و روحانیت قم قلوب مومنین را جریحهدار و موجب
تاثر شدید اینجانب گردیده است. وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. امید است
حضرات علما دستهجمعی مهاجرت به عتبات عالیات بنمایند تا بتوانم رای خود را درباره
دولت صادر نمایم.»هرچند این درخواست مورد موافقت علمای ایران قرار نگرفت اما آنان
از توجه ویژه سیدحکیم اظهار تشکر کردند. با اینحال برخی با توهم شگفتانگیزی،
نگارش نامه مهاجرت را نتیجه القائات نهان و آشکار رژیم پهلوی دوم به پیشوای عالیقدر
پنداشته و یکی از مراجع استثنایی و کم نظیر تاریخ تشیع را به دوری از جامعنگری و
دوراندیشی متصف کردهاند. این درحالی است که از دیدگاه برخی دیگر، تلگراف سید حکیم
و دعوت علما به مهاجرت به عتبات دو جنبه داشت: نخست حمایت و پشتیبانی از علمای ایران
و مراجع قم و دیگر اینکه در صورت مهاجرت دستهجمعی آنان، مردم ایران ساکت نمینشستند
و بر ضد رژیم پهلوی قیام میکردند.
متن مکتوب سید حکیم مبنی بر دعوت علمای ایران برای مهاجرت به عتبات بسیار تهدیدآمیز و تند بود. در محیط حوزه نجف برخی گمان میکردند آقا قصد زمینهچینی برای اعلام جهاد دارد، برخی هم آن را نوعی تاکتیک و الگوبرداری، متاثر از مهاجرت دو مرجع نامور وقت نجف آیات عظام میرزای نائینی و سید اصفهانی در اعتراض به راندن آیتالله العظمی شیخ محمدمهدی خالصی به ایران در روزگار فیصل اول میپنداشتند. چنانچه آیتالله شیخ علی احمدی میانجی میگوید: «آقای حکیم پس از مسائلی که رژیم شاه برای روحانیت به وجود آورد طی تلگرافی از آقایان درخواست کرده بود برای مهاجرت دسته جمعی به عتبات عالیات بروند. ایشان شاه را تهدید کرد و از علما خواست که شما به آنجا بیایید تا من تکلیفم را با شاه روشن کنم.»
علاوه بر این سید حکیم به وقایع 15 خرداد نیز واکنش نشان داد و در پیامی به مسئولان گوشزد کرد تداوم چنین رویهای آنان را به ته دره سوق میدهد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
تهران: آیتالله آشتیانی دامت برکاته
خبر حوادث خونین ایران را که همواره موجب شد ت یافتن زخمهای حوادث گذشته بسیار نزدیک میباشد دریافت داشتم. یقین دارم اصرار مسئولین امور در پیروی از سیاست کوبیدن و ارعاب مردم در فاصلههای پی در پی کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از اینگونه سیاست بازیها بهراسند که به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد دامنگیر صاحبش خواهد شد. نفرت و استنکار شدید ما را به مسئولین امور از این نحو رفتار ناهنجار به عموم مومنین به خصوص طبقه روحانیون ابلاغ نمایید.
و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون
محسن طباطبایی حکیم»
بدین ترتیب میتوان گفت سید حکیم هرگز از جبهه ایران غافل نبود و در وقایع مهم پناهگاهی محکم و فریادرس مبارزان به شمار میآمد. شواهد مختلفی دلالت بر پادرمیانی ایشان به گاه بازداشت، حبس، صدور احکام سنگین برای فعالان سیاسی، ممانعت از خروج آنان به خارج از کشور و ... وجود دارد. به عنوان مثال، ایشان به محض دریافت خبر بازداشت آیتالله محمدعلی قاضی طباطبایی پیگیریهای لازم را به منظور آزادی وی به عمل آورد که البته به سرانجام نیز رسید. مورد دیگر دخالت سید حکیم در آزادی حجتالاسلام شیخ محمد صادقی است که توسط مقامات سعودی به علت فعالیتهای سیاسی بر ضد رژیم پهلوی دوم بازداشت شده بود و سعودیها تصمیم داشتند او را تحویل ایران دهند اما زعیم عالیقدر مانع این کار شد. علاوه بر این، پیگیریهای ایشان باعث شد حکم اعدام شیخ محیالدین انواری و سید کاظم موسوی بجنوردی به حبس تبدیل شود. علاوه بر این، سید حکیم برای آزادی زندانیان سیاسی از بند رژیم پهلوی نیز بسیار تلاش کرد که یک مورد آن هاشمی رفسنجانی بود. چنانکه خود هاشمی در اینباره میگوید: «من یکبار زندان بودم. داماد آقای حکیم یعنی آقا سید ابراهیم طباطبایی مشکل مرا حل کرد. ایشان ظاهرا به ایران آمده بودند تا ضریحی را که در اصفهان برای حرم کربلا یا نجف ساخته بودند با خود ببرند. ایشان با شاه یا یکی از مقامات صحبت کرد و مشکل مرا حل کرد. مشکل من هم در آن موقع جدی بود. بعدا هم در اسناد دیدم که اقای حکیم در نجات من موثر بودند.»
اینکه آیتالله حکیم در دوران پهلوی حتی به زیارت حرم مطهر رضوی نیز مشرف نشد دلیلی جز این ندارد که وی علاقه نداشت رژیم پهلوی از حضور ایشان در ایران به نفع خود سوءاستفاده کند.
******************
...بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد عدهای از علمای شیعه قیام کردند و دستههایی از آنها کشته شدند.
...تاریخ چه فایدهای دارد باید اثر داشته باشد.
دوّم فروردین ماه ۱۳۶۸ نیز در پیامی به مهاجرین جنگ تحمیلی:
ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده های همکاری آنها با آمریکا، از لانهی جاسوسی بیرون آمده. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ!
نامه یکشنبه ۶/۱/۶۸ :
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم...........
من کار به تاریخ و آنچه اتّفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفهی شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیّات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکتهشده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند.
همانطور که طرفین فرمودند مسأله تاریخ و عدم اعتناء به آن مطلق نیست، قضاوت تاریخ راجع به فعل و ترک به یک میزان نیست، ترک لسان عامتری دارد، و محتملات معذوریت در آن نسبت به فعل از سعه بیشتری برخوردار است، اما فعل چون مقوله متعینه و ماهیت شخصیه دارد، محتاج مبرر و دلیل است، هر چند لسان ندارد، و در فعل چند گزینه داشتن هم مطرح است، کدام هزینه کمتر دارد؟ واجب تخییری معنایش همین است، و منافاتی با فرد افضل ندارد، البته گاهی فعل یا ترک به هیچ وجه قابل تحلیل و دفاع نیست، یعنی تنها چیزی که میتوان در دفاع از آن گفت اجتهد فأخطأ است.
****************
ارسال شده توسط:
یاسر
Saturday - 11/3/2023 - 21:51
درباره این که فرق محمدرضا و رضاشاه این بود که محمدرضا هد کاری می کرد می گفت از دین است، جمله زیر آقای خمینی جالب است:
(و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز [مبادا] که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیتهها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و وزارتخانهها، و امثال ذلک. رژیم سابق برای ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمیکرد که من [اسلامی هستم] ادعایش را میکرد، لکن کسی از آن قبول نمیکرد. رژیم سابق خطری نداشت
امام خمینی (ره)؛ 07 تیر 1358
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/-/cCnkZs
****************
ارسال شده توسط:
فهم دین
Monday - 2/9/2024 - 11:9
مباحث تفصیلی پیرامون قیام و تشکیل حکومت در سایت فهم دین قابل مطالعه است.
****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Sunday - 10/8/2025 - 10:10
تعلیقه کتاب محمد باقر الصدر السیرة و المسیرة فی حقائق و وثائق، ج 2، ص 39
پس از ذکر مناظره مترجم به زبان عربی در متن:
أقول: كنت أحسب أن معنى هذه الابتسامة يقف عند الاختلاف بين الرجلين في تشخيص مدى استجابة الشارع مع المرجعية فيما لو أقدمت على التحرك، ولكنني استوحيت لاحقا وجها لذلك من خلال كلمات السيد محمد باقر الحكيم ، حيث يستوحي القارئ أن سبب ابتسامة السيد الحكيم بعد أن أكد له السيد الخميني أنه سيكون أول الطائعين، هو أن السيد الحكيم كان قد أرسل في ٨ ذي القعدة ٫ ١٣٨٢هـ رسالة إلى السيد الخميني وسائر علماء إيران بدعوهم فيها إلى السفر إلى النجف الأشرف من أجل الاجتماع واتخاذ قرار إزاء الشاه، إلا أن السيد الخميني والعلماء لم يروا مصلحة في ذلك وامتنعوا عن السفر، على تفصيل تقدم ضمن أحداث تلك السنة، وسواء كان المحق هو السيد الحكيم أم هم، فإن السيد الحكيم على أية حال كان قد خاض تجربة معهم، ولهذا تبسم عندما وعده السید الخمینی بالطاعة فکأن یقول: لقد سبق ان جربنا ذلک.(انظر المعنی فی مرجعیة الامام الحکیم...نظرة تحلیلیة شاملة: ۲۷۸-۲۷۹)
****************
****************
![]() |
||
•
الموقع :
كتابات في الميزان .
• القسم الرئيسي : المقالات . • القسم الفرعي : المقالات . • الموضوع : بين السيد الحكيم والسيد الخميني . • الكاتب : سامي جواد كاظم . |
||
![]() |
||
بين السيد الحكيم والسيد الخميني |
||
![]() |
||
|
||
|
||
• المصدر : http://www.kitabat.info/subject.php?id=206009 • تاريخ إضافة الموضوع : 2025 / 07 / 26 • تاريخ الطباعة : 2025 / 08 / 10 |
*********************
شرح مناظره در نجف أشرف، راجع به لزوم قیام، بین آیة الله حكیم و آیة الله خميني