رفتن به محتوای اصلی

أحمد بن عبد الحليم ابن تيمية(661 - 728 هـ = 1263 - 1328 م)

اهانت هاي ابن تيميه به خاندان رسول

 

توحيد و يكتاپرستي , سنت راستين پيامبر
صفحه اصلي · قرآن · پایگاه اطلاعاتی · نوار و كتابخانه · انجمن ها · بخش مقالات · عضويت · پيوندها · درباره ما و قوانین سایت پنجشنبه 22 فروردين 1387 - 14:06

مشاهده موضوعات
توحيد و يكتاپرستي , سنت راستين پيامبر | شخصیتها | شخصیتها
نويسنده بسیار مهم اهانت هاي ابن تيميه به خاندان رسول خدا صلي الټ/td>
صابر
عضو

ارسالها: 9
تاريخ عضويت: پنجشنبه 22 فروردين 1387
ارسال شده در تاريخ پنجشنبه 22 فروردين 1387 - 11:52
يكي از خصلت‌هاي بارز ابن تيميه ، مخالفت و دشمني علني با اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و به ويژه با امير المؤمنين عليه السلام است . وي در موارد بسياري به امير المؤمنين ، حضرت زهرا و ساير اهل بيت جسارت كرده است كه بنده به چند مورد اشاره مي‌كنم ؛ البته قبل از ورود به بحث‌ ، بايد معنا و حكم « ناصبي » را از ديدگاه اهل سنت روشن كرد تا معلوم شود كه آيا مي‌توان به ابن تيميه ناصبي گفت يا خير .

زبيدي در تاج العروس مي‌نويسد :

النواصب ، والناصبية ، وأهل النصب : وهم المتدينون ببغضة سيدنا أمير المؤمنين ويعسوب المسلمين أبي الحسن علي بن أبي طالب ، رضي الله تعالى عنه وكرم وجهه ؛ لأنهم نصبوا له ، أي : عادوه .

تاج العروس ،‌ ج2 ،‌ ص436 ، ماده «نصب» .

نواصب و ناصبية و اهل نصب : ايشان کساني هستند که دين خود را بر دشمني سرور ما امير مومنان و پادشاه مسلمانان ابو الحسن علي بن ابي طالب رضي الله عنه وکرم الله وجهه است ؛ زيرا ايشان نسبت به وي نصب دارند ؛ يعني با وي دشمني دارند .

و ابن حجر عسقلاني مي‌نويسد :

والنصب، بغض علي وتقديم غيره عليه .

مقدمة فتح الباري ، ص460 .

نصب بغض علي است و مقدم کردن غير او( معاويه) بر او .

و حسن بن فرحان مالكي ، از علماي عربستان مي‌نويسد :

النصب فهو كل انحراف عن على واهل البيت سواء بلعنه أو تفسيقه ، كما كان يفعل بعض بنى أمية أو بالتقليل من فضائله كما يفعل محبّوهم أو تضعيف الأحاديث الصحيحة في فضله أو عدم تصويبه في حروبه أو التشكيك فى شرعيّة خلافته وبيعته أو المبالغة فى مدح خصومه ، فهذا وأمثاله هو النصب .

نحو إنقاذ التاريخ الإسلامي ، ص 298، الناشر مؤسسة اليمامة الصحفيّة ، الاردن ، ط . 1418 هجرية .

نصب عبارت از هرگونه انحرافي از علي و اهل بيت است ؛ و فرقي ندارد با لعن کردن ايشان باشد يا با فاسق دانستن ايشان - همان کاري که عده اي از بني اميه انجام مي دادند – و يا با کوچک کردن فضائل ايشان – همان کاري که دوست داران ايشان (بني اميه) انجام مي دهند – يا تضعيف کردن روايات صحيح كه در مدح آنان وارد شده و يا اعتقاد اين که علي در جنگ ها (جنگ جمل، صفين و نهروان) اشتباه کرده است يا شک کردن در مشروعيت خلافت امير مومنان و بيعت با آن حضرت و يا مبالغه کردن در مدح دشمنان ايشان ، پس اين موارد و مشابه آنها ، نصب محسوب مي شود.

و در باره حكم ناصبي نيز ابن حبان از علماي بزرگ اهل سنت نوشته است :

أن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) قال : والذي نفسي بيده لا يبغضنا أهل البيت رجل إلا أدخله الله النار .

صحيح ابن حبان‌، ج15 ص435 .

رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : قسم به کسي که جانم در دست اوست ، هيچ کس ما اهل بيت را دشمن نمي دارد ، مگر اينکه خداوند او را در آتش وارد مي کند .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين روايت مي‌نويسد :

هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه .

المستدرك: ج3 ص162، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ط1 سنة 1990، دار الكتب العلمية – بيروت .

اين روايت طبق شرائط مسلم ( براي صحت حديث) صحيح است ولي ايشان ( بخاري و مسلم ) آن را ( در کتابهاي خود) نياورده اند .

و الباني از علماي معاصر وهابي نيز اين روايت را در سلسله احاديث صحيحه آورده است .

السلسلة ، ج5 ص643، مكتبة المعارف – الرياض .

و نيز روايات بسياري وجود دارد كه دلالت مي‌كند ، كسي كه بغض اهل بيت پيامبر را در دل داشته باشد ، قطعاً در حلال زاده بودن او بايد شك كرد . از جمله حافظ حمويني در كتاب فرائد السمطين مي‌نويسد :

عن زيد بن يثيع قال سمعت أبا بكر الصديق يقول: قال: رأيت رسول اللّه (ص) خيّم خيمة وهو متكئ على قوس عربيّة، وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين فقال: «معشر المسلمين أنا سلم لمن سالم هل الخيمة، حرب لمن حاربهم، ولي لمن والاهم، لا يحبّهم إلاّ سعيد الجد طيب المولد، ولا يبغضهم إلاّ شقي الجد رديء المولد»، فقال رجل يازيد أ أنت سمعت منه؟ قال: أي وربّ الكعبة.

فرائد السمطين ، ج2 ، ص40 ، ح 373 و المناقب ، الخوارزمي ، ص 297 ، ح 291 (211) و جواهر المطالب ، محمد بن الدمشقي الشافعي ، ج1 ، ص174 .

زيد بن يثيع مي‌گويد از ابو بكر ، شنيدم كه مي گفت : در يكى از روزها ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سراپرده‏اى برپا كرده بود و خود به كمان عربى تكيه زده و على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام در زير خيمه قرار داشتند ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به مسلمانان فرمود : اى گروه مسلمانان ! من سازگارى دارم با كسى كه با اين سراپرده نشينان من سازگارى دارد . و نبرد مى‏كنم با هر كسى كه با ايشان نبرد كند . و دوست مى‏دارم هر كسى را كه آنان را دوست بدارد ؛ دوست نمى‏دارد اينان‏ را مگر آن كسى كه نياى او از نيكبختى برخوردار و نطفه‏اش از آلودگى پاك باشد و دشمن نمى‏دارد اينان را مگر آن كسى كه نياى او دچار بدبختى گرديده و نطفه‏اش ناپاك و آلوده به پليدى است‏ .

و نيز ابن مردويه مي‌نويسد :

عن عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أحمد ، قال : سمعت الشافعي يقول : سمعت مالك بن أنس يقول : قال أنس بن مالك : ما كنا نعرف الرجل لغير أبيه إلا ببغض علي ابن أبي طالب .

مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 76 .

عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل كرده ست كه گفت : از شافعي شنيديم كه مي‌گفت : از مالك بن أنس شنيدم كه مي‌گفت : أنس بن مالك گفت : ما هيچ فردي را به غير پدرش ملحق نمي‌كرديم ، مگر اين كه بغض علي بن أبي طالب عليه السلام را در دل داشت .

يعني معيار و ميزان در حلال زاده بودن و يا حرام زاده بودن ، حب و بغض علي بن أبي طالب عليه السلام است . هر كسي علي را دوست دارد ، قطعاً حلال زاده است و كسي كه با علي دشمني مي‌كند و كينه او را در دل دارد ، قطعاً حرام زاده است . روايات در اين باره در منابع اهل سنت از ده‌ها مورد نيز مي‌گذرد ؛ اما فقط به همين دو روايت اكتفا مي‌كنيم .

با توجه به نكات ياد شده اينك مي پردازيم به برخي از سخنان ابن تيميه در رابطه با پيامبر گرامي (ص) و حضرت امير و اهل بيت عليهم السلام.

ابن تيميه ، پدر پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را كافر مي ‌داند :

وي در كتاب مجموع الفتاوي مي‌نويسد :

التوسل بدعائه - اى النبى - وشفاعته ينفع مع الايمان به، واما بدون الايمان به فالكفار والمنافقون لا تغنى عنهم شفاعه الشافعين فى الاخره، ولهذا نهى عن الاستغفار لعمه وابيه وغيرهما من الكفار !.

توسل به دعاي او – يعني پامبر اسلام – و شفاعت وي در صورت ايمان به او ، فايده مي دهد ؛ اما اگر به وي ايمان نداشته باشد ( خير ؛ فايده نمي دهد ) ؛ پس شفاعتِ شفاعت کنندگان ، کافران و منافقان را در آخرت فايده نمي دهد ؛ و به همين جهت رسول خدا از استغفار براي عمو و پدرشان و ديگر کفار منع شدند !

و در ادامه مي‌گويد :

وقد يدعو - اى النبى - لبعض الكفار بأن يهديه اللّه او يرزقه، فيهديه او يرزقه، كما دعا لأمّ أبى هريره حتى هداها اللّه ! . وكما دعا لدوس - قبيله ابى هريره - فقال: «اللهم اهد دوسا وائت بهم» فهداهم اللّه ! .

مجموع الفتاوى ، ج1 ،‌ ص145 و التوسل والوسيلة ‌، ص 7.

و گاهي رسول خدا براي بعضي از کفار دعا مي کرد که خداوند او را هدايت نمايد ؛ يا به او رزق دهد ؛ همانطور که براي مادر ابو هريره دعا کردند تا خدا او را هدايت نمايد!

آيا مقام پدران ابوهريره نزد خداوند ، از مقام پدران پيامبر گرامي و خاتم رسولان، كم ارزش‌تر بوده است ؟ ما قصد نداريم به صورت مفصل ايمان پدران انبياء را ثابت كنيم ؛ بلكه فقط به صورت مختصر به اين مطلب خواهيم پرداخت .

فخر رازي ، مفسر پر آوازه اهل سنت در اثبات اين كه آزر عموي حضرت ابراهيم بوده نه پدرش مي‌نويسد :

أن آباء الأنبياء ما كانوا كفارا ويدل عليه وجوه : منها قوله تعالى : * ( الذي يراك حين تقوم * وتقلبك في الساجدين ) * ( الشعراء : 218 ، 219 ) . قيل معناه : إنه كان ينقل روحه من ساجد إلى ساجد وبهذا التقدير : فالآية دالة على أن جميع آباء محمد عليه السلام كانوا مسلمين .

به درستي که پدران انبيا ، کافر نبوده اند . و دليل هاي بسياري بر اين مطلب ، دلالت مي کند :

يکي از آن ها کلام خداوند است که :" کسي که تو را در هنگام ايستادن مي بيند ؛ و گردش تو را در بين سجده کنندگان" ؛ گفته شده است که معني اين آيه آن است که روح رسول خدا از سجده کننده اي به سجده کننده اي منتقل مي گرديد . و با اين فرض ، تمامي اجداد رسول خدا عليه السلام مسلمان بوده اند .

و در ادامه مي‌گويد :

ومما يدل أيضا على أن أحدا من آباء محمد عليه السلام ما كان من المشركين قوله عليه السلام : " لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرين إلى أرحام الطاهرات " وقال تعالى : * ( إنما المشركون نجس ) * ( التوبة : 28 ) وذلك يوجب أن يقال : إن أحدا من أجداده ما كان من المشركين .

تفسير الرازي - الرازي - ج 13 - ص 39 .

و نيز از دليل هايي که دلالت مي کند يکي از پدران رسول خدا مشرک نبوده است ، کلام خود ايشان است که فرمودند : دائما از اصلاب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل مي شدم ؛ و خداوند فرموده است که " مشرکين نجس هستند ) و اين دليل ، لازم مي کند که چنين گفت : که يکي از اجداد رسول خدا مشرک نبوده است .

و آلوسي نيز در اين باره مي‌گويد :

قال الآلوسي: أنّه ليس فى آباء النبي صلى اللّه عليه وسلّم كافر أصلا لقوله (ع) «لم أزل انقل من اصلاب الطاهرين الى ارحام الطاهرات». والمشركون نجس، وتخصيص الطهارة بالطهارة من السفاح لا دليل له يعول عليه والعبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب. وقد ألّفوا في هذا المطلب الرسائل واستدلّوا له بما استدلوا والقول بأنّ ذلك قول الشيعة كما ادعاه الإمام الرازي ناشيء من قلّة التتبع .

تفسير الآلوسي ، ج7 ،‌ ص195.

آلوسي گفته است : در بين پدران رسول خدا کافر نبوده است ؛ زيرا خود ايشان فرموده اند : دائماً از صلب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل مي شدم ؛ و مشرکين نيز نجس مي باشند ؛ و اينکه بگوييم مقصود از اصلاب پاک و ارحام پاک ، پاک از زنا است ، اين دليلي ندارد که بر آن تکيه شود . و آنچه مورد توجه است عام بودن لفظ است ( که فرموده اند اصلاب پاک ) نه جهتي خاص ؛ و در اين زمينه مقالات نوشته اند و به دلايل بسياري استدلال کرده اند و اينکه ما اين نظر را تنها نظر شيعه بدانيم – همانطور که فخر رازي ادعا کرده است - ناشي از کمي جستجو است .

از اين‌ها كه بگذريم ،‌ صالحي شامي در سبل الهدي والرشاد مي‌نويسد :

وسئل القاضي أبو بكر بن العربي أحد الأئمة المالكية رحمه الله تعالى عن رجل قال : إن أبا النبي صلى الله عليه وسلم في النار . فأجاب : بأن من قال ذلك فهو ملعون لقوله تعالى : ( إن الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة ) قال ولا أذى أعظم من أن يقال عن أبيه : إنه في النار .

سبل الهدى والرشاد - الصالحي الشامي - ج 1 - ص 260 .

و از قاضي ابو بکر بن عربي يکي از ائمه مالکيه در مورد شخصي سوال شد که مي گويد : پدر رسول خدا صلي الله عليه وسلم در آتش است ؛ پس پاسخ داد ، هر کس چنين گويد ملعون است ؛ زيرا خداوند فرموده است که : بدرستيکه کسانيکه خدا و رسولش را آزار مي دهند خداوند ايشان را در دنيا و آخرت لعنت کرده است ؛ و اذيتي از اين بزرگتر نيست که در مورد پدر ايشان بگوييم که در آتش است !!!

و اين روايت ملعون بودن و كفر كساني را ثابت مي‌كند كه اعتقاد دارند ، پدران پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم كافر بوده‌اند .

 

  1. انكار فضائل اهل بيت :

 

ابن تيميه در انكار فضائل خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بي حيايي را به جايي رسانده است كه عقيده تفضيل و تقديم اهل بيت رسول خدا را بر ديگران از افكار جاهليت و حتي از افكار و عقائد يهوديت مي‌داند . وي در اين باره مي‌گويد :

إنّ فكرة تقديم آل الرسول هى من اثر الجاهليه فى تقديم اهل بيت الروساء !!.

منهاج السنة ، ج 3 ، ص269.

به درستي که نظريه مقدم داشتن اهل بيت رسول خدا ، از آثار جاهليت است که بستگان رؤسا را مقدم مي داشتند !

و در جاي ديگر مي‌نويسد :

قالت الشيعه: لا تصلح الامامه الا فى ولد على .

وقالت اليهود: لا يصلح الملك الا فى آل داود !.

منهاج السنّة ، ج1 ، ص6.

شيعيان گفته اند امامت درست نمي باشد مگر در فرزندان علي و يهود گفته اند پادشاهي درست نمي باشد مگر در ذريه داوود .

در حقيقت اين سخن ابن تيميه ، انكار و اعتراض به خداوند است كه در بسياري از آيات قرآن ، اهل بيت پيامبران خود را بر ديگران برتري داده است . ما به چند آيه به صورت مختصر اشاره مي‌كنيم :

خداوند در قرآن كريم بعد از نام بردن 18 نفر از أنبياء خودش مي‌فرمايد :

وَ كُلاًّ فَضَّلْنَا عَلىَ الْعَلَمِينَ وَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ ذُرِّيَّاتهِِمْ وَ إِخْوَانهِِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيم‏ . الأنعام / 86 و 87 .

و همه را بر جهانيان برترى داديم‏ و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادى را برترى داديم) و برگزيديم و به راه راست، هدايت نموديم .

ما از ابن تيمه و طرفدارانش مي‌پرسيم : اين برتري دادن و برگزيدن ، خاندان پيامبران ، به چه دليل بوده است ؟‌ آيا مي‌توان گفت كه به خاطر پاسداشتن افكار جاهلي بوده است ؟

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِين‏ . آل عمران / 33 .

خداوند ، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد .

آيا برتري دادن خداوند ، «آل ابراهيم » و «آل عمران» را بر تمامي جهانيان ، متأثر از افكار يهود بوده است يا افكار جاهليت ؟

و يا در آيه ديگر مي‌فرمايد :

وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنَا فىِ ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتَابَ وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فىِ الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فىِ الاَْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين‏ . العنكبوت / 27 .

و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعاً او در آخرت [ نيز ] از شايستگان خواهد بود .

آيا مي‌توان گفت كه قرار دادن نبوت و كتاب در ميان فرزندان حضرت ابراهيم و تقديم آن‌ها بر ديگران ، نشأت گرفته از افكار جاهلي باشد ؟

و همچنين وقتي خداوند خطاب به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود :

َ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما .

من تو را پيشواي مردم قرار دادم

حضرت ابراهيم عرضه داشت :

َ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ . البقره / 124 .

از دودمانم (چطور) ؟

آيا اين درخواست حضرت ابراهيم ، مي‌تواند از افكار و عقائد جاهليت و يا يهوديتي باشد كه سال‌ها بعد از حضرت ابراهيم عليه السلام به وجود آمده‌اند ؟

اما اين كه شيعيان ، اهل بيت رسول خدا را بر ديگران مقدم مي‌دارند و امامت و خلافت را منحصر به آن‌ها مي‌دانند ، نيز نشأت گرفته از قرآن كريم و سخنان پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم است . در حقيقت اين خداوند كريم است كه اهل بيت پيامبر را بر ديگرام مقدم داشته و برتري داده است . آيات بسياري بر اين مطلب دلالت دارد ؛ از جمله :

آيه مباهله :

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ . آل عمران / 61 .

پس هر کس در اين ، پس از دانشي که تو را آمده ، با تو محاجه کند ، بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خويشان نزديک خود را و شما خويشان نزديک خود را فراخوانيم ؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خداوند را بر دروغگويان قرار دهيم .

قضيه مباهله در بسياري از صحاح و مسانيد اهل سنت به سندهاي معتبر نقل شده است ؛ از جمله مسلم نيشابوري در صحيح مسلم مي‌نويسد :

وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ « فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ » دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي .

صحيح مسلم ، ج7 ،‌ ص120 ط. محمد على صبيح ، بمصر ، ودار الفكر ـ بيروت ، (5/23 ح32) ، كتاب فضائل الصحابة ، باب فضائل علي رضي اللّه عنه و مسند أحمد ، ج1 ، ص185 و صحيح الترمذي ، ج5 ، ص596 و المستدرك على الصحيحين ،‌ ج3 ، ص150 و فتح الباري ، ج7 ، ص60 و تفسير الطبري ،‌ ج3 ،‌ ص212 و الدر المنثور ، ج2 ، ص38 و الكامل في التاريخ ، ج2 ، ص293 .

وقتي که اين آيه نازل شد که بگو بياييد پسرانمان را و پسرانتان را ...را فراخوانيم رسول خدا صلي الله عليه وسلم علي را و فاطمه را و حسن را و حسين را فرا خواندند و فرمودند خدايا ايشان اهل من هستند .

ابن كثير دمشقي سلفي مي‌نويسد :

قال جابر " أنفسنا وأنفسكم " رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلي بن أبي طالب " وأبناءنا " الحسن والحسين " ونساءنا " فاطمة . وهكذا رواه الحاكم في مستدركه عن علي بن عيسى عن أحمد بن محمد بن الأزهري عن علي بن حجر عن علي بن مسهر عن داود بن أبي هند به بمعناه . ثم قال : صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه هكذا .

تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 1 - ص 379 .

جابر گفته است : "خويشان نزديک ما و خويشان نزديک شما " رسول خدا صلي الله عليه وسلم و علي و" پسران ما " حسن و حسين و " زنانمان" فاطمه است ؛ و اين چنين حاکم اين روايت را در مستدرکش از علي بن عيسي از احمد بن محمد بن الازهري از علي بن حجر از علي بن مسهر از داود بن ابي هند با همين مضمون نقل کرده است

سپس گفته است اين روايت طبق شروط مسلم ( براي صحت حديث) صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را ( در کتاب هايشان) نياورده اند .

آيه تطهير :

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . الأحزاب / 33 .

خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خداندان ( پيامبر ) بزدايد و شما را پاک و پاکيزه بگرداند .

مسلم نيشابوري در صحيح مسلم مي‌نويسد :

قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا .

صحيح مسلم ، ج7 ،‌ ص130 ، ح 6414 ، كتاب الفضائل باب فضائل أهل البيت .

عائشه گفت : رسول خدا صبحگاهي از خانه بيرون رفتند و بر دوش ايشان عبايي خط دار از موي سياه بود ؛ پس حسن بن علي به نزد ايشان آمد ، پس او را ( در عبا) راه دادند ؛ سپس حسين آمد پس او را هم راه دادند ؛ سپس فاطمه آمد پس او را نيز راه داد ؛ سپس علي آمد ؛ پس او را نيز راه داد ؛ سپس فرمودند : خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خداندان ( پيامبر ) بزدايد و شما را پاک و پاکيزه بگرداند .

آيه صلوات :

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَـلـِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا ). الأحزاب / 56 .

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستد ؛ اي کسانيکه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبي گردن نهيد .

بعد از نزول اين آيه ، صحابه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سؤال كردند كه ما چگونه صلوات بفرستيم ؟ آن حضرت فرمود :

قولو اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم، وبارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم .

بگوييد خدايا بر محمد و آل او درود فرست همان گونه که بر ابراهيم و آل او درود فرستادي و بر محمد و آل او برکت فرست ؛ همانگونه که بر ابراهيم و آل او برکت فرستادي

چنانچه محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش مي‌نويسد :

عن عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي لَيْلَى، قَالَ لَقِيَنِي كَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ فَقَالَ أَلاَ أُهْدِي لَكَ هَدِيَّةً سَمِعْتُهَا مِنَ النَّبِيِّ، صلى الله عليه وسلم فَقُلْتُ بَلَى، فَأَهْدِهَا لِي. فَقَالَ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ الصَّلاَةُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ عَلَّمَنَا كَيْفَ نُسَلِّمُ. قَالَ " قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد، وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّد، وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ .

صحيح البخاري ، ج4 ، ص119 ، ح 3405 ، كتاب بدء الخلق .

از عبد الرحمن بن ابي ليلي روايت شده است که گفت کعب بن عجره من را ديد ؛ پس گفت : آيا به تو هديه اي را که از رسول خدا شنيدم ندهم ؟ گفتم : آري ، آن را به من هديه بده ؛ پس گفت : از رسول خدا پرسيديم که اي رسول خدا ؛ درود فرستادن بر شما اهل بيت چگونه است ؟ پس بدرستيکه خداوند راه سلام کردن به شما را به ما آموخته است ؛ ( اما راه درود فرستادن را نياموخته است) ؛ فرمودند : بگوييد : خدايا بر محمد و آل او درود فرست همان گونه که بر ابراهيم و آل او درود فرستادي؛ که تو ستايش شده و بزرگواري ؛ و خدايا بر محمد و آل او برکت فرست ؛ همانگونه که بر ابراهيم و آل او برکت فرستادي ؛ که تو ستايش شده و بزرگواري .

آيه مودت :

قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرَاً إِلاّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَى . الشورى / 23.

بگو به ازاي آن ( رسالت ) پاداشي از شما خواستار نيستم مگر دوستي در باره خويشاوندان

اين آيه مباركه بر وجوب مودت و محبت به اهل بيت عصمت و طهارت دارد كه بسياري از علماي اهل سنت نيز بر اين مسأله اعتراف دارند .

شيخ حسن بن علي السقاف در كتاب « صحيح شرح العقيدة الطحاوية » مي‌نويسد :

محبة آل بيت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فريضة عقائدية من الله تعالى على كل مسلم ومؤمن ، والدليل عليها من القرآن قوله تعالى ( قل لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربى ) الشورى : 23 . والدليل على تفضيل الله لهم قوله تعالى ( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا ) الأحزاب : 33 .

صحيح شرح العقيدة الطحاوية - حسن بن علي السقاف - ص 653

دوستي اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وسلم واجبي است عقيدتي از جانب خداوند براي هر مسلمان و مومني ؛ و دليل بر اين مطلب از قرآن ، کلام خداوند است که : "بگو به ازاي آن ( رسالت ) پاداشي از شما خواستار نيستم مگر دوستي در باره خويشاوندان " و دليل بر برتري دادن خداوند ايشان را ، کلام خداست که : خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خداندان ( پيامبر ) بزدايد و شما را پاک و پاکيزه بگرداند ."

و بعد در ادامه مي‌گويد :

والمراد بالأخذ بآل البيت والتمسك بهم هو محبتهم والمحافظة على حرمتهم والتأدب معهم والاهتداء بهديهم وسيرتهم والعمل برواياتهم والاعتماد على رأيهم ومقالتهم واجتهادهم وتقديمهم في ذلك على غيرهم .

صحيح شرح العقيدة الطحاوية - حسن بن علي السقاف - ص 654 .

و مقصود از گرفتن اهل بيت و تمسک به ايشان ، محبت ايشان و نگه داشتن احترام ايشان است ؛ و نيز راه جويي به هدايت ايشان و سيره ايشان و عمل به رواياتشان و تکيه نمودن بر نظرشان و کلامشان و اجتهادشان و مقدم داشتن ايشان بر غير ايشان .

و براي تعيين مراد از « ذوي القربي » و اهل بيت مي‌نويسد :

وأهل البيت هم سيدنا علي والسيدة فاطمة وسيدنا الحسن وسيدنا الحسين عليهم السلام وذريتهم من بعدهم ومن تناسل منهم للحديث الصحيح الذي نص النبي صلى الله عليه وآله وسلم فيه على ذلك ، ففي الحديث الصحيح : [ نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه وسلم ( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا ) في بيت أم سلمة ، فدعا النبي صلى الله عليه وسلم فاطمة وحسنا وحسينا فجللهم بكساء وعلى خلف ظهره فجلله بكساء ثم قال : " اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا " . قالت أم سلمة : وأنا معهم يا نبي الله ؟ قال : " أنت على مكانك وأنت إلى خير " . هذا لفظ الترمذي ( 5 / 663 برقم 3787 ) من حديث عمرو بن أبي سلمة ، وهو في " صحيح مسلم " ( 4 / 1883 برقم 2424 ) من حديث السيدة عائشة .

صحيح شرح العقيدة الطحاوية - حسن بن علي السقاف - ص 655 .

و اهل بيت ، ايشان سرور ما علي است و نيز سيده ما فاطمه ، و سرور ما حسن و سرور ما حسين عليهم السلام ؛ و نسل ايشان بعد از ايشان ، و هر کس که از نسل ايشان باشد ؛ به خاطر حديث صحيحي که در آن رسول خدا صلي الله عليه وسلم بر اين مطلب تصريح کرده اند ؛ پس در روايت صحيحي آمده است که اين آيه در خانه ام سلمه بر رسول خدا نازل شد که " خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خداندان ( پيامبر ) بزدايد و شما را پاک و پاکيزه بگرداند ." پس رسول خدا فاطمه را و حسن و حسين را خواندند ؛ پس بر روي ايشان عبايي کشيده و علي در پشت سر ايشان بود ؛ پس عبا را بر روي او هم کشيد ؛ سپس فرمودند : خدايا ، ايشان اهل بيت من هستند ؛ پس از ايشان پليدي را دور نما و ايشان را پاک و پاکيزه بگردان ؛ ام سلمه گفت : اي رسول خدا ، آيا من هم با ايشان هستم؟ فرمودند : تو در جايگاه خود هستي و تو به سوي نيکي هستي ( يعني از اهل بيت نيستي اما گرانقدري) . اين لفظ روايت ترمذي است از حديث عمرو بن سلمه و در صحيح مسلم از روايت عائشه آمده است .

آيا باز هم مي‌توان گفت كه عقيده به تقديم اهل بيت از افكار جاهليت و يا حتي يهود است ؟ آيا مي‌توان گفت كه خداوند تبارك و تعالي و نيز پيامبر و حبيب او ، (نعوذ بالله) مروج افكار جاهليت بوده‌اند ؟

آيا اين سخن ابن تيميه ، اعتراض به خداوند نيست ؟

انكار حديث سفينة :

يكي از روايت‌هاي معروفي كه در حق اهل بيت طاهرين عليهم السلام وارد شده و در كتاب‌هاي شيعه و سني يافت مي‌شود ، حديث سفينة است ؛ ولي ابن تيميه و همفكران وي سعي مي‌كنند آن را انكار كنند . وي در منهاج السنة مي‌نويسد :

وأما قوله مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح فهذا لا يعرف له إسناد لا صحيح ولا هو في شيء من كتب الحديث التي يعتمد عليها فإن كان قد رواه مثل من يروي أمثاله من حطاب الليل الذين يروون الموضوعات فهذا ما يزيده وهنا.

منهاج السنّة ، ج7 ، ص 395 .

و اما كلام رسول خدا (که فرمودند) : مثال اهل بيت من مانند کشتي نوح است ، من براي اين روايت سندي صحيح نمي شناسيم و در هيچ يک از کتاب هاي روايي که بر آن تکيه مي شود ، نيامده است ؛ هر كسي که اين روايت را نقل کرده ؛ همانند ديگران که چنين روايت هاي را نقل كرده‌اند ، از کساني هستند که نيمه هاي شب هيزم جمع مي کنند ( کنايه از دروغگويي) – نقل آن‌ها به سستي اين روايت مي افزايد . ( نه اينکه آن روايت را سند دار کند ) .

در حالي كه بسياري از روات حديث آن را نقل كرده‌اند ؛ از جمله : 1. أمير المؤمنين ؛ 2. أبو ذر ؛ 3. عبدالله بن عباس ؛ 4. أبو سعيد خدري ؛ 5. أبو الطفيل ؛ 6. أنس بن مالك ؛ 7. عبدالله بن الزبير ؛ 8 . سلمة بن الأكوع و ...

و بسياري از علماي اهل سنت در كتاب‌هاي معتبرشان اين روايت را نقل كرده‌اند : از جمله : 1. أحمد بن حنبل ؛ 2. بزّار ؛ 3 . أبو يعلى ؛ 4. ابن جرير طبري ؛ 5 . نسائي ؛ 6. طبراني ؛ 7 . دارقطني ؛ 8 . حاكم نيشابوري ؛ 9 . ابن مردويه ؛ 10. أبو نعيم إصفهاني ؛ 11. خطيب بغدادي ؛ 12 أبو مظفّر سمعاني ؛ 13. ابن اثير ؛ 14 . محب الطبري ؛ 15 . ذهبي ؛ 16 . ابن حجر عسقلاني ؛ 17 . سخاوي ؛ 18 . سيوطي ؛ 19 . ابن حجر مكّي ؛ 20 . متقي هندي ؛ 21 . شيخ علي قاري ؛ 22 . منّاوي و ...

اگر به قول ابن تيميه اين افراد «حطاب الليل = هيزم كشان شب» هستند ، ما نيز اين سخن را قبول داشته و با جان و دل پذيرا هستيم .

3 . توهين به امير مؤمنان (عليه السلام) :

ابن حجر عسقلاني ، بزرگترين عالم اهل سنت در علم حديث و رجال كه از او با عنوان « حافظ » ( بالاترين درجه در علم رجال اهل سنت ) ياد مي‌شود در كتاب معروف لسان الميزان كه از معتبرترين كتاب‌هاي رجالي اهل سنت است ، مي‌نويسد :

وكم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحياناً إلى تنقيص عليّ رضي اللّه عنه .

لسان الميزان ، ج 6 ، ص319.

ابن تيميّه ، در پاسخ به علاّمه حلّى به قدرى زياده روى كرده كه منجرّ به تنقيص مقام على بن ابى طالب (عليه السلام) گرديده است .

وي جسارت به امير مؤمنان (عليه السلام) تا جايى رسانده كه بنا به نقل ابن حجر عسقلاني در كتاب معتبر الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 1 ، ص155 مى گويد :

وقال ابن تيميّة في حقّ عليّ: أخطأ في سبعة عشر شيئاً، ثمّ خالف فيها نصّ الكتاب ...

على (نستجير باللّه) در 17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .

و همچنين ابن حجر مى نويسد :

وافترق الناس فيه شيعاً ، فمنهم من نسبه إلى التجسيم ، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله : "إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيةّ للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته ".

بزرگان اهل سنت نسبت به « ابن تيميّه » نظريّه هاى مختلفى دارند : بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسيم است به خاطر آنچه كه در كتاب « العقيدة الحمويّة » براى خداوند تعالى ؛ دست ، قدم ، ساق پا و صورت ، تصور كرده است .

تا جايي كه مي‌گويد :

ومنهم من ينسبه إلى الزندقة ، لقوله : النبيّ ( صلّى اللّه عليه وسلّم ) لا يستغاث به ، وأنّ في ذلك تنقيصاً ومنعاً من تعظيم النبيّ ( صلّى اللّه عليه وسلّم ) .

و بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه خود تنقيص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت ، به حساب مى آيد ، وى را زنديق و بي دين مى دانند .

و در ادامه مي‌نويسد :

ومنهم من ينسبه إلى النفاق، لقوله في عليّ ما تقدّم - أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئاً - ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه ، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها ، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة ، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخاً يدري ما يقول، وعليّ أسلم صبيّاً ، والصبيّ لا يصحّ إسلامه ، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع في ذلك ، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه عليه وسلّم : ولا يبغضك إلاّ منافق .

و بعضى بخاطر سخنان زشتى كه در باره امير مؤمنان (عليه السلام) بيان داشته وى را منافق دانسته اند .

چون وى گفته است : على بن أبي طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد ؛ ولى كسى او را يارى نكرد ، جنگ هاى او براى ديانت خواهى نبود ؛ بلكه براى رياست طلبى بود ، اسلام ابوبكر ، از اسلام على كه در دوران طفوليت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنين خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .

تمامى اين سخنان « ابن تيميّه » نشانه نفاق او است ؛ چون پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) فرموده است : جز منافق كسى تو را دشمن نمى دارد .

اين سخن يك عالم شيعي نيست ؛ بلكه سخن ابن حجر عسقلاني است كه خود در مخالفت با مذهب شيعه تعصب خاصي دارد .

و باز در كتاب منهاج السنة كه به قول علامه اميني رحمة الله عليه بايد نام او را «منهاج البدعة» نهاد مي‌نويسد :

وقد جمع الشافعيّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزي كتاباً كبيراً فيما لم يأخذ به المسلمون من قول عليّ ؛ لكون قول غيره من الصحابة أتبع للكتاب والسنّة .

شافعى و مَرْوَزى كتاب بزرگى نوشته و در آن تمام مواردى را كه مسلمانان به گفتار على عمل ننموده اند جمع كرده اند ؛ چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزديكتر بوده است .

همان علي (عليه السلام) كه از نخستين لحظه زندگي تا آخرين لحظات نفس‌هاي پيامبر با آن حضرت بوده است ، همان علي (عليه السلام) كه گاهي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم او را قرين حق معرفي كرده و مي‌فرمايد:

علي مع الحق والحق مع علي

علي با حق است و حق با علي است .

اين روايت را بسياري از بزرگان اهل سنت نقل و تصحيح كرده‌اند ؛ از جمله : هيثمي در مجمع الزوائد ، ج 7 ، ص235 و بعد از نقل حديث مي گويد : «رواه أبو يعلى ورجاله ثقات » و حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين ، ج3 ، ص124 و مي‌گويد : « هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه » و تاريخ بغداد ، ج14 ، ص322 و ابن قتيبه دينوري ، در الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص98 و فخررازي در تفسير كبير ، ج 1 ، ص205 و المحصول ، ج6 ، ص134 و ...

و گاهي قرين قرآن قرار داده و مي‌فرمايد :

علي مع القران مع والقرآن مع علي لن يتفرقا حتى يردا على الحوض .

علي با قرآن است و قرآن با علي است و از هم جدا نمي شوند تا اينکه در کنار حوض نزد من آيند.

اين روايت را حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين نقل كرده و مي‌گويد :

هذا حديث صحيح الاسناد وأبو سعيد التيمي هو عقيصاء ثقة مأمون ولم يخرجاه .

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 124 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 177 .

اين روايت داراي سند صحيحي است و ابو سعيد تيمي ، نام او عقيصاء است و مورد اطمينان ؛ اما اين روايت را (بخاري و مسلم در صحاحشان ) نياورده اند .

آيا چنين شخصي مي‌تواند گفتارش كم ارزش‌تر از گفتار كساني باشد كه كه بيش از دو سوم عمرشان را در شرك ، بت پرستي ، قمار ، شراب ، غناء و ... گذرانده‌اند ؟!

سخن زشتي از ابن تيميه در باره امير المؤمنين :

أمّا أهل السنة فأصلهم مستقيم مطرد في هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلك أن النواصب من الخوارج وغيرهم الذين يكفرون عليا أو يفسقونه أو يشكون في عدالته من المعتزلة والمروانية وغيرهم لو قالوا لكم ما الدليل على إيمان على وإمامته وعدله لم يكن لكم حجة .

راه و روش اهل سنت راه درست و مستقيم در اين باب است (اکثر فرقه ها نظر ايشان را قبول دارند) ؛ اما شما ( شيعه ) پس باهم تناقض داريد ؛ و دليل آن اين است که خوارج و غير ايشان از کساني که علي را کافر مي دانند يا فاسق مي دانند ، يا معتزلي ها و مرواني ها که در عدالت او شک مي کنند ، و غير ايشان ، اگر به شما بگويند که دليل بر ايمان علي و امام بودن او و عدالت او چيست ، دليلي نخواهيد داشت .

اين سخن وي ، دشمني آشكاري است با كسي خداوند به نص صريح قرآن او را «مؤمن» خطاب كرده و حتي او را «ولي» و سر پرست مردم معرفي كرده است . خداوند در سوره مائده آيه 55 مي‌فرمايد :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون‏ . المائده / 55 .

ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند : همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند .

اين آيه به اعتراف بسياري از علماي اهل سنت در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 هـ در اين باره مي‌گويد :

وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .

المواقف في علم الكلام ، ص 405 .

تمامي مفسرين اجماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است .

و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند :

نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .

[اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است .

و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره مي‌گويد :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 .

اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود .

و آلوسي نيز مي‌گويد :

غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه .

غالب اخباري ها بر اين عقيده‌اند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است .

روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .

حال اين كه آيا از آن ولايت و خلافت بلافصل بعد از پيامبر ثابت مي‌شود يا نه ، بحث ديگري است و در جاي خود ثابت شده است ؛ ولي حد اقل ايمان امير المؤمنين عليه السلام را ثابت مي‌كند .

آيا ابن تيميه ، اين آيه را نديده‌اند و يا دشمني با امير المؤمنين و حسادت به فضائل آن حضرت آن‌ها را وادار كرده است كه اين‌گونه سخن بگويند ؟

حد اقل امير المؤمنين عليه السلام جزء صحابه كه بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن ؛ بلكه همه آن‌ها را بلا استثناء عادل مي‌دانيد . آيا امير المؤمنين جزء صحابه نيست ، يا تمامي صحابه عادل نبوده و دليلي بر ايمان و عدالت آن‌ها وجود ندارد ؟

نزول آيه حرمت شراب در حق امير المؤمنين :

وقد انزل الله تعالى في علي :"يا ايها الذين ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".

منهاج السنة ، ج 4 ،‌ ص65 .

و خداوند متعال در مورد علي نازل کرده است که :"اي کسانيکه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديک نشويد ، تا زماني که بدانيد چه مي گوييد" ؛ زيرا هنگامي که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه كرد !!!

در حالي كه به اتفاق شيعه و سني اين آيه و ديگر آيات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است ، از آن‌ جايي كه طرف ما وهابي‌ها هستند ، ما فقط به چند روايت از كتاب خودشان بسنده مي‌كنيم و از نقل روايت از كتاب‌هاي شيعه خودداري مي‌كنيم .

زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت كه ذهبي در سير اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجليل فراوان از او ياد كرده و لقب علامه را به وي مي‌دهد ، در كتاب ربيع الأبرار مي‌نويسد :

أنزل الله تعالى في الخمر ثلاث آيات، أولها يسألونك عن الخمر والميسر، فكان المسلمون بين شارب وتارك ، إلى أن شرب رجل ودخل في الصلاة فهجر ، فنزلت : يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى ، فشربها من شرب من المسلمين ، حتى شربها عمر فأخذ لحي بعير فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ينوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد يغوث .

وكائن بالقليب قليب بدر ... فبلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فخرج مغضباً يجر رداءه ، فرفع شيئاً كان في يده ليضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما يريد الشيطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهينا .

ربيع الأبرار ، زمخشري ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبري ، الإصدار الثاني و با كمي تغيير در تاريخ المدنية ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبري ، الإْصدار الثاني .

اين دو كتاب را مي‌توانيد در اين سايت اينترنتي نيز پيدا كنيد :

http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آيه نازل کرد . اولين آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال مي پرسند"؛ پس عده اي از مسلمانان شراب خورده و عده اي آن را ترک کردند ؛ تا زماني که شخصي از ايشان شراب خورد و به نماز ايستاد و هذيان گفت ؛ پس آيه نازل شد که :" اي کسانيکه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديک نشويد" ؛ باز عده اي از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا اين که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتري را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست براي کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد يغوث مرثيه خواند که : کسانيکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلي الله عليه وسلم رسيد ؛ آن حضرت با عصبانيت در حالي که رداي خود را بر روي زمين مي کشيدند ، بيرون آمده و چيزي را از روي زمين برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند . پس عمر گفت : پناه مي برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ پس خداوند آيه نازل فرمود که :" به درستي که شيطان مي خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آيا شما دست بر مي داريد ( از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت :دست برداشتيم .

البته عمر بن الخطاب ، در اين جا گفت « انتهينا = دست برداشتم» ؛ اما اين كه واقعاً هم دست از شراب خوردن كشيده باشد ، مشخص نيست ؛ چرا كه به اعتراف خود علماي اهل سنت تا بعد‌ها نيز اين عادت را كه از زمان جاهلي داشته است ، ترك نكرده است . مالك بن أنس ، امام مالكي‌ها در كتاب الموطأ كه به اعتقاد برخي از علماي اهل سنت جزء صحاح سته به حساب مي‌آيد ، مي‌نويسد :

عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عياش المخزومي فرأى عنده نبيذا وهو بطريق مكة . فقال له أسلم : إن هذا الشراب يحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عياش قدحا عظيما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه في يديه . فقربه عمر إلى فيه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طيب . فشرب منه .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عياش مخزومي را ديد ؛ در حالي که او در راه مکه بود ، در نزد وي نبيذ ديد !!! پس اسلم به او گفت : اين نوشيدني است که عمر آن را دوست مي دارد . عبد الله بن عياش ظرف بزرگي پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوي او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزديک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : اين شرابي نيکو است ؛ پس از آن نوشيد .

و نبيذ را اهل لغت ، اين گونه معنا كرده‌اند :

وإنما سمي نبيذا لأن الذي يتخذه يأخذ تمرا أو زبيبا فينبذه في وعاء أو سقاء عليه الماء ويتركه حتى يفور [ ويهدر ] فيصير مسكرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبيذ گفته مي شود ، زيرا کسي که آن را درست مي کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف يا مَشکي ريخته و سپس بر روي آن آب مي ريزد . و آن را مي گذارد تا (خود به خود) جوشيده و سر برود ؛ كه در اين صورت مست كننده مي‌شود .

و محيي الدين نووي در كتاب المجموع مي‌نويسد :

[ واما الخمر فهي نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والميسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشيطان ) ولأنه يحرم تناوله من غير ضرر فكان نجسا كالدم واما النبيذ فهو نجس لأنه شراب فيه شدة مطربة فكان نجسا كالخمر ] .

المجموع - محيى الدين النووي - ج 2 - ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زيرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتيرهاي قرعه پليدند و از عمل شيطانند" و نيز به اين علت که نوشيدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبيذ ، پس آن نيز نجس است ؛ زيرا شرابي است که غليظ شده و به طرب مي آورد ؛ از اين رو ، مانند شراب نجس است .

جالب است كه جناب عمر ، حتي در آخرين لحظات عمرش نيز دست از شراب خواري برنمي‌داشت ؛ تا جايي كه در هنگام مرگ نيز درخواست كرد كه برايش شراب بياورند . ابن سعد از علماي بزرگ اهل سنت در كتاب معتبر الطبقات الكبري مي‌نويسد :

عن عبد الله بن عبيد بن عمير أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس يا أمير المؤمنين لو شربت شربة فقال أسقوني نبيذا وكان من أحب الشراب إليه قال فخرج النبيذ من جرحه مع صديد الدم .

الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 354 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 430 و با كمي تفاوت در : السنن الكبرى - البيهقي - ج 3 - ص 113 و فتح الباري - ابن حجر - ج 7 - ص 52 و المصنف - ابن أبي شيبة الكوفي - ج 5 - ص 488 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1154 و ده‌ها مصدر ديگر از مصادر معؼ/td>