رفتن به محتوای اصلی

محمدصادق موشه بن یوحنا-فخرالاسلام(1260 - 1330 هـ = 1844 - 1912 م)

محمدصادق موشه بن یوحنا-فخرالاسلام(1260 - 1330 هـ = 1844 - 1912 م)

محمدصادق موشه بن یوحنا-فخرالاسلام(1260 - 1330 هـ = 1844 - 1912 م)






هفته نامه تدین

او در سال ۱۳۲۵ محیط آزاد مشروطه را برای بیان اندیشه و منظور دینی خود مناسب دید و تدین را که به معنی دینداری است عنوان کار روزنامه‌نگاری قرار داد. تدین روزنامه دینی بود که در آن کمتر مطلبی را از دریچه چشم سیاست تنها می‌نگریست، بحث دربارهٔ استبداد و مشروطه یا نشر احکام صادر از علمای نجف را دربارهٔ حفظ اساس مشروطه و شرح مواد قانون اساسی را از نظر دینی مورد ذکر و تفسیر قرار می‌داد. در این چهل و هشت شمارهای که سال اول آن را تشکیل می‌داد مباحث بسیاری دربارهٔ گفتگو با اسقفها و کیفیت تحول بابیه به شعب مختلف درج کرد. در تاریخ مشروطیت احمد کسروی چنین آمده‌است: «روزنامه تدین را فخر الاسلام می‌نوشت یکی از عاشوریان ارومی زاییده شده در آمریکا.[سپس در محضر عالم ربانی شیخ فضل‌الله مجتهد مذهب جعفری اثنی عشری را برگزید] و مسلمان شده و به تهران آمده و از پیرامونیان شادروان طباطبایی به‌شمار می‌رفت و با دستور خود با کشیشان و دیگر بحثهای دین و کیش می‌پرداخته‌است و در روزنامه اش نیز بیش از همه گفتگوهای کیشی را دنبال می‌کرده‌است.»[۱۰]

تدین به مدیری و صاحب امتیازی فخرالاسلام در تهران تأسیس و در جمادی‌الاول ۱۳۲۵ هـ.ق. منتشر شد. نوع انتشار روزنامه هفتگی بود و شمارة ۲ سال اول در تاریخ شنبه ۲۸ / جمادی‌الاول/ ۱۳۲۵ق. منتشر شد. تدین در ۴ صفحه به قطع ۴/۳ ۶ * ۱۲ سانتیمتر، با چاپ سربی (مطبعه شرقی) طبع و توزیع می‌شد. در زیر عنوان هر شماره، روزنامه بدین شکل معرفی شده‌است: “ جریدة ملی، مذهبی، اخباری، سیاسی، تاریخی، اخلاقی، علمی، اقتصادی، سؤالات مذهبی از هر کس درج و جواب می‌گوید و هفته دو روز زبان توره و انجیل درس و قانون مناظرة دینی تعلیم می‌دهد. مندرجات روزنامه عبارت است از: مقالات مختلف راجع به فواید مشروطه و آزادی و قسمت مختصری از اخبار ولایات؛ و نیز در هر شماره مقالات مذهبی دربارة دین اسلام و مسیح و مطالب دینی دیگر از این قبیل چاپ گردیده‌است. این روزنامه تا جمادی‌الثانی ۱۳۲۸هـ. ق. چاپ و منتشر شد و بعد از آن چاپ آن متوقف گردید. فخر الاسلام در آغاز مشروطیت از پیروان طباطبایی بود و به دستور وی با کشیشان به مباحثات نظری و مذهبی می‌پرداخت و این گفتگوها را در روزنامه اش به چاپ می‌رساند.[۶]








محمدصادق فخرالاسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


محمدصادق فخرالاسلام متوفای: ۱۳۳۰ هـ. ق. در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. حادثه‌ای شگفت راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راه‌های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی از علمای بزرگ اسلام بود.

فهرست مندرجات
۱ - ولادت
۲ - تحصیلات
۳ - حادثه سرنوشت‌ساز
۳.۱ - آشنایی با استاد
۳.۲ - بیان حقیقت
۳.۳ - فارقلیطا
۴ - بازگشت به زادگاه
۵ - تحصیلات علوم اسلامی
۶ - کسب کمالات معنوی
۷ - استادان
۷.۱ - اساتید نجف
۷.۲ - اساتید کربلا
۸ - بازگشت به وطن
۹ - سفری پرخاطره
۹.۱ - توقف در سلماس
۹.۲ - ورود به مشهد
۱۰ - فعالیت فرهنگی
۱۱ - شرایط فخرالاسلام برای مناظره
۱۲ - آثار و تألبفات
۱۲.۱ - انیس الاعلام
۱۲.۲ - برهان المسلمین
۱۲.۳ - تعجیز المسیحیین
۱۲.۴ - خلاصة الکلام
۱۲.۵ - بیان الحق و صدق المطلق
۱۲.۶ - دیگر آثار
۱۳ - وصیت‌ها
۱۴ - وفات
۱۵ - فرزندان
۱۶ - پانویس
۱۷ - منبع

ولادت
[ویرایش]
محمدصادق (از منابع مربوطه در مورد نام مسیحی وی خبری به دست نیامد. این نام را بعد از قبول اسلام، بر او نهاده‌اند.) فخرالاسلام، حدود سال ۱۲۶۰ هـ. ق. (در منابع رجالی و تراجم، تاریخ تولد وی ذکر نشده است اما همان طور که در ادامه بحث خواهد آمد وی در سال ۱۳۰۵ هـق. برای زیارت به مشهد مقدس تشرف یافت و قبل از آن، ۱۶ سال در نجف اشرف و کربلای معلا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشت.
قبل و بعد از تحصیلاتش در نجف و کربلا، چند سالی (کمتر از ده سال) در ارومیه به تحصیل و تبلیغ مشغول بود. مقطع زمانی تولد تا ۱۸ سالگی نیز دوران کودکی و تحصیلات علوم مسیحیت وی را در ارومیه و واتیکان تشکیل می‌دهد. بنابراین عمر شریف وی در قبل از سال ۱۳۰۵ هـق. حدود ۴۵ سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس کسر کنند، سال ۱۲۶۰ هـق. به دست می‌آید که سال تقریبی ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.) در یک خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه [۱]
دیده به جهان گشود. [۲]
[۳]

پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بوده‌اند. [۴]


تحصیلات
[ویرایش]
محمدصادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقه‌های پروتستان و کاتولیک (استادانی مثل «رآبی یوحنای بکیر، قسیس یوحنای جان، رآبی عاژ، رآبی تالو، قسیس کورکز و...».)، به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتاب‌های تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فرا گرفت.
محمدصادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانش‌اندوزی را به خوبی به پایان برد و به درجه « قسیسیت » نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان (نام شهری است در شمال غربی شهر «رم» (مرکز حکومت کشور ایتالیا) که مرکز استقرار پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان است. این شهر که فقط ۴۴ هکتار مساحت دارد امروزه در حکم یک دولت مستقل مذهبی است و در بیشتر کشورهای دنیا نمایندگان مذهبی دارد که آنان در حکم نمایندگان سیاسی هستند) [۵]
ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمین‌های زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.
اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آن‌ها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود به شمار می‌رفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود. [۶]


حادثه سرنوشت‌ساز
[ویرایش]
تحصیلات محمدصادق در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثه‌ای شگفت منجر شد وی سری از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثه‌ای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره‌راه‌های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل می‌کند: (با تلخیص و تغییر عبارات.)

← آشنایی با استاد

«بعد از ورودم به ( واتیکان ) نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم می‌کردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او با اشتیاق کامل بهره می‌بردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود.
از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود می‌گفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمی‌خواهد من آن‌ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا می‌خواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی‌توانم در درس حاضر شوم و به آن‌ها بگو بروند.

← بیان حقیقت

من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن‌ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ حضرت عیسی (علیه‌السّلام)، آمدن او را بشارت داده بود.
هرکس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث می‌کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هرکس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر می‌دانم. گفت تو مقصر نیستی ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می‌شود.
اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ‌ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون که قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده‌ام. من نیز به اسماء الهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم.

← فارقلیطا

گفت: ‌ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم.
آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بودند. گفت: ‌ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب‌های تفسیر، لغت و ترجمه‌های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.
‌ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی‌برده‌ایم ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری می‌کنیم. گفتم: ‌ای پدر روحانی! آیا مرا امر می‌کنی که داخل دین اسلام شوم!
گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می‌خواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا می‌کنم.
چون آن دو کتاب و گفته‌ها و تاییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشه‌ای جز اسلام و پیام آور آن در سر نداشتم از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم. [۷]
[۸]


بازگشت به زادگاه
[ویرایش]
محمدصادق، بعد از پی بردن به حقانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه با جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنا بر درخواست محمدصادق، چکیده‌ای از عقاید و برنامه‌های اسلامی را به او تعلیم داد. محمدصادق آن‌ها را به خط سریانی یادداشت می‌کرد تا از یادش نرود.
بعد از این دیدار برای پاک شدن از خباثت شرک و کفر مسیحیت غسل توبه نمود و شهادت به وحدانیت خدواند یکتا و رسالت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بر زبان جاری ساخت و به طور رسمی در زمره مسلمانان قرار گرفت. [۹]

اما چرا مذهب شیعه را انتخاب کرد درست معلوم نیست. احتمال دارد، استادش در واتیکان او را راهنمایی کرده و یا به خاطر ملاقات با عالمان شیعه در ارومیه به حقانیت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پی برده و مذهب تشیع را پذیرفته باشد.

تحصیلات علوم اسلامی
[ویرایش]
محمدصادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین هم‌کیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف‌بودن اطلاعات اسلامی‌اش، در مناظره با آن‌ها عقیده‌اش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.
سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ. ق.) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهرهای نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فراگرفت. در دیگر رشته‌ها نیز همان‌طور که از آثار وی برمی‌آید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرف نگر، شبهه‌شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کرده‌اند. [۱۰]
[۱۱]


کسب کمالات معنوی
[ویرایش]
شیخ محمدصادق، در شهرهای کربلا، نجف و سامرا، در کنار تحصیل علوم دینی، به تهذیب و کسب کمالات معنوی پرداخت. وی حضور عالمان اخلاق و عارفان الاهی را مغتنم شمرد و در سایه عنایات آنان، نفس خود را به زیور فضایل و زیبایی‌های معنوی، آراست. وی عبادت خالصانه و عارفانه پروردگار، توسل به معصومین (علیهم‌السّلام)، ارتباط مستمر با سالکان و عارفان و شناخت صحیح، نسبت به توحید و معاد را از شیوه‌های سیر خود به سوی کمال واقعی قرار داد و ثمرات این مجاهدت را با جان خود لمس نمود. خودش در این مورد می‌گوید:
«اتفاقاتی که در ایام توقف (من) در کربلای معلا و نجف اشرف، کاظمین و سامرا برایم رخ داده گفتنی و نوشتنی نیست. از آن جمله: روز غدیرخم در خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، عالم ارواح و برزخ و آخرت، در روز روشن برای من منکشف شد. ارواح مقدسین و صالحان برای من مجسم شدند که تفصیلش نوشتنی نیست. مکرر حضرت خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، حضرت (امام) صادق و سایر ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) را در عالم رؤیا دیدم و از ارواح مقدس آنان استفاده و استفاضه نمودم. از آن جمله بیست و شش مساله در اصول و فروع (که) برای من (ایجاد) مشکل (کرده) بود و هر چه از (عالمان ) سؤال می‌کردم جوابی (بیان نمی‌کردند تا قلب من ساکت شود و از اضطراب بیرون آید، کشف آن‌ها را از خدا خواستم و متوسل به روح خاتم الانبیاء شدم تا این که شبی از شب‌ها، حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حضرت (امام) صادق (علیه‌السّلام) به خواب من آمدند و کشف آن مسایل را از حضرت رسول (اکرم) (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستم. حضرت رسول (اکرم) (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حضرت (امام) صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: ‌ای فرزند! شما جواب بگویید و آن جناب مسایل را برای من کشف فرمودند.» [۱۲]


استادان
[ویرایش]
با این که شیخ محمدصادق سال‌ها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهرهای ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهرهای علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن‌ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال‌نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات علوم اسلامی وی قبل از سال (۱۳۰۱ هـ. ق.) به مدت ۱۶ سال طول کشیده ـ یعنی وی (۱۳۰۱-۱۲۸۵ هـ. ق.) در عراق بوده است ـ از این رو عالمان و فقیهانی که در این زمان مشغول به تدریس بوده‌اند می‌توانند استادان احتمالی شیخ محمدصادق باشند از جمله:

← اساتید نجف

آیات عظام، حسین کوه‌کمری (متوفای ۱۲۹۹ هـ. ق.)، سیدمهدی قزوینی (متوفای ۱۳۰۰ هـ. ق.)، شیخ عبدالله نعمة (متوفای ۱۳۰۳ هـ. ق.)، شیخ جعفر تستری (متوفای ۱۳۰۳ هـ. ق.)، میرزا صالح قزوینی حلی (متوفای ۱۳۰۴ هـ. ق.)، محمدحسن شیرازی (متوفای ۱۳۱۲ هـ. ق.)، محمدحسن آل‌یاسین (متوفای ۱۳۰۸ هـ. ق.)، محمدتقی اردکانی (متوفای ۱۳۰۶ هـ. ق.) و دیگران. [۱۳]


← اساتید کربلا

زین العابدین مازندرانی حائری (متوفای ۱۳۰۹ هـ. ق.)، سید هاشم قزوینی (متوفای ۱۳۲۷ هـ. ق.)، هادی تهرانی مدرسی (متوفای ۱۳۲۱ هـ. ق.)، شیخ علی بحرانی (متوفای ۱۳۲۱ هـ. ق.) و دیگران. [۱۴]


بازگشت به وطن
[ویرایش]
شیخ محمدصادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت. که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود.
از سخنان او برمی‌آید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخته است. [۱۵]


سفری پرخاطره
[ویرایش]
شیخ محمدصادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عتبات عالیات، سفری دیگر به مشهد مقدس نمود. وی در شعبان سال (۱۳۰۴ هـ. ق.) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه (علیه‌السّلام) ترک کرد.
این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشا برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و... (علت این که چرا این مسیر برای سفر به مشهد مقدس انتخاب شده است مشخص نیست. شاید علتش وجود مسیحیان در آن شهرها باشد که شیخ محمدصادق قصد داشته در ضمن سفر، با آنان به گفتگو بنشیند.) به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهرها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی می‌کردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیت‌های مذهبی می‌نمودند. او بنابراین درخواست‌ها در هر شهری که وارد می‌شد منبر می‌رفت و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی می‌پرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت (علیهم‌السّلام) اقدام می‌کرد، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهرها به مناظره می‌پرداخت.

← توقف در سلماس

نمونه‌ای از آن توقف‌ها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن‌ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع می‌کردند.
در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمدصادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمدصادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقه‌مندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیش‌ها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمدصادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب‌های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفته‌ها و دلیل‌های آن‌ها، جواب قانع کننده و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند. [۱۶]


← ورود به مشهد

شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (۱۳۰۵ هـ. ق.) وارد مشهد مقدس شد. وی بعد از زیارت حرم مطهر حضرت رضا (علیه‌السّلام) مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت.
شیخ محمدصادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی (علیه‌السّلام) مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد و اواخر شعبان سال (۱۳۰۵ هـ. ق.) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدت‌ها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.
ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجار به «فخرالاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود.
از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمدصادق فخرالاسلام برمی آید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.

فعالیت فرهنگی
[ویرایش]
مهم‌ترین فعالیت فرهنگی، مذهبی و علمی شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از اقامه نماز جماعت، تدریس علوم دینی، وعظ و سخنرانی در شهرهای ارومیه و تهران و مناظره وی با عالمان و روحانیان مسیحی در شهرهای مختلف به ویژه شهر تهران در سه دهه آخر عمر شریف وی است.
او در هر فرصتی از بیان خدادادی و احاطه کاملش بر مبانی و اصول اسلام، مسیحیت و یهودیت و فرقه‌های منتسب به آن‌ها، کمال استفاده را می‌کرد و در مواقع مختلف با بزرگان ادیان مسیحیت و یهودیت به بحث و گفتگوی منطقی می‌پرداخت. سیدعبدالرحیم خلخالی در مقدمه کتاب شریف انیس الاعلام نوشته محمدصادق فخرالاسلام در خصوص تعهد و توانایی وی در مناظره با صاحبان ادیان می‌نویسد:
او مردی بود مبارز که بیشتر اوقات خود را به بحث و گفتگو درباره اسلام و دفاع از حریم مقدس آن اختصاص داده بود. مرحوم فخرالاسلام با آن شخصیت و مقام علمی‌ای که داشت به قدری متواضع بود که در پای پلکان کاخ دادگستری تهران می‌نشست (انتخاب این مکان شاید به خاطر نزدیک بودن به کلیسای آن روز تهران و محل سکونت مسیحیان بوده است. که وی با کمال شجاعت و آزادگی، عقاید اسلام را به آنها عرضه می‌کرد.) و با مسیحیان به مباحثه می‌پرداخت. مردی بود سخنور که در سخن گفتن سرآمد زمان خویش بود. به حکم «سخن چو از دل برآید لاجرم بر دل نشیند»، گفتارش در شنوندگان اثری بسزا داشت.» [۱۷]

شیخ محمدصادق، نه تنها از مواجهه با افکار انحرافی و شبهات گمراه کننده، هراسی به دل راه نمی‌داد بلکه از آن‌ها استقبال نیز می‌کرد. همان طور که در کتاب برهان المسلمین که موضوع آن مناظره با مسیحیان است به طور علنی به جهانیان، چنین اعلان می‌دهد که:
«چون این حقیر خود را در حضور خدای عادل مقدس، مدیون می‌دانم که حق را آشکار و ظاهر نمایم (همان) طور که برای این حقیر آشکار و ظاهر گشته است، از این رو در کمال احترام به تمامی قسیسین و مسیحی‌های روی زمین اطلاع می‌دهم هرکس طالب نجات است و یا شکی دارد در (مورد مسایلی که در این صورت مناظره و مباحثه نوشته شد که محل گفتگو بین مسلمانان و مسیحیان است)، در اثبات آن حاضرم. و هرکسی که دستش نمی‌رسد، بنویسد، جواب داده خواهد شد. و کلیه مقصود این حقیر آن است که نزاع مذهبی به کلی از میان فریقین (اسلام و مسیحیت) مرتفع شود و حق ظاهر و هویدا گردد.» [۱۸]


شرایط فخرالاسلام برای مناظره
[ویرایش]
شیخ محمدصادق، مناظره با عالمان و کشیشان مسیحی را نمی‌پذیرفت مگر آن که آن‌ها چند شرط وی را بپذیرند، همان طور که در مناظره اش با یکی از آنان در رمضان سال (۱۳۱۲ هـ. ق.) در تهران به آن شرایط تصریح می‌کند و می‌گوید:
شرط اول آن که: سؤال و جواب دو طرف مناظره نوشته شود. دوم آن که: ضمیرهایی که به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اوصیای آن جناب برمی گردد به صیغه جمع آورده شود و نام آن حضرات به حقارت و کوچکی بر زبان جاری نگردد و دست کم با عنوان «پیامبر شما» آورده شوند. سوم آن که: مساله‌ای که مورد بحث قرار گرفت، تا آن را تمام نکرده‌اند، اقدام به طرح مساله دیگر نشود (به عبارتی فرار از بحث ممنوع است). چهارم فرار از هر مساله به منزله بطلان دین فرار کننده خواهد بود. [۱۹]

و اینک مضمون نمونه‌ای کوتاه از مناظره شیخ محمدصالح فخرالاسلام با یکی از کشیشان مسیحی به نام «وارد نیکی» که در سال (۱۳۱۲ هـ. ق.) در شهر تهران انجام پذیرفته است ذکر می‌شود:
شیخ محمدصادق: در بسیاری از کتاب‌های شما، خدا را به اوصاف و چیزهایی توصیف می‌کنید که جز کفر چیز دیگری نیست. مثل آن که می‌گویید: خدا ببر است، شیر است، خرس است، آتش است. مثلا در کتاب زبور باب ۱۳، آیه ۷ نوشته شده است: بنابراین (من خداوند) به جهت ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند ببر بر سر راه کمین خواهم کرد» آیا این حرف‌ها و نسبت‌ها لایق ذات مقدس خداست؟
روحانی مسیحی: در قرآن شما هم از این قبیل توصیف‌ها وجود دارد مثلا در آیه‌ای از آن « یدالله » آمده است که برای خداوند، اثبات «ید» می‌کند پس طبق بیان قرآن شما، خداوند دست دارد.
شیخ محمدصادق: اولا «ید» در آن آیه، به معنی قدرت، سلطه و احاطه خدواند است و ثانیا در آن آیه نگفته است: «خداوند، ید است» بلکه می‌گوید: «یدالله» یعنی دست خدا، که به معنی قدرت خداست. و ثالثا توصیف‌هایی که قرآن در در مورد خدا به کار می‌برد با توصیف‌هایی که کتاب‌های شما به کار می‌برند فرق دارد. قرآن کریم خداوند را، بی همتا، در بردارنده همه کمال‌ها، بی‌نقص، بی‌نیاز (معرفی می‌کند و او را از این که) محل عوارضی همچون خواب، خستگی، گرسنگی و... و امثال آن‌ها (باشد مبرا می‌داند و این گونه) توصیف و معرفی می‌کند. آیا این گونه توصیف کردن بهتر است یا آن گونه؟!
روحانی مسیحی ساکت شد. [۲۰]


آثار و تألبفات
[ویرایش]
شیخ محمدصادق فخرالاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال (۱۳۰۵ هـ. ق.) [۲۱]
بنا بر نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی و وجود افکار انحرافی و شبهه‌های القاء شده از ناحیه مسیحیان که ارکان دین اسلام را مورد هجوم قرار داده بودند، دست به تالیف آثار گوناگون با شیوه‌های مختلف در زمینه دین‌شناسی و دفاع از حریم آن زد. و آثار متعدد در این زمینه از خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن‌ها هم‌اکنون نیز از منابع و مآخذ تحقیقی در مجامع و مراکز علمی و مذهبی به شمار می‌آیند.
از ویژگی‌های آثار ارزشمند وی می‌توان به این مورد اشاره کرد: رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرف‌اندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبهه‌ها و جواب آن‌ها، دوری از تعصب نابجا، مستند و مستدل‌بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتارها و....

← انیس الاعلام

موضوع این کتاب ـ که بارها به چاپ رسیده است (این کتاب چندین بار به صورت رحلی به خط محمد بن محمدتقی اصفهانی در سال (۱۳۱۳ و ۱۳۱۵ هـق.) در تبریز و در سال (۱۳۱۵ و ۱۳۱۹ هـق.) در تهران در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول آن برای بار دیگر در اصفهان در سال (۱۳۷۰ هـ. ق.) با ۳۷۴ صفحه به چاپ رسیده است. [۲۲]
این کتاب هم اکنون در پنج جلد با مقدمه سیدعبدالرحیم خلخالی توسط انتشارات مرتضوی مجددا چاپ شده است.) اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان مسیحیت و یهودیت و مشتمل بر یک مقدمه، هشت باب و یک خاتمه است. مقدمه نیز مشتمل بر چند هدایت است. از جمله مسائل مطرح شده در آن، تنزیه انبیا از گناه و شرک، وحدت انبیا، معرفی مذاهب و فرقه‌های مسیحیت مثل: کاتولیک، پروتستان، نسطوری، ارامنه، یعقوبیه، کرک و امثال آن‌ها است.
این کتاب به خاطر محتوای غنی و پربار آن همواره مورد توجه اندیشمندان، پژوهشگران و فرهنگ‌سازان بوده و هست. « سید محمدعلی اصفهانی در شماره ۱۵ مجله دعوةالاسلام می‌نویسد:
از جمله مصنفات جناب آقای فخرالاسلام (متع‌الله‌المسلمین‌بطول‌بقائه) کتاب مستطاب «انیس الاعلام» است که سنواتی است در ایران به زبان فارسی طبع و منتشر شده است. این کتاب دو جلد است و مقصدش اثبات حقیقت اسلام و رد نصاری و دهری‌ها است. آن چه دلیل در این کتاب برای حقیقت اسلام در رد نصرانیت آورده است تمام از کتاب‌های نصاری ( مسیحیت ) است. چشم روزگار چنین تالیفی (را به خود) ندیده است، و چنان حسن تالیف به کار برده که با آن که مطالب کتاب، عملیات و مطالب عالیه است (و) هر عامی (که آن را) بخواند و یا برایش بخوانند، می‌فهمد.» [۲۳]

جناب حاج آقا رحیم ارباب نیز در مقدمه چاپ رحلی جلد اول آن در اصفهان، بعد از معرفی مؤلف و تمجید از کتاب مذکور به نقل از جناب ملا محمد کاشانی می‌نویسد: «ملا محمد کاشانی (متوفای ۱۳۳۳ هـ. ق.) در وصف مرحوم فخرالاسلام بعد از مطالعه کتاب انیس الاعلام (فرمود) که: این مرد «حجة الاسلام» است.» [۲۴]

فخرالاسلام در مورد انگیزه تألیف این کتاب می‌نویسد:
«در این بین بعضی رساله‌ها و کتاب‌های فرقه‌های پروتستان که بنا بر توهم فاسد خودشان، رد بر اسلام نوشته بودند، به این حقیر رسید مانند: میزان الحق، تحقیق الدین الحق، دافع البهتان، دلائل اثبات رسالت المسیح، دلایل النبوة، رد اللغو، طریق الحیوة، حل الاشکال، مفتاح الاسرار و غیر این‌ها از رساله‌ها و کتاب‌های ایشان. بعد از تامل و تعمق در آن‌ها دیدم، زیاد از حد، بی‌انصافی و بی‌عدالتی نموده‌اند و شبهات را به صورت دلایل نوشته‌اند و از حد خود تجاوز کرده‌اند و این شبهه‌ها را با زبان‌های مختلف، طبع نموده و منتشر کرده‌اند.» [۲۵]
بعد از آن می‌گوید: از این رو اقدام به تألیف این کتاب کردم.

← برهان المسلمین

موضوع کتاب برهان المسلمین، [۲۶]
[۲۷]
[۲۸]
مناظره با عالمان و روحانیان مسیحی در شهر تهران در ۱۶ ماه مبارک رمضان (۱۳۱۲ هـ. ق.) است که در حضور دانشمندان مسلمان و مسیحی صورت گرفته است و صورت اسامی خواص مسلمان در این کتاب ذکر شده است از جمله: سید محمدعلی لاریجانی، شیخ علی‌اکبر خراسانی، میرزا عبدالحسین تهرانی، میرزا مسیح تنکابنی و.. [۲۹]


← تعجیز المسیحیین

این کتاب [۳۰]
[۳۱]
[۳۲]
در دو جلد و بعد از کتاب برهان المسلمین و در تایید موضوعات مطرح شده در کتاب برهان‌المسلمین نوشته شده است. [۳۳]


← خلاصة الکلام

خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام [۳۴]
[۳۵]
[۳۶]
[۳۷]

در موضوع امتیازات و برتری‌های اسلام بر سایر ادیان و بنا بر درخواست خواص از علما و مردم به ویژه مردم اصفهان در سال (۱۳۲۲ هـ. ق.) به رشته تحریر درآمده است و بنا بر تصریح مؤلف آن در ۲۸ جمادی‌الاول همان سال در منطقه سرقنات جی نزدیک امامزاده حسن تهران، نوشته شده است. [۳۸]

فخرالاسلام در تایید این کتاب از ناحیه معصومین (علیهم‌السّلام) به خوابی که یکی از بستگان وی دیده است استناد می‌کند و جریان را در آن کتاب می‌نگارد که خلاصه اش چنین است:
«یکی از بستگان وی در خواب می‌بیند که درب منزل را می‌کوبند، به درب منزل می‌رود می‌بیند دو نفر جلوی درب ایستاده‌اند، یکی لباس سادات و دیگری لباس جنگ به تن دارد. می‌گوید: شما کی هستید. آن کسی که لباس رزم به تن دارد می‌گوید: «آقا هستند»؟ می‌گوید چه کار دارید؟ می‌گویند: از طرف سیدالشهدا (علیه‌السّلام) برای فخرالاسلام، عصا آورده‌ایم. می‌گوید: به من بدهید تا من به او بدهم. می‌گوید: ما باید خودمان عصا را به او بدهیم از این رو وارد خانه شده و عصا را به فخرالاسلام می‌دهد و می‌فرماید: این عصا، مرحمتی و هدیه حضرت سیدالشهدا برای شماست، به خاطر آن رساله‌ای که در «سرقنات» در مورد اصول دین نوشته‌اید. فخرالاسلام سؤال کرد: شما که هستید: فرمود: من عباس (علیه‌السّلام) هستم.» [۳۹]

این رؤیا، نشانه‌ای از ارزشمندی اثر فوق و قبولی زحمات طاقت فرسای وی نسبت به ترویج معارف دینی است.

← بیان الحق و صدق المطلق

بیان الحق و صدق المطلق [۴۰]
[۴۱]
[۴۲]
کتابی است فارسی که در ده جلد و در اثبات حقانیت قرآن کریم و آورنده‌اش حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و رد بر کتاب «الهدایه» و آن دسته از کتاب‌های مسیحیان که علیه اسلام نوشته‌اند، به رشته تحریر درآمده است.

← دیگر آثار

از دیگر آثار وی:
۶. تحفة الاریب فی رد اهل الصلیب.
۷. تعیین الحدود علی النصاری والیهود.
۸. حجة الالهیین فی رد الطبیعیین.
۹. السیاسة الاسلامیة.
۱۰. رساله فارقلیطا.
۱۱. کشف الاثر فی اثبات شق القمر.
۱۲. وجوب الحجاب و حرمة شرب الخمر.

وصیت‌ها
[ویرایش]
فخرالاسلام در کتاب هایش وصیت‌ها و سفارش‌هایی به اقشار مختلف جامعه اسلامی و حتی مسیحیان دارد. در جایی خطاب به روحانیان و واعظان اسلامی چنین می‌گوید:
«در علما و واعظین اگر عدالت نباشد و مرتکب بعضی امور قبیحه شوند، وعظ ایشان «هباء منثورا» خواهد بود. تکمیل نفس در قوه علمیه و عملیه، مقدم بر تکمیل غیر است، یقینا. چه قدر خوب فرموده‌اند جناب مسیح که، اگر کوری عصاکش کور دگر شود، هر دو در چاه افتند. «بدیهی است که خفته را خفته کی کند بیدار» [۴۳]

و خطاب به مسیحیان جهان چنین می‌گوید:
‌ای برادران، پدران، دوستان و آشنایان! من نیز مسیحی بودم و در کلیسای ارومیه متولد و در آن جا و جاهای دیگر نزد روحانیان مسیحی تربیت شدم و همواره، اعتقاد به سه گانه‌بودن خدا داشتم و با پیروان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سر جنگ داشتم ولی با الطاف الاهی، حقیقت به طور مستدل بر من مثل روز روشن، آشکار شد. شما نیز‌ ای برادران مسیحی! راه حق و راستی را قبول کنید و دست از تعصبات نابجا بردارید، از تقلید کورکورانه پدران و اجداد خود دوری کنید، ذهن و روح خود را از عناد و لجاجت پاک کنید و بدین وسیله، قرآن را مطالعه کنید، آن وقت آن را با کتاب‌های مسیحیت که مشتمل بر بیش از صد و پنجاه هزار غلط و اشتباه است مقایسه کنید، در این صورت است که نور هدایت الاهی را در قلب خود مشاهده خواهید کرد. [۴۴]


وفات
[ویرایش]
شیخ محمدصادق فخرالاسلام بعد از سال‌ها کوشش و تلاش در راه دفاع از حریم و ارکان اسلام و تثبیت مبانی و اصول آن و مبارزه با افکار انحرافی، خورشید عمرش در حدود (۱۳۳۰هـ. ق.) غروب کرد. [۴۵]
[۴۶]
[۴۷]
قدر مسلم وی در تهران بدرود حیات گفته است اما محل دقیق دفن وی مشخص نیست و مانند بسیاری از عالمان و فقیهان اسلامی، مدفنش مجهول است و دست کم در منابع رجالی و تاریخی چیزی ثبت نشده است.

فرزندان
[ویرایش]
از بعضی نوشته‌های فخرالاسلام در برخی از کتاب هایش چنین برداشت می‌شود که وی بعد از ورود به شهر تهران، ازدواج کرده و در سال (۱۳۲۲ هـ. ق.) هنگام نوشتن کتاب شریف «خلاصة الکلام»، دارای چند فرزند خردسال بوده است [۴۸]
اما از این که آیا فرزند یا فرزندان پسری هم داشته و آیا آنان راه پدر را ادامه داده‌اند یا خیر، خبری در دست نیست و این مساله نیز همانند بسیاری از شؤون زندگی فخرالاسلام، در پرده ابهام قرار دارد.

پانویس
[ویرایش]
۱. ↑ مشکور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان، ص۴۱.
۲. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، ج۱، ص الف (مقدمه).
۳. ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۴، ص۳۰۱.
۴. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۶.
۵. ↑ دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۰۳۵۵.
۶. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۶ - ۷.
۷. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۸-۲۰.
۸. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، مقدمه دوم.
۹. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۰.
۱۰. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباءالبشر، ج۲، ص۸۵۰.
۱۱. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۱۳ (مقدمه چاپ رحلی).
۱۲. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۲.
۱۳. ↑ الدجیلی، جعفر، موسوعة النجف الاشرف، ج۱۱، ص۹۳-۱۱۵.
۱۴. ↑ هادی آل طعمة، سلمان، تراث کربلا، ص۲۸۶-۲۹۱.
۱۵. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۷.
۱۶. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۸ (چاپ رحلی).
۱۷. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، صجو د.
۱۸. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، برهان المسلمین، ص۶۱.
۱۹. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، برهان المسلمین، ص۶.
۲۰. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، برهان المسلمین، ص۵۳.
۲۱. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ج۲، ص۸۵۱.
۲۲. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۲، ص۱.
۲۳. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، صهـ.
۲۴. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ص۱۳ (چاپ رحلی).
۲۵. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۱۱ (چاپ رحلی).
۲۶. ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانةالادب، ج۴، ص۳۰۲.
۲۷. ↑ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۶۷.
۲۸. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۱، ص۱۰۱.
۲۹. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، برهان المسلمین، ص۶۰.
۳۰. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۴، ص۲۱۰.
۳۱. ↑ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۶، ص۳۶۷.
۳۲. ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانةالادب، ج۴، ص۳۰۲.
۳۳. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۴، ص۲۱۰.
۳۴. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۷، ص۲۳۲.
۳۵. ↑ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۶۷.
۳۶. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ج۲، ص۸۵۱.
۳۷. ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۴، ص۳۰۲.
۳۸. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، خلاصةالکلام، ص۳.
۳۹. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، خلاصةالکلام، ص۱۶۰.
۴۰. ↑ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۶۷.
۴۱. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۳، ص۱۸۰.
۴۲. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ج۲، ص۸۵۱.
۴۳. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۱۴ (چاپ رحلی).
۴۴. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۶ (چاپ مرتضوی).
۴۵. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ج۲، ص۸۵۱.
۴۶. ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۴، ص۳۰۲.
۴۷. ↑ شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۲، ص۴۵۲.
۴۸. ↑ فخرالاسلام، محمدصادق، خلاصةالکلام، ص۳.


منبع
[ویرایش]
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «محمدصادق فخرالاسلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۱۷.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «محمدصادق فخرالاسلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۱۷


رده‌های این صفحه : تراجم | علمای شیعه | علمای قرن سیزدهم | مستبصرین






انیس الاعلام فی نصرة الاسلام (کتاب)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


کتاب انیس الاعلام فی نصرة الاسلام نوشته محمدصادق فخر الاسلام به اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان مسیحیت و یهودیت می‌پردازد.

فهرست مندرجات
۱ - مولف
۱.۱ - انگیزه مؤلف
۱.۲ - تالیفات
۲ - معرفی اجمالی کتاب
۳ - وضعیت نشر
۴ - پانویس
۵ - منبع

مولف
[ویرایش]
محمدصادق فخر الاسلام پارسایی بود مجاهد که در ترویج آیین مقدّس اسلام کوشش فراوان مبذول داشت و در احقاق حق و نشر مبانی اسلامی از هیچ کوششی فرو گذار نکرد. او سخنور و نویسنده به نامی بود که که در اشاعة حقایق مذهب جعفری از خدمت‌های بیانی و علمی کوتاهی نمی‌کرد.
فخرالاسلام ابتدا در کیش سریانی بوده و با پدرش در ارومیه می‌زیسته و در همان جا تحصیل کرده و به درج کشیشی رسید. ولی از آن دین برگشته و دین اسلام و مکتب تشیّع را اختیار نموده و در نجف اشرف به تحصیلات خود ادامه داد تا از علمای اعلام اجازه اجتهاد گرفت.
او به جهت آشنایی به ادیان به خصوص مسیحیت، کتاب‌های زیادی در حقیقت اسلام و افضلیّت آن بر ادیان دیگر به رشته تحریر در آورده است. مردی بود مبارز که بیشتر اوقات خود را به بحث و گفتگو در بارة اسلام و دفاع از حریم مقدس آن اختصاص داده و به قدری متواضع بود که در پای پلکان کاخ دادگستری تهران می‌نشست و با مسیحیان به مباحثه می‌پرداخت.
او مردی بود سخنور که مجالس وعظ تهران را با سخنرانی‌های خود زینت می‌بخشید.

← انگیزه مؤلف

فخر الاسلام در مورد انگیزه تألیف این کتاب می نویسد:
«در این بین بعضی رساله ها و کتاب های فرقه‌های پروتستان که بنابر توهم فاسد خودشان، رد بر اسلام نوشته بودند، به این حقیر رسید مانند: میزان الحق، تحقیق الدین الحق، دافع البهتان، دلائل اثبات رسالت المسیح، دلایل النبوه، رد اللغو، طریق الحیوه، حل الاشکال، مفتاح الاسرار و غیر این ها از رساله‌ها و کتاب‌های ایشان. بعد از تأمل و تعمق در آن ها دیدم، زیاد از حد، بی‌انصافی و بی‌عدالتی نموده اند و شبهات را به صورت دلایل نوشته اند و از حد خود تجاوز کرده اند و این شبهه‌ها را با زبان‌های مختلف، طبع نموده و منتشر کرده‌اند» [۱]

بعد از آن می گوید: از این رو اقدام به تألیف این کتاب کردم

← تالیفات

تحفة الاریب فی رد اهل الصلیب، تعیین الحدود علی النصاری و الیهود، رسالة فارقلیط، حجة الالهییّن فی رد الطبیعیین، کشف الاعلام فی نصرة الاسلام، کشف الاثر فی اثبات شق القمر. [۲]


معرفی اجمالی کتاب
[ویرایش]
این کتاب یکی از ارزنده‌ترین آثار قلمی مؤلّف گرانقدر است که زحمات زیادی را در تدوین و نگارش آن متحمّل شده است به طوری که بزرگان زیادی برای کتاب تقریظ نوشته و از این کتاب تجلیل کرده‌اند.
در این کتاب مؤلف به برتری اسلام و قرآن بر دین مسیحیّت و یهودیت پرداخته و در تمامی مسائل به مقایسه پرداخته است. او از کتاب‌های عهد عتیق و عهد جدید آنها استفاده کرده و به ایرادات وارده به آنها پرداخته و با استفاده از قرآن و مبانی اسلام با استدلال معقول و منطقی، جواب داده است. در این کتاب به تضاد در بین عهد عتیق و عهد جدید پرداخته و تناقض‌های وارده در آنها را بیان کرده است. مؤلّف احکام وارده در تورات را بیان کرده و اشکالات آنها را نقد و بررسی کرده است و بحث امامت، نبوّت، معجزه و بحث مفصلی در ولایت علی (علیه‌السّلام) را با دلائل عقلی و استدلال‌های منطقی بررسی کرده است. در لا به لای کتاب سعی کرده است مطاعنی را که خود مسیحیان به حضرت عیسی (علیه‌السّلام) وارد کرده و به او نسبت‌هایی می‌دهند که با نبوّت او متضاد است جواب داده و بررسی نماید.
مؤلف تحریف‌های موجود در کتاب مقدس تورات و انجیل را بیان کرده و به بحث توحید از دیدگان مسیحیّت، یهودیّت و اسلام پرداخته و مباحث مهمی را در ابطال تثلیث و پسر خدا بودن عیسی (علیه‌السّلام) به رشته تحریر در آورده است.
یکی از مباحث مهم این کتاب بحث نماز در اسلام و ادیان دیگر، اعجاز قرآن و فضیلت آن بوده و بحث نبوّت پیامبر اسلام و بشارت‌های وارده در مسیحیّت نسبت به پیامبر هم به خوبی تحلیل شده است.

وضعیت نشر
[ویرایش]
این کتاب چندین بار به صورت رحلی به خط محمد بن محمدتقی اصفهانی در سال (۱۳۱۳ و ۱۳۱۵ هـ . ق) در تبریز و در سال (۱۳۱۵ و ۱۳۱۹ هـ . ق) در تهران در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول آن برای بار دیگر در اصفهان در سال (۱۳۷۰ هـ . ق) با ۳۷۴ صفحه به چاپ رسیده است. [۳]
این کتاب هم اکنون در پنج جلد با مقدمه سیدعبدالرحیم خلخالی توسط انتشارات مرتضوی مجددا چاپ شده است.

پانویس
[ویرایش]
۱. ↑ فخر الاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۱۱، چاپ رحلی.
۲. ↑ فخر الاسلام، محمدصادق، مقدمه کتاب انیس الاعلام فی نصرة الاسلام و مقدمه ج۲.
۳. ↑ فخر الاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۲، ص ۱.


منبع
[ویرایش]
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «انیس الاعلام فی نصرة الاسلام»، تاریخ بازیابی۹۷/۳/۸.



رده‌های این صفحه : ادیان و مذاهب | کتب ادیان و مذاهب | کتب کلامی شیعه | مقالات اندیشه قم








میرزا محمدصادق فخرالاسلام

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آن‌را از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد.
تندیس فخرالاسلام در پارک ائللرباغی ارومیه

جدیدالاسلام میرزا محمد صادق فخرالاسلام ارومی یا موشه بن یوحنا بن وراده بن شموئیل بن پاتریس[۱] (متولد ۱۲۶۰ هـ.ق. روستای کلیسا کندی ارومیه[۲] - درگذشته ۱۳۳۰ هـ. ق در تهران) مجتهد، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی بود. او که در ابتدا کشیشی آشوری[۳] اهل ارومیه بود در جوانی به اسلام گروید و پس از ۱۶ سال تحصیل در نجف و اخذ درجه اجتهاد به ایران برگشت و پس از مذاکره ناصرالدین شاه با وی دربارهٔ علل تغییر آیینش، از طرف شاه به فخر الاسلام ملقب گردید. او از پژوهشگرانی است که به مطالعات تطبیقی اسلام و مسیحیت پرداخته است[۴] و با تألیف چند کتاب رد اثبات راه و روش مباحثه دینی با پیروان ادیان دیگر را به طلاب مسلمان آموخت.[۵] در دوره مشروطیت او روزنامه تدین را منتشر کرد.[۶]
محتویات

۱ زندگی‌نامه
۱.۱ تحصیلات مسیحی در واتیکان
۱.۲ بازگشت به زادگاه و اسلام آوری
۲ آثار
۲.۱ هفته نامه تدین
۳ منابع

زندگی‌نامه

او در حدود سال (۱۲۶۰ هـ. ق) در یک خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه متولد شد. او از نسطوریان آشوریان[۳] ارومیه بود. پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیّت مشغول بوده‌اند.
تحصیلات مسیحی در واتیکان

او، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیّت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به‌طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرق پروتستان و کاتولیک، به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتاب‌های تورات، انجیل و سایر علوم رایج مسیحی در آن زمان را به خوبی فرا گرفت. در دوازده سالگی با جدّیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانش اندوزی را به خوبی به پایان برد و به درجه «قسّیسیت» نایل آمد. این مرحله از روحانیت را کافی ندانست و زادگاهش را به قصد واتیکان ترک و بعد از تحمّل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمین‌های زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیّت وارد حوزه علمیّه جهانی مسیحیّت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت. اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدّت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیّت بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آن‌ها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود به‌شمار می‌رفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود. او در کسوت روحانیت آن قوم در کلیساهای شهر به تبلیغ مذهبی و وعظ خطابه می‌پرداخت. تحصیلات محمّدصادق در آیین مسیحیّت تا هجده سالگی طول کشید.
بازگشت به زادگاه و اسلام آوری

گرویدن به اسلام

در این زمان حادثه‌ای راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از مسیحیّت به اسلام سوق داد. وی آن حادثه را چنین نقل می‌کند:[۷]

«بعد از ورودم به (واتیکان) نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیّت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم می‌کردند؛ و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او با اشتیاق کامل بهره می‌بردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصّی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محلّ سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود می‌گفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده‌است و نمی‌خواهد من آن‌ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا می‌خواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی‌توانم در درس حاضر شوم و به آن‌ها بگو بروند. من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن‌ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ حضرت عیسی، آمدن او را بشارت داده بود. هرکس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث می‌کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هرکس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسّر مسیحی را بهتر می‌دانم. گفت تو مقصر نیستی ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می‌شود. اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی‌خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد مگر آن که تعهّد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون که قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده‌ام. من نیز به اسماء الاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمّد است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بودند. گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسّران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمّد است آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب‌های تفسیر، لغت و ترجمه‌های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند. ای فرزند روحانی! دین مسیحیّت به خاطر ظهور حضرت محمّد منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی برده‌ایم ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری می‌کنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر می‌کنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می‌خواهی باید دین حقّ را قبول کنی؛ و من همیشه تو را دعا می‌کنم. چون آن دو کتاب و گفته‌ها و تأییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم‌الانبیاء به‌طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آنچه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشه‌ای جز اسلام و پیام‌آور آن در سر نداشتم از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.

محمّدصادق، بعد از ایمان آوری به حقّانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نبرد. او بعد از زحمات بسیار وارد ارومیه شد و در آن جا شبی به‌طور مخفیانه با شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه کرد. شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنا بر درخواست محمّدصادق، چکیده‌ای از عقاید و برنامه‌های اسلامی را به او تعلیم داد. محمّدصادق آن‌ها را به خط سریانی یادداشت می‌کرد تا از یادش نرود. بعد از این دیدار برای پاک شدن از مسیحیّت غسل توبه نمود و شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام را بر زبان جاری ساخت و به‌طور رسمی در زمره مسلمانان قرار گرفت. امّا چرا مذهب شیعه را انتخاب کرد به درستی معلوم نیست. احتمال دارد، استادش در واتیکان او را راهنمایی کرده یا به خاطر ملاقات با عالمان شیعه در ارومیه به حقّانیت اهل بیت ایمان آورده و مذهب تشیّع را پذیرفته باشد.[۲]

او پس از شاگردی در خدمت علمای اسلام در ارومیه عازم نجف شد و پس از ۱۶ سال تحصیل و اخذ درجه اجتهاد به ایران برگشت و صاحب محراب و منبر شد سپس عازم تهران گردید و از طرف ناصرالدین شاه به فخر الاسلام ملقب گردید.

او زبان‌های عبری و سریانی را به آیت‌الله حاج شیخ‌محمدعلی حائری سنقری آموخت.[۸]

با اوج‌گیری گفتمان در دوره ناصری میرزا محمد صادق فخر الاسلام کتاب ده جلدی بیان الحق و الصدق را در نقد مسیحیت نوشت و آن را به سال ۱۳۲۲ ه. ق به چاپ رساند. وی در دیباچه کتاب خود از حاج میرزا سید محمد مجتهد فرزند سید صادق طباطبایی یاد می‌کند که در منزل خود واقع در محله سنگلج تهران، مجلسی به نام (حوزه ترقی اسلامی) دایر کرده و به جواب شبهه‌ها به ویژه شبهه‌هایی که مسیحیان می‌پراکندند می‌پرداخت و نیز از سید محمدعلی داعی الاسلام نام می‌برد که مجلسی به نام (صفاخانه) در جلفای اصفهان برگزار کرده بود و به شبهه‌های مسیحیان در خصوص اسلام پاسخ می‌داد. محصول این گفتگوها هر ماه به صورت رساله‌ای چاپ و منتشر می‌شد و هزینه‌های مالی آن را میرزا سلیمان خان رکن الملک عهده‌دار بوده‌است.[۹]

در سال۱۳۳۰ هـ. ق در تهران درگذشت.
آثار

فخرالاسلام در ارومیه و در تهران با علمای مسیحی در اثبات دین مبین در مناظره و مجادله بود و در این راستا به تألیف کتاب‌های متعدد پرداخت. از فعالیت‌های مهم وی در تهران انتشار روزنامه تدین بود. محیط طباطبایی در این خصوص گفته‌است: «روزنامه تدین را میرزا حسینقلی{ محمد صادق} جدیدالاسلام ملقب به فخر الاسلام مؤلف کتاب انیس الاعلام در ماه رجب سال ۱۳۲۵ هجری بطور هفتگی با چاپ سربی انتشار داد و تا ۶ جمادی‌الثانیه سال ۱۳۲۶ و تا ۴۸امین شماره ادامه یافت.»

آثار مهم او عبارت اند از:[نیازمند منبع]

انیس الاعلام فی نصرõ الاسلام والرد علی النصاری در دو جلد که با ترجمه فارسی مرحوم موسوی خلخالی در ایران چاپ و انتشار یافته‌است
فارقلیطا. در این کتاب بیان می‌کند که نام پیامبر اسلام در انجیل آمده‌است
برهان المسلمین در رد نصاری و آن مشتمل بر پرسش و پاسخ محفلی است. با پیروان مسیح در تهران به صورت پرسش و پاسخ در دو جلد چاپ و منتشر شده‌است
بیان الحق و الصدق المطلق که در ده جلد تألیف شده که از جلد اول تا جلد چهارم آن در اثبات حقانیت قرآن مجید و نبوت پیغمبر اسلام و آن چهار جلد به همت میرزا علی اصغرخان اتابک اعظم طبع و انتشار یافته و شش جلد دیگر بچاپ نرسیده‌است
تعجیز المسیحیین این کتاب در تأیید برهان مسلمین است
خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام به فارسی به سال ۱۳۲۲ هـ. ق در تهران چاپ شده‌است
کشف الاثر به اثبات شق القمر. در اثبات معجزه شق القمر پیامبر که در مکه رخ داده‌است و این اثر در تهران با چاپ سنگی طبع شده‌است
وجوب الحجاب و حرمـه الشراب
السیاسه الاسلامیه

هفته نامه تدین

او در سال ۱۳۲۵ محیط آزاد مشروطه را برای بیان اندیشه و منظور دینی خود مناسب دید و تدین را که به معنی دینداری است عنوان کار روزنامه‌نگاری قرار داد. تدین روزنامه دینی بود که در آن کمتر مطلبی را از دریچه چشم سیاست تنها می‌نگریست، بحث دربارهٔ استبداد و مشروطه یا نشر احکام صادر از علمای نجف را دربارهٔ حفظ اساس مشروطه و شرح مواد قانون اساسی را از نظر دینی مورد ذکر و تفسیر قرار می‌داد. در این چهل و هشت شمارهای که سال اول آن را تشکیل می‌داد مباحث بسیاری دربارهٔ گفتگو با اسقفها و کیفیت تحول بابیه به شعب مختلف درج کرد. در تاریخ مشروطیت احمد کسروی چنین آمده‌است: «روزنامه تدین را فخر الاسلام می‌نوشت یکی از عاشوریان ارومی زاییده شده در آمریکا.[سپس در محضر عالم ربانی شیخ فضل‌الله مجتهد مذهب جعفری اثنی عشری را برگزید