بسم الله الرحمن الرحیم
شاه رفت!(1399 هـ = 1357 = 1979 م)
شاه رفت!(1399 هـ = 1357 = 1979 م)شرح نهضت ملیشدن نفت(1370 هـ = 1329 = 1951 م)
شاه رفت
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
تیتر اصلی روزنامه اطلاعات در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با سرخط شاه رفت
شاه رفت تیتر نخست روزنامههای پرتیراژ اطلاعات و کیهان در ۲۶ دی ۱۳۵۷ است. این تیتر در صفحه اول روزنامه اطلاعات و کیهان[۱] در روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ چاپ شد. در روزنامه اطلاعات در زیر تیتر؛ آخرین عکس از شاه بر روی پلکان هواپیما و در حال خروج از ایران منتشر شد که توسط جعفر دانیالی عکاس روزنامه اطلاعات گرفته شده بود.[۲] این عبارت کوتاه نشان از پایان یک دوران در تاریخ ایران بود.[۳][۴][۵] پایان ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران. در پی انتشار این تیتر مجسمههای رضا شاه و محمدرضا پهلوی در سطح شهر پایین کشیده شد. مردم به خیابان ریخته و پخش شیرینی و شادی و پایکوبی پرداختند.[۶][۷] این تیتر در یک روزنامهٔ فرانسوی زبان نیز برای انتشار خبر خروج شاه استفاده شد: Le chah s`en va.[۸] به گفتهٔ وبگاه بیبیسی فارسی این تیتر مشهورترین تیتر روزنامههای ایران است.[۹] با وجود آنکه مردم پیش از انتشار روزنامههای کیهان و اطلاعات از طریق اعلامیههایی که با عنوان «شاه رفت» و در ظهر آن روز در تهران پخش شده بود از این خبر مطلع بودند و به شادی و پایکوبی و پخش شیرینی در خیابانها میپرداختند[۱۰]؛ این نسخهٔ روزنامه به سرعت ۱ میلیون نسخه فروش داشتهاست.[۱۱] انتخاب و تدریس تیتری که فعل داشته باشد و در عین تلخیص ایجاز نیز داشته باشد پس از تیتر «شاه رفت» در مطبوعات ایران توسط اساتید روزنامهنگاری تدریس گردید و تیترهای مشابه معروف همچون «امام آمد» در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و «خرمشهر آزاد شد» در ۳ خرداد ۱۳۶۱ و پس از آزادی خرمشهر از اشغال ارتش عراق بکار رفت. از دید تاریخی در مورد روزنامهنگاری که این تیتر را ابداع کرد اختلاف دیدگاه وجود دارد اما عموماً روزنامه نگاران معتقدند که غلامحسین صالحیار در اطلاعات و رحمان هاتفی در کیهان این تیتر را ابداع کردند. برخی روزنامه نگاران معتقدند که روزنامههای کیهان و اطلاعات برای انتشار این تیتر با هم هماهنگ بودند.[۱۲] تا روز ۲۵ دی ۱۳۵۷ طبق روال از فعل جمع برای شاه استفاده میشد و انتخاب فعل مفرد برای شاه در تیتر «شاه رفت»؛ و نیز انتخاب فونت بسیار بزرگ و بیسابقهٔ آن با توافق دو روزنامه کیهان و اطلاعات صورت گرفته بود که آثار سوئ آن دامن گیرشان نشود؛ یک اقدام بدیع بود.[۱۳]
روزنامه نگاران کیهان و اطلاعات از چند روز قبل هم از طرف مقدم رئیس ساواک و هم از طرف رئیس شورای انقلاب اطلاع یافته بودند که توافق شدهاست که شاه بدون خونریزی ایران را ترک کند.[۱۴]
کد خبر: ۲۰۸۶۳۱
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۲
سرویس کیهان » اخبار
الف
الف
26 دیماه، چهل و دومین سال فرار شاه
شاه خطاب به سفیر آمریکا: اما کجا باید بروم؟
محمد رضا پهلوی، آخرین شاه رژیمهای ستمشاهی در این سرزمین، سرانجام پس از اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران، در 26 دی ماه 1357 از کشورش گریخت. براساس اسناد معتبر موجود، همچنانکه آمدن و به تخت نشستن و دیگر عملکردها و تصمیمات مملکتی به اختیار او نبود، حتی فرارش نیز براساس تصمیمات کنفرانس گوادلوپ 1 توسط سران غرب برایش رقم زده شد.
ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در تهران در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در ایران» خاطرهای نقل میکند که به قول وی، تلخترین خاطره زندگی دیپلماتیکش محسوب می شود. وقتی وی به عنوان سفیر یک کشور بیگانه قرار بوده پیام آمریکا و سران غرب را به شاه ایران ابلاغ نماید که بایستی از مملکت خود بیرون برود، سولیوان درباره آن خاطره می نویسد:
«... در همین ایام ( اوایل دی ماه 1357) پیامی از واشنگتن دریافت داشتم مبنی براینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و مصالح کلی ایران را در این می بیند که هرچه زودتر ایران را ترک گوید... ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن ماموریت دارد، کار سادهای نیست...»2
اما وجه تلختر ماجرا، نحوه برخورد زبونانه و حقیرانه شاه با آن پیام بود که به جای ایستادن در مقابل تعیین تکلیف یک سفیر بیگانه و همچنین نشان دادن غرور شاه یک مملکت، به شکل درماندهای تسلیم شده و مانند بردهها تنها سوال میکند که حالا کجا باید برود؟!
ویلیام سولیوان خاطره آن روز را اینگونه ادامه می دهد:
«... من تا آنجا که می توانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و آرامش به پیامی که او را به ترک کشورش دعوت میکرد، گوش داد و وقتی که حرفهای من تمام شد، رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: خیلی خوب، اما کجا باید بروم؟...»3
بیاختیاری و نوکری شاه برای آمریکا تا آن حد بود که حتی کمترین تشریفات پادشاهی نیز برای وی رعایت نمیشد. برخی از آن بیاعتناییهای تاریخی در اسناد و تصاویر برجای مانده، مانند تصویری از زمان اشغال ایران توسط متفقین در طی جنگ جهانی دوم که سربازان آمریکایی بدون توجه به شاه، بیخیال در مقابلش ایستادهاند. البته برخی از این نمونهها نیز در نوشتهها و مکتوبات شخص شاه و اطرافیانش، ثبت شده است.
مانند زمانی که جنگندههای ایران را حتی بدون اطلاع شاه، به ویتنام برده و برای عملیات جنگی علیه مردم ویتنام به کار گرفتند. در کتاب خاطرات تاجالملوک (مادر شاه) خاطرهای نقل شده که شاه از بردن هواپیماهای جنگی ایران به ویتنام بدون اطلاع وی به مادرش شکایت کرده است:
«... یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادر جان مرده «شور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را بردهاند ویتنام» در آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها که از قدیم در ایران قوای نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکیهای ما را برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند. حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را از ایران می بردند...»4
و زمان دیگر حتی بدون آنکه شاه بداند، فرماندهان نظامی خود را راهی ایران کرده و برای ارتش برنامهریزی و تصمیمگیری میکردند. یکی از آن نمونهها، حضور ژنرال رابرت هایزر، معاون فرماندهی نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در اروپا برای سازماندهی یک کودتای نظامی در ایران پس از فرار شاه بود که اساسا محمدرضا پهلوی حتی از آمدن هایزر به ایران هم بیاطلاع بود. شاه در این مورد در کتاب «پاسخ به تاریخ» خود مینویسد:
«... در اوایل ژانویه با تعجب خبردار شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر میبرد . اما حوادث چند هفته گذشته میبایست به من آموخته باشد که از چیزی حیرت نکنم. معذلک ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود. در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و ... رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد اما سفر او در هالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند به هنگام ورود به پایگاههای نظامیشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند. از ژنرالهایم تحقیق کردم، چیزی بیشتر از من نمیدانستند پس این ژنرال آمریکایی برای چه کاری به تهران آمده بود؟ چگونگی حضورش واقعاً غیرعادی بود! ...»5
البته همه این بیارزشی شاه نزد خارجی ها و زبونی و حقارت او ناشی از این بود که اساسا وی را نیز مانند پدرش یک مزدور در ایران به شمار میآوردند. محمدرضا پس از پدرش دومین شاه دستنشانده تاریخ ایران بود. او برای رسیدن به تخت شاهی، خوشرقصیها و گوش به فرمانیهای بسیاری نزد اربابان انگلیسی و آمریکایی انجام داد.
ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس اداره ویژه اطلاعات شاه و دوست قدیمی و یار سالهای جوانی او درباره انتخاب محمدرضا به سلطنت از سوی متفقین به دیدارهای محرمانه خود با یک کارشناس ارشد اطلاعاتی سفارت انگلیس به نام «آلن چارلز ترات» اشاره دارد و در خاطراتش می گوید:
... «دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسائلی بودم كه به تعیین سرنوشت بعدی حكومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیكی من به ولیعهد (محمد رضا) و دوستی منحصربه فرد او با من عاملی بود كه سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهدهدار شوم. در این روزها من تنها یار محرم و صمیمی محمدرضا بودم.... بعدازظهر یكی از روزهای نهم یا دهم شهریور (1320) ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه كن. در آنجا فردی است به نام «ترات» كه رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت كن ... نمیدانم نام «ترات» و تماس با او را چه كسی به محمدرضا توصیه كرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید كس دیگر؟! من به سفارت انگلیس تلفن كردم و گفتم با مستر ترات كار دارم... از این موضوع استقبال كرد و گفت: همین امشب دقیقا راس ساعت 8 به قلهك بیا در آنجا در مقابل در سفارت، جنگل كوچكی است در آنجا منتظر من باش...»6
آلن چارلز ترات در یک شرایط بسیار مخفیانه و به گونهای سری با فردوست ملاقات کرده و به او میگوید:
«... محمدرضا طرفدار شدید آلمانها است و ما از درون كاخ، اطلاعات دقیق و مدارك مستند داریم كه او دائماً به رادیوهایی كه در ارتباط با جنگ است به زبانهای انگلیسی، فارسی و فرانسه گوش میدهد و نقشهای دارد كه خود تو پیشرفت آلمان در جبههها را برایش سنجاق میكنی!...»7
فردوست پیام «ترات» انگلیسی را به محمد رضا رسانده و او را آگاه میکند که برای رسیدن به پادشاهی بایستی شرایط مورد نظر انگلیس و آمریکا را دقیقا رعایت نماید. البته محمدرضا برای هر گونه شرط و شروط آماده بود و این را به فردوست اطلاع می دهد:
«... محمدرضا گفت: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو كه همان شب با محمدرضا صحبت كردم و گفت كه نقشه را از بین میبرم و رادیو هم دیگر گوش نمیكنم مگر رادیوهایی كه خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم...!»8
فردوست مجددا با آلن چارلز ترات دیدار کرده و فرمانبرداری محمد رضا را به اطلاع وی میرساند. در مقابل، «ترات» نظر قطعی را به بررسی شرایط ولیعهد و مشورت با طرفهای آمریکایی و روس موکول میکند. اما محمدرضا گویا صبر و قرار ندارد، چراکه از یک سوی نگران روی آوردن مجدد غرب به قاجاریه بهوسیله یکی از شاهزادگان آن سلسله است و از سوی دیگر بیم به سلطنت رساندن برادرش را دارد. فردوست می گوید:
«... بلافاصله از من خواست به ترات تلفن كنم،خیلی دلواپس بود و دلش شور میزد. میخواست هرچه زودتر تكلیفش روشن شود و در عین حال از برادر تنیاش علیرضا وحشت داشت و میترسید كه انگلیسیها او را روی كار بیاورند!....»9
بالاخره 4-5 روز بعد «ترات» در همان محل قبلی، به فردوست وقت ملاقات داده و نتیجه بررسیها و مشورتهایش را به اطلاع وی میرساند:
«.... سرانجام 24 شهریور بود که ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هرچه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد، توسط فروغی استعفانامه رضاخان، که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، تقریر شد و مقدمات رفتن رضاخان و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد.»10
اما خود محمدرضا پهلوی نیز سالها پس از رسیدن به سلطنت، با سخنانی این روایت فردوست که چگونه انگلیس و آمریکا وی را بر تخت سلطنت نشاندند را تایید مینماید. شاه در یک سخنرانی بر دستنشاندگی خود به طور رسمی و علنی صحه گذارده و میگوید:
«... شاید (انگلیس و آمریکا) فکر کردند که برچیدن اساس سلطنت سلسله ما، نتایج بدتری برای نظم و آرامش این مملکت داشته باشد. این است که گفتند خوب، پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیر باشد..».11
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- کنفرانسی که با حضور سران کشورهای آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان در ژانویه 1979 برای تصمیمگیری درباره سرنوشت شاه، در جزیره گوادلوپ واقع در سرزمینهای اشغالی فرانسه در شمال غربی برزیل برگزار شد. 2- ویلیام سولیوان- ماموریت در ایران - صفحات 163-164 3- همان 4- ملکه مادر- خاطرات تاج الملوک- مصطفی اسلامیه- انتشارات نیلوفر- تهران- 1392- صفحه 387 5- محمد رضا پهلوی- پاسخ به تاریخ – ترجمه دکتر حسین ابوترابیان- چاپ اول – 1371- صفحات 364 و 365 6- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست- به کوشش مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی-تهران- انتشارات اطلاعات- چاپ بیست و هشتم- 1388- صفحات 100 تا 104 7- همان 8- همان 9- همان 10- همان 11- سخنرانی محمدرضا پهلوی- قسمت اول مستند «در برابر توفان» - مهدی نقویان
مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»
۱۴ آذر ۱۳۹۹ | ۲۳:۱۹ کد : ۸۵۷۵ دیگر رسانهها
مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»
مهرداد خدیر
خبر درگذشت «والری ژیسکاردستن» رئیسجمهوری پیشین فرانسه برای ایرانیان متفاوت است چون یادآور مهمترین مقطع تاریخ معاصر ایران – انقلاب ۱۳۵۷ – است. اگر غیر از این بود دلیلی بر این تأمل نبود چرا که از پایان ریاستجمهوری او در فرانسه قریب ۳۰ سال میگذرد. (هنگام سفر امام خمینی به فرانسه در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ والری ژیسکاردستن رئیسجمهوری فرانسه بود البته به عنوان یک شهروند عادی و ایرانیان هم نیاز به اخذ ویزا نداشتند).
در نگاه سلطنتطلبان، خروج محمدرضاشاه از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نه به خاطر انقلابی مردمی و راهپیماییهای عظیم و خواست مردم ایران برای گذار از سلطنت مطلقه که «اخراج» در پی تصمیم کنفرانس «گوادلوپ» بود. به این معنی که رهبران ۴ کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) در جزیره «گوادلوپ» رأی به خروج شاه دادند و او هم رفت.
از این رو نام والری ژیسکاردستن یادآور سفر امام خمینی رهبر انقلاب ایران به پاریس است و نام او با کنفرانس گوادلوپ در دیماه ۵۷ گره خورده ولی برخی مایلاند تاریخ را وارونه بخوانند و کنفرانس گوادلوپ را در ابتدای قضیه قرار میدهند نه انتهای آن و انگار انقلاب ایران با گوادلوپ شروع شده است.
برای پاسخ به این ابهامات، طرح این نکات میتواند مفید باشد:
۱. کنفرانس گوادلوپ ار ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ (۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹) در جزیره فرانسوی گوادلوپ (در دریای کارائیب) برگزار شد. یک گردهمایی غیررسمی که پیشنهاددهنده آن والری ژیسکاردستن بود و جیمی کارتر رئیسجمهوری آمریکا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان و جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا نیز در آن شرکت داشتند.
موضوع این کنفرانس هم فقط ایران یا رفتن و نرفتن شاه نبود. مطابق اسناد و گزارش مطبوعات آن زمان، قرار بود در این سه روز درباره ۷ موضوع رایزنی کنند: نآرامیهای ایران، جنگ کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روزافزون شوروی در خلیج فارس، کودتای کمونیستی در افغانستان، ناآرامی در ترکیه و ایجاد جمهوری دموکراتیک در یمن.
دغدغه اصلی رهبران غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) هم گسترش نفوذ شوروی و کمونیستها بود و درباره ایران نیز نگران بودند کار به دست شوروی بیفتد.
ژیسکاردستن در خاطرات خود نوشته است: «من از کالاهان – نخستوزیر انگلستان- خواستم نظریات خود را درباره ایران بیان کند. تحلیل واقعبینانهای ارائه داد و گفت کار شاه تمام است و راهحلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد. اینکه ارتش هم بتواند نقش جایگزین ایفا کند مورد سؤال است. چون ارتش تجربه سیاسی ندارد و افسرانی آن را اداره میکنند که به شاه وفادارند.»
در واقع کار شاه قبل از آن تمام شده بود و در گودالوپ در واقع درباره ماندن یا رفتن شاهی نظر دادند که کارش تمام شده بود نه آنکه آنان کارش را تمام کنند. به زمان آن باید دقت کرد: ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ است نه مرداد یا آبان.
۲. خود شاه البته در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین نوشته است: «از ماه دسامبر - اواخر پاییز - فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. شرط اولیه من استفاده از تعطیلات بود. چند تن از خارجیان به عنوان بازدید به ایران آمدند و از من درخواست کردند از کشور خارج شوم. به گمانم در کنفرانس گوادلوپ، فرانسه و آلمان، با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من موافقت کردند. کنفرانس گوادلوپ به منزله یالتای خاورمیانه منتها بدون حضور شوروی بود.»
بدین ترتیب روشن میشود که انگاره «اخراج» ساخته و پرداخته خود شاه است. از شاه نمیتوان پرسید اما خودمان میتوانیم مقایسه کنیم که مگر بعدها پوتین به صدام حسین نگفت از عراق برو؟ رفت یا ماند؟ مگر حُسنی مبارک، مصر را ترک کرد؟ حتی اجازه نداد همسرش برود. به زندان افتاد و آزاد شد و در همان مصر درگذشت.
شاه البته چه بسا پاسخ میداد: برای جلوگیری از خونریزی بیشتر یا همان تعبیر مشهور «ایران، ایرانستان نشود». در این حالت نیز چرا از خود یک «اخراجی» را تصویر میکند نه کسی که داوطلبانه رفته یا چارهای نداشته؟
اگر واقعاً دسیسه خارجی بوده و تحت فشار رهبران غرب رفته بود، چرا در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ انقلاب را به رسمیت شناخت و گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» و وعده داد «با فساد مبارزه میشود» و «اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد.»
جالب اینکه تا آن زمان حتی آیتالله خمینی از لفظ «نهضت» یا «جنبش» و نه «انقلاب» استفاده میکرد. چون انقلاب، مفهومی دینی نیست و یادآور انقلاب فرانسه است. اما شاه گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» در حالی که لفظ انقلاب را طی ۱۵ سال قبل، تنها و تنها برای «انقلاب سفید» - اصلاحات ارضی – به کار میبُرد.
اگر «انقلاب» ی در کار نبود پس او صدای کدام انقلاب را شنید و امیر عباس هویدا نخستوزیر ۱۳ ساله و ارتشبد نصیری رئیس ساواک را به زندان انداخت و اگر بود چرا کنفرانس گوادلوپ – دو ماه بعد از آن پیام – را در «اخراج» خود مؤثر میداند؟
۳. رسانههای سلطنتطلب تاریخ را از جلو به عقب روایت میکنند. حال آنکه در نگاه تاریخی انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و بعد جمهوری اسلامی ایران مستقر شد. استقرار رسمی البته دو ماه بعد و در پی همهپرسی ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ صورت پذیرفت.
از این رو نمیتوان اتفاقات ۴۲ ساله را به انقلاب نسبت دهیم. بله، اگر انقلاب نشده بود جمهوری اسلامی هم تشکیل نمیشد. اما انقلابها بیشتر وجه «سلبی» دارند و جنبههای «ایجابی» مربوط به بعد است.
۴. کسانی برای آنکه برای تئوریهای خود شاهد بیاورند به سفر رهبر انقلاب به پاریس اشاره میکنند. حال آنکه امام به خاطر فشارهای حکومت عراق به کویت رفت و چون نپذیرفتند به کشوری دیگر باید سفر میکرد. در میان کشورهای اسلامی گزینهها فراوان نبود. لیبی به خاطر ماجرای امام موسی صدر امن نبود و تنها سوریه مطرح بود.
سفر به فرانسه اما نیاز به روادید نداشت. بله، در آن زمان ایرانیان بدون ویزا یا روادید میتوانستند به فرانسه بروند و احتمالاً صادق قطبزاده با دکتر ابراهیم یزدی مطرح کرده بود و با پیشنهاد او فرانسه انتخاب شد.
امکان ارتباط گسترده با رسانهها هم البته بود ولی اصل موضوع این بود که ویزا نمیخواستند. اتفاقاً ژیسکاردستن به صراحت نوشته اوایل حتی [امام] خمینی را خوب نمیشناخته و هرگز تصور نمیکرده حضور او کانون توجه جهانیان شود «و به دلیل اینکه فرانسه محل فعالیتهای انقلابی و رادیکال نیست، قصد داشتم او را اخراج کنم اما شاه معتقد بود نگاه داشتن او در فرانسه بهتر از عراق یا لیبی است.»
ممکن است گفته شود شاه چگونه چنین حرفی زده در حالی که امام در فرانسه تریبون جهانی پیدا میکرد؟ ژیسکاردستن اما گفته و فراموش نکنیم که در پاییز ۱۳۵۷ شاه به کلی قافیه را باخته بود. عقل منفصل او – اسدالله علم- چند ماه قبل درگذشته و شاه تنها و خسته و به همه حتی فرح و نزدیکان او (رضا قطبی و سید حسین نصر) بدبین بود و میپنداشت قصد دارند او را به خارج بفرستند تا ولیعهد را از آمریکا برگردانند و در این فاصله و قبل از سن قانونی، فرح عهدهدار امور شود. مصرف داروهای سرطان نیز قدرت تصمیمگیری را از او سلب کرده بود.
پس این افسانه است که آقای ژیسکاردستن امام را به فرانسه برد و در گوادولوپ، نسخه شاه را پیچیدند تا برود. جالب اینکه در این نگاه جیمی کارتر را هم مقصر میدانند که بحث حقوق بشر را پیش کشید. بله، هم فرانسه و هم آمریکا نگران بودند سرکوبها و بیتصمیمیهای سال ۵۷ میدان را به کمونیستها بدهد.
روزنامه اطلاعات در ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ و پیش از پیروزی انقلاب به نقل از «دریاسالار استانفیلد ترنر» - رئیس «سیا» - در گفتوگو با تلویزیون «انبیسی» نوشت: «اوضاع ایران مانند یک رشته آتشفشان جوشان بود… ما پیشبینی نمیکردیم یک مرد ۷۸ ساله روحانی که ۱۴ سال در تبعید بوده عامل گردآمدن همه این عوامل بشود و ما را ناگهان با آتشفشان عظیم در حال تبدیل به یک انقلاب ملی روبهرو کند.»
همه اینها نشان میدهد دغدغه اصلیشان دخالت شوروی – مانند افغانستان - و روی کار آمدن کمونیستها بوده و وقتی شاه از اداره ناتوان شد و میدانستند بیمار است طبعاً نمیتوانستند روی او همچنان حساب کنند.
۵. نقش اطرافیان امام خمینی در قانع شدن رئیسجمهوری فرانسه به رفتن شاه را نمیتوان نادیده انگاشت. همین که چهرههای ضد کمونیستی چون صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و حسن حبیبی نزدیکترین کسان به رهبری انقلاب بودند به رهبران غرب اطمینان میداد که در غیاب شاه، کار به دست کمونیستها نمیافتد. خاصه اینکه خود امام هم یک رهبر مذهبی بود.
برای غرب مهم این بود که جریان نفت قطع نشود و کمونیستها روی کار نیایند و قطبزاده با ارتباطات وسیع خود در فرانسه ژیسکاردستن را مجاب کرده بود که انقلابیون، مارکسیست نیستند.
۶. به کسانی که ژیسکاردستن را به طراحی متهم میکنند میتوان گفت فرانسه چه نفعی از حذف شاه داشته در حالی که رابطه بسیار نزدیکی با شاه داشت و وقتی رئیسجمهور شد اولین میهمان خارجی او شاه بود و خودش هم تاکنون آخرین رئیسجمهور فرانسه است که به ایران آمده است.
سیل کالاهای لوکس فرانسوی به خاطر فوران درآمدهای نفتی در آغاز دهه ۵۰ خورشیدی روانه ایران شد و کارمندان ساده هم برای سفر تفریحی به فرانسه میرفتند بینیاز از اخذ ویزا. حقوق یک کارمند ۵,۰۰۰ تومان در ماه بود و در سال ۵۵ میشد با این حقوق به فرانسه سفر کرد. (هزینهها را باید با متوسط حقوق مقایسه کرد).
پس امام خمینی تنها ایرانیای نبود که بدون روادید به فرانسه رفت کمااینکه پس از استقرار امام در نوفللوشاتو شخصیتهای سیاسی به سادگی به فرانسه سفر میکردند.
۷. چنان که گفته شد ژیسکاردستن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت و بعد از اوجگیری فعالیتهای امام باز برای شاه پیام فرستاد اگر بخواهد امام را اخراج میکند اما شاه این بار گفته بود: ما در زبان فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید: صلاح مملکت خویش را خسروان دانند.
۸. سنت میزبانی مخالفان را فرانسه پس از انقلاب ایران هم ادامه داده کمااینکه ۴۰ سال است اولین رئیسجمهوری ایران مانند ۱۳ سال قبل از آن در فرانسه زندگی میکند. شاپور بختیار و حتی مسعود رجوی هم در فرانسه بودند.
در سال ۶۰ وقتی فرانسوا میتران جانشین ژیسکاردستن شد و پیام تبریکی برای محمدعلی رجایی رئیسجمهوری جدید ایران فرستاد شهید رجایی به جای تشکر پاسخ بلند بالایی برای او فرستاد و او را به دورویی متهم کرد و پرسید: چگونه هم به من تبریک میگویید و هم عوامل ترور (اشاره به ۷ تیر ۶۰) را پناه دادهاید؟
گویا امام تنها در این مورد او را سرزنش کرد که پاسخ پیام تبریک، تشکر دیپلماتیک است نه بیانیه. واقعیت این است که رهبر انقلاب سه سال قبل را به خاطر داشت و میدانست فرانسه چه سیاستی دارد.
کوتاه اینکه امام خمینی در دوران ریاست جمهوری ژیسکاردستن به فرانسه رفت و کنفرانس گوادلوپ هم به پیشنهاد او برگزار شد و خروجی آن ضرورت خروج شاه بود و تنها ۹ روز بعد شاه رفت.
اما هیچیک طراحی رئیسجمهوری وقت فرانسه نبود. از اولی خبر نداشت و وقتی باخبر شد میخواست مقابله کند منتها یادمان باشد که متفکر فرانسوی چون میشل فوکو انقلاب ایران را با توصیف «در جستوجوی معنا» ستوده بود و خود شاه هم خواستار اخراج نشد و اگر چنین میکرد جایگاه فرانسه چون عراق و کویت نازل میشد و به یاد آوریم همین امیر کویت که چندی پیش درگذشت چگونه بعد از پیروزی انقلاب و سراسیمه در مقام وزیر خارجه کویت به تهران آمد و مقابل امام زانو زد تا ایران درصدد انتقام برنیاید. دومی هم به قصد آن بود که شوروی مانند افغانستان صحنه گردان نشود.
۹. نام ژیسکاردستن اما به دلیلی دیگر هم در بررسی تاریخ انقلاب ثبت شده است. مطابق روایت دکتر ابراهیم یزدی روز ۱۸ دی ۱۳۵۷ و پس از بازگشت ژیسکاردستن از گوادلوپ، دو مقام دولت فرانسه به اقامتگاه امام خمینی در نوفللوشاتو رفتند و گفتند جیمی کارتر رئیسجمهوری آمریکا از طریق رئیسجمهوری فرانسه پیامی برای آیتالله خمینی دارد: «پرزیدنت کارتر از پرزیدنت ژیسکاردستن خواسته این پیام را برای شما برسانم که آیا بهتر نیست مدتی را به سکوت و آرامش بگذرانید و اجازه دهید بختیار کار خود را انجام دهد؟ چون امکان دخالت ارتش جدی است و این اوضاع را بدتر خواهد کرد.»
در واقع امام را بین سکوت و کودتای ارتش مخیر کرده بود. رهبر انقلاب اما اینگونه پاسخ داد: «به امریکا اخطار میکنم اگر چنین کودتایی که میگویید صورت پذیرد مردم از چشم شما میبینند و اگر شما حُسننیت و اطلاع دارید نگذارید این اتفاق بیفتد و حکم جهاد مقدس باید داد. ایران را به حال خود بگذارید تا من برای انتقال قدرت شورای انقلاب مرکب از افراد پاکدامن تشکیل دهم. در غیر این صورت امید آرامش نیست و از کودتای نظامی هم ملت نمیترسد. اگر ایران را به حال خود بگذارید نه گرایش کمونیستی خواهد داشت نه به غرب.»
۱۰. با این توضیحات قاعدتاً باید روشن شده باشد که انقلاب ایران توفانی بود که به راه افتاده بود نه آنکه نطفه آن در مجمع الجزایری در اقیانوس اطلس و در بخش شرقی دریای کارائیب در آمریکای مرکزی و از مستعمرات قدیم فرانسه بسته شود. در این سالها دیدیم که فرانسه بازیگر مطرحی در عرصه جهانی نیست و با همه رقابتهایی که با آمریکا دارد دیدیم چگونه بر سر برجام جرأت ابتکار عمل در مقابل آمریکا را نداشت و تا چه حد گرفتار بحرانهای داخلی است.
به جای تکرار آنچه از برخی شبکهها القا میشود و به جای زیر سؤال بردن یکی از مردمیترین انقلابات تاریخ معاصر پیگیر اهداف آن باشیم و هر نقد و نظری که درباره کارنامه ساختار سیاسی طی سالها بعد داشته باشیم آن همه جوشش و کوشش را نمیتوان ساخته و پرداخته نشستی در یک جزیره دانست هر چند که عادت کردهایم هر موضوعی را به پشتپرده نسبت دهیم و به دنبال دست نامرئی باشیم و نقش و اراده و خواست خود را انکار کنیم.
————————————————
* برای این مقاله به منابع مختلف مراجعه کردم و در اتفاقی جالب، همزمان شماره اخیر ماهنامه «چشمانداز ایران» به دستم رسید و با کمال شگفتی دیدم بخش هشتم خاطرات سیاسی دکتر احمد غضنفرپور به کنفرانس گوادلوپ اختصاص دارد و از این مقاله استفاده کردم.
دکتر غضنفرپور از نزدیکان و دوستان ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهوری ایران بود که پس از ورود امام خمینی به پاریس آپارتمان خود را در اختیار ایشان قرار داد ولی امام از زندگی در خود پاریس و در مجتمع معذب بودند و به حومه پاریس و نوفللوشاتو رفتند.
غضنفرپور پس از پیروزی انقلاب و انتخاب بنیصدر به عنوان اولین رئیسجمهوری همراه چهرههایی چون احمد سلامتیان، «دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیسجمهوری» را به مثابه یک حزب تشکیل دادند تا مجلس را در اختیار بگیرند و نخستوزیر از خودشان باشد. اما تنها توفیقشان راهیابی خودشان به مجلس اول بود و اکثریت به دست حزب جمهوری اسلامی افتاد و رجایی نخستوزیر شد.
پس از عزل بنیصدر او هر چند نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود به زندان افتاد هر چند مانند دیگران به درازا نکشید و آزاد شد و شاید همان سابقه پاریس در این خلاصی مؤثر افتاد و از آن پس تاکنون قریب ۴۰ سال است به حرفه خود - دندانپزشکی - در اصفهان اشتغال دارد.
منبع: عصر ایران
کلید واژه ها: ژیسکاردستن گوادلوپ
کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 5 » صفحات 375
بیانات با دو نماینده رئیس جمهور فرانسه در مخالفت با دولت بختیار
جلد 5 - صفحه 375
بیانات
زمان: 18 دی 1357 / 9 صفر 1399
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: مخالفت با دولت بختیار و عواقب کودتای نظامی
مخاطب: دو نماینده رئیس جمهور فرانسه (1)
[نماینده ژیسکاردستن: هدف از دیدار، پیغامی است که برای آیت الله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. وی در مکالمه تلفنی، از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم.
پرزیدنت کارتر در پیغام خود، خواسته است که آیت الله تمامی نیروی خود را برای جلوگیری از عدم مخالفت با بختیار به کار برد. حملات به بختیار خطرات بسیار زیادی دارد، و قماری است که به تلفات زیادی منجر خواهد شد. به نظر پرزیدنت کارتر احتراز از هر گونه انفجاری در ایران، به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است، و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید، تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم، این است که بدانید خطر دخالت ارتش هست، و وقوع این خطر، اوضاع را بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام، کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیت الله، باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید؛ و این به نفع کشور شما، و خصوصاً آیت الله میباشد.
(1)- به نقل از کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص 91. آقای ابراهیم یزدی درباره این ملاقات نوشته است: در 18 دی ماه 57 (هشتم ژانویه 79) دو نفر از جانب ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه، برای دیدار امام به نوفل لوشاتو آمدند. این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیس جمهور به دیدار امام میآمدند و روشن بود که باید مسئله مهمی مطرح باشد. ورود آنان به مقر امام در حالی بود که دهها خبرنگار در اطراف منزل برای کسب خبر پرسه میزدند و لذا از ورود آنان مطلع شده و میخواستند بدانند که چه خبر است.
در این ملاقات که من نیز حضور داشتم بعد از مبادله تعارفات معمولی، یکی از آنها (نمایندگان ژیسکاردستن) شروع به صحبت کرد؛ و پس از بیانات امام، نماینده پرزیدنت ژیسکاردستن، ضمن تشکر از ا:مکان: ملاقات با امام، و صحبت با ایشان، مجدداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند، که امام تأکید کردند که محرمانه بودن آن محرز است.
جلد 5 - صفحه 376
وزیر خارجه (فرانسه) پیغام داد، که محرمانه ماندن پیغام کارتر به امام، مفید است؛ چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده که بگویم پیغام و محتوای آن خیلی منطقی است، و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد.]
امام: پیام آقای کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکی راجع به موافقت کردن با حکومت فعلی، که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط، و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکی هم راجع به احتمال کودتای نظامی و یا پیش بینی کودتای نظامی، پیش بینی کشتار وسیع مردم، که ما را از آن میترسانید.
اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش میکنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایی بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما این همه مصیبت کشید و این همه خون داد، برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقی باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شورای سلطنت را قبول کند؛ و آن هم برخلاف قانون اساسی است، که من مکرر تشریح کردهام.
و اما قضیه اینکه آرامش باشد، ما همیشه میخواهیم مملکت آرام باشد و مردم با آرامی زندگی کنند؛ اما به دست آوردن آرامش، با وجود شاه امکان ندارد؛ و ما نمیتوانیم با وجود شاه آرامش را برگردانیم.
آقای کارتر اگر حُسن نیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوب است که شاه را ببرند و دولت [بختیار] را هم پشتیبانی نکنند؛ و به میل ملت که یک امر مشروعی هست و خواسته است؛ از میل ملت جلوگیری نکنند.
و اما قضیه کودتا. الآن از ایران به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شُرف تکوین است و میخواهند کشتار زیادی بکنند؛ و از من خواستهاند کالاهای امریکایی را تحریم کنم، و به امریکا اخطار کنم که اگر چنین کودتایی بشود از چشم شما میبینند؛ و اگر شما حُسن نیت دارید باید جلوگیری کنید. برای من گفتهاند، پیغام دادهاند، که اگر کودتای نظامی بشود، حکم جهاد مقدس باید داد. من کودتا را نه به صلاح ملت میدانم،
جلد 5 - صفحه 377
و نه به صلاح امریکا؛ اگر (کودتا) بشود از چشم شما میدانیم. من نمیدانم ملت امریکا بعدها چه خواهد کرد؛ و من به حکم اینکه یک شخص روحانی هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند؛ و ایران را به حال خود واگذارید؛ که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستی خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی؛ نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد.
تأکید میکنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی - که قانونی نیست - کنار برود، و ملت را به حال خود باقی بگذارند، تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، برای نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست؛ و خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران، که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتای نظامی نمیترسد؛ برای آنکه ماههاست که با قدرت نظامی - هر چه سخت تر - با مردم معامله شده است و نتوانستهاند آرامش برقرار سازند. و الآن نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سست تر و ضعیف تر است، برای آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیاری به ما میپیوندند و کودتا را خفه میکنند؛ لکن با کشتاری، که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه میکنم، از کودتا جلوگیری کنید که اگر بشود ملت ایران از شما میدانند، و برای شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.
و اما به دولت فرانسه؛ از رئیس جمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه، مناقشه کرده است، تشکر میکنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند، که دست از پشتیبانی این شاه و این رژیم و این دولت - که همه برخلاف قوانین است - بردارند؛ و به این کودتای نظامی تأیید نکنند؛ و جلوگیری کنند، تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید؛ و در آن وقت است که میشود که نفت را به غرب و هر کجا که مشتری هست صادر کند.
فهرست عناوین جلد 5
واکنش عجیب امام (س) به خبر فرار شاه از ایران
روزی که شاه از ایران فرار کرد، من در فرانسه در خدمت حضرت امام خمینی (ره) بودم؛ البته این لطف خداوند بود که توانستم به شخصیت بزرگی مانند امام (ره) خدمت کنم.
انعکاس خبر فرار شاه در تمام خبرگزاریها و روزنامههای آن روز مطرح دنیا پیچید و همه ما را به وجد آورده بود؛ به همین دلیل برای رساندن این پیام به حضرت امام (ره)، لحظه شماری میکردیم چون تصورمان این بود که شنیدن این خبر برای ایشان نیز خوشحال کننده است.
بنده با همین تصور خدمت حضرت امام (ره) رفتم و به ایشان گفتم «آقا، شاه رفت!»؛ به رغم تصور من، گفتن این پیام در نگاه پر معنا و چهره آرام امام، هیچ تغییری به وجود نیاورد و ایشان با آرامش همیشگیشان فرمودند «خُب»! و هیچ اظهارنظری دیگری دراین باره نکردند. من از این رفتار امام (ره) جا خوردم؛ اما دانستم این سخن، نشان دهنده آن است که امام خمینی (ره) به رفتن شاه یقین کامل داشتند و اگر اتفاقی غیر از این میافتاد باید تعجب میکردیم.
پس از انتشار گسترده این خبر، خبرنگاران رسانههای محلی و رسمی فرانسه برای دریافت اظهار نظر امام خمینی (ره) درباره فرار شاه، پشت در بیت ایشان جمع شده بودند؛ وقتی این موضوع را به استحضار امام رساندیم، ایشان اعلام نظر خود را در این رابطه با فرار شاه به ساعت 5 بعدازظهر موکول کردند.
با توجه به اینکه امام خمینی (ره) تجربه واقعه 30 تیر را نیز در ذهن داشتند و احتمال میدادند که برای برگرداندن شاه، تدارکی دیده باشند، با نگاه عمیق و دورنگر خود اظهارنظر در مورد فرار شاه را به تعویق انداختند و در نهایت نظرشان را مکتوب به خبرنگاران اعلام کردند.
امام و انقلاب اسلامی
کنفرانس گوادلوپ
نوع ماده: کتاب فارسی
پدیدآورنده : اهوازی، عبدالرزاق
محل نشر : تهران
ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
زبان اثر : فارسی
کنفرانس گوادلوپ
تقریباً یک هفته پس از اعلام نخست وزیری شاپور بختیار، سران چهار کشور: امریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان که هر کدام بنا به دلایلی خاص، حامی رژیم شاه بودند، برای بحث و بررسی دربارۀ وضعیّت شاه و رژیم سلطنتی او در ایران، در جزیره کوچک «گوادلوپ» (در غرب اقیانوس اطلس و در قسمت شرق دریای کارائیب)، گرد هم آمدند.
گزارش اولیّه این کنفرانس، قوّت قلبی برای شاه و بختیار تلقی شد، هر چند که نتایج آن خوشایند نبود. از گزارشهای جسته و گریخته ای که آن روزها به ما می رسید، متوجه شدیم که سران این کشورها از سقوط شاه نگران هستند و به استثناء امریکا که با خوش بینی به آینده نگاه می کند، بقیه راه نجاتی پیش روی رژیم نمی بینند.
خوش بینی امریکا هم، با اتکا به ارتش و حمایت جدی آنها از دولت بختیار اظهار شده بود و همین تصور بود که چندی بعد جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا را واداشت از طریق فرستادگان رئیس جمهوری فرانسه، پیامی برای امام (در تاریخ 18 دی 1357) ارسال کند و با طرح خطر مداخله ارتش و وقوع کودتا، ایشان را به حمایت از بختیار مجبور سازد. امّا پاسخ منطقی امام و قاطعیت ایشان در پیمودن راهی که انتخاب کرده اند، راه هر گونه سازش و مصالحه را بست[1]. طبق اطلاعی که بعداً پیدا کردیم کارتر ...........
کنفرانس گوادلوپ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
از راست به چپ: کالاهان، ژیسکار دستن، کارتر و اشمیت در کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ (زبان فرانسوی: Conférence de Guadeloupe ) یا نشست گوادلوپ جلسهای بود که از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، میان رؤسای دولت ۴ قدرت اصلی بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد و یکی از موضوعات اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران -آخرین روزهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷- بود.
این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیسجمهور وقت فرانسه در جزیره گوادلوپ که یکی از شهرستانهای فرادریایی فرانسه در دریای کارائیب است، برگزار شد. در این جلسه، جیمی کارتر رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی و خودِ ژیسکار دستن حضور داشتهاند. در این جلسه در مورد قریبالوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد اما در مورد نتایج و مذاکرات دیگر این نشست روایتهای متفاوت و متناقضی مطرح شدهاست.
به گفتهٔ منوچهر گنجی در این جلسه ژیسکار دستن این نظریه را مطرح کرده بود که «بهتر است شاه هر چه سریعتر ایران را ترک کند» و جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشته بود که او در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای ۳ دولت دیگر مشاهده کرده و همگی آنها متفقالقول بودهاند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل میکند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشتهاند.[۱]
اما ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است بهطوری که همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود…» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران هم عقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکاییها غافلگیر شده بودند.[۲][۳]
محمدرضا پهلوی که ایران را ترک کرده و در مصر بهسر میبرد میگوید: کارتر بود که به او اشاره کرد اگر در برابر تظاهرکنندگان و اعتصابات شدّت عمل نشان دهد نمیتواند روی حمایت آمریکا حساب کند. شاه افزوده بود مخالفان او که متوجه این قضیه شده بودند بر شدت مخالفت و تظاهرات خیابانی و اعتصابات افزودند و اکثریت ساکت و بیتفاوت جامعه را هم به حرکت درآوردند و امور کشور فلج شد. به نوشته تایم، شاه گفته بود: کارتر تصور میکند که دیگر نیازی نیست که ایران ژاندارم خلیج فارس باشد و این کار را ناوگان آمریکا بدون واسطه (بدون ایران) هم میتواند انجام دهد. به علاوه، جیمی کارتر گمان میکند که شاه تنها یک نفر است و با رفتن او، ایران متحد آمریکا باقی خواهد ماند و سد گسترش نفوذ مسکو در آسیای غربی و جنوبی نخواهد شکست. آینده ثابت خواهد کرد که چنین نخواهد بود.
محمدرضا پهلوی در مصاحبه دیگری کارتر را فاقد تفکّر سیاسی و فاقد احاطه بر رویدادهای تاریخ حتی تاریخ قرون ۱۹ و ۲۰ خوانده و گفته بود سیاست کارتر به دلیل بی اطلاعی از گذشته ملل، تفاوت فرهنگها، روانشناسی و رفتار آنها و ضعف تحلیل اوضاع جاری جهان و پیشبینی آینده، تحت تأثیر تلقین و نفوذ اطرافیان خود بویژه برژینسکی ضد روس برای آمریکا در دراز مدت مشکلات متعدد خواهد آفرید که رفع آنها نیاز به هزینه کردن صدها میلیارد دلار و حتی تحمل تلفات دارد. در پاسخ به این پرسش که چرا یک شاه باید به توصیه رئیس دولت دیگر عمل کند و وطن را در لحظات حساس ترک گوید، گفته بود ترسیدم ایران منزوی و ایزوله شود و هر آنچه را که به دست آورده بودیم از دست بدهیم.
محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران، یک بار هم گفته بود که کارتر مذاکرات محرمانه سران غرب در گوادالوپ را که قرار بود دربارهٔ چین و شوروی باشد به بحث دربارهٔ ناآرامیهای ایران تبدیل کرده بود و نظر موافق شرکت کنندگان را به رفتن وی از ایران جلب کرده بود. شاه گفته بود که این اطلاعات را از منابع نزدیک به صدراعظم آلمان که در مذاکرات گوادالوپ شرکت کرده بود و نظر دیگری داشت به دست آورده بود و در این جلسات، ژیسکار دستن رئیسجمهور فرانسه از نظر کارتر حمایت کرده بود زیرا که فرانسه به ایران بدهکار بود و میخواست که به صورتی این پول را پس ندهد. دولت لندن هم از زمانی که او، دیگر دیکتههای دولت لندن را نمینوشت کمر به دشمنی با او بسته بود.[۴]
منابع
Manouchehr Ganji (۲۰۰۲)، Defying the Iranian revolution: from a minister to the Shah to a leader of resistance، Greenwood Publishing Group، ص. Page ۳۵، شابک ۹۷۸-۰-۲۷۵-۹۷۱۸۷-۸
گفتگو از پرویز شهنواز (۲۳ شهریور ۱۳۷۷)، «گفتگوی توس با ژیسکاردستن میهمان همیشگی ایران؛ آمریکا زنگ خاتمه حکومت شاه را به صدا درآورد»، روزنامه توس، سال ششم (۴۴)، ص. صفحه ۶ (بینالملل)
مهرداد فرهمند (۲۰۲۰-۱۲-۰۴). «ژیسکاردستن و انقلاب ایران». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۴.
تاریخ ایران و جهان/ کیهانی زاده- برگرفته از متون ادبی قرن حاضر/28 ژانویه
پیوند به بیرون
کنفرانس گوادلوپ در وبسایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
کنفرانس گوادلوپ
10776 بازدید
کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ، اشاره به گردهمایی سه روزه سران 4 کشور اروپایی یعنی فرانسه، انگلستان، آمریکا و آلمان در جزیرهای به این نام در سال 1357 است. در این کنفرانس که از 14 تا 17 دی ماه 1357 و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران ترتیب یافت، رهبران 4 کشور غربی سیاست خارجی خود را در زمینه چند بحران مهم جهانی از جمله انقلاب اسلامی ایران با یکدیگر هماهنگ ساختند.
گوادلوپ کجاست؟
گوادلوپ نام جزیرهای کوچک در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس است. این جزیره با حدود 1800 کیلومتر مربع وسعت و 360 هزار نفر جمعیت دارای آب و هوایی گرم و مرطوب و پر باران است . در اواخر قرن پانزدهم میلادی توسط کریستف کلمب کشف شد و از اوایل قرن نوزدهم میلادی جزء مستعمرات فرانسه شد. در پایان جنگ دوم جهانی فرانسه به شهروندان آن حقوقی برابر با فرانسویان داد و یکی از ایالات ماوراء بحار فرانسه شد. به همین دلیل یک فرماندار انتصابی از فرانسه زمامدار این جزیره است و 3 نماینده و 2 سناتور همواره از گوادلوپ در مجلسین فرانسه حضور دارند. مردم گوادلوپ کاتولیک، پول آنها فرانک و زبان رسمی و رایج آنها فرانسه است که با خط لاتین نوشته میشود. شهرک «باستر» با حدود 20 هزار نفر جمعیت، مرکز این جزیره محسوب میشود و پنبه، نیشکر، قهوه و موز، مهمترین محصولات آن به حساب میآید.
شرایط ایران در آستانه اجلاس گوادلوپ
در نیمه دوم سال 1357، مدارس و دانشگاهها در جریان انقلاب اسلامی تعطیل بودند، اعتصاب در سراسر کشور برقرار بود. صدور نفت متوقف شده بود، تظاهرات خشمآلود مردمی همهروزه در شهرها جریان داشت. جریان برق غالباً قطع بوده و توزیع نفت و بنزین به حداقل رسیده بود. مطبوعات در اعتراض به حاکمیت اختناق و سانسور، تعطیل و در اعتصاب بودند. اکثر پروازهای داخلی و خارجی به دلیل اعتصاب کارکنان فرودگاه مهرآباد لغو شده بود. بسیاری از سربازان به فرمان امامخمینی از پادگانها فرار کرده و یا از دستور مافوق برای کشتار مردم امتناع میورزیدند. دولتهای کم دوام شاه در برابر مردم تاب مقاومت نداشته یکی پس از دیگری ساقط میشدند. آموزگار در 5 شهریور جای خود را به شریفامامی داده و او نیز در 14 آبان جای خود را به دولت نظامی ازهاری سپرده و این دولت نیز در 16 دی ماه همزمان با تشکیل اجلاس گوادلوپ سقوط کرده و شاه به عوامل جبهه ملی متوسل شده بود. معالوصف غلامحسین صدیقی از پذیرفتن دستور شاه برای تشکیل کابینه امتناع ورزید و بختیار بار این مسئولیت را در واپسین روزهای حیات رژیم شاه برعهده گرفته بود. معالوصف وی از کمترین حمایت مردمی برخوردار نبود و بهعنوان زائده رژیم شاه تلقی میشد. در چنین وضعیتی و بخصوص در آستانه خروج شاه از کشور، اکثر دولتهای جهان خود را برای تعامل با دولتی که مولود انقلاب مردم ایران باشد آماده کرده بودند. این ذهنیت حتی بر اجلاس گوادلوپ نیز سایه افکنده بود.
تشکیل اجلاس گوادلوپ
در اوائل دی 1357 والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه از سران دولتهای آمریکا، انگلستان و آلمان درخواست کرد به گوادلوپ سفر کنند تا بهطور غیر رسمی راجع به بحرانهای بینالمللی با یکدیگر به بحث و تبادلنظر بپردازند. در آن زمان تبعات کودتای کمونیستها در افغانستان ، خشونتهای فزایندهنژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و مهمتر از همه آنها انقلاب اسلامی ایران مهمترین دغدغه سیاسی رهبران کشورهای غربی محسوب میشد. این دغدغه خاطر برای ژیسکاردستن که کشورش میزبان امام خمینی رهبر انقلاب بود نیز بیشتر وجود داشت. ژیسکاردستن آنگونه که در خاطرات خود میگوید هنوز باور نداشت که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارشهای ارسالی «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران را که تأکید میکرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد «بدبینانه» خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه خود را که دوست شاه نیز بود، به تهران اعزام کرده بود. از اینرو وقتی گزارشهای پونیاتوسکی را نیز با جمعبندی سفیر فرانسه یکسان یافت، در یک سردرگمی سیاسی دعوتنامههایی برای جیمیکارتر رئیس جمهور آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر انگلستان و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان فرستاد و آنها را به گوادلوپ دعوت کرد تا به مشورت پرداخته، راهبردهای سیاسی خود را با آنها همسو سازد و چاره مشترکی برای حفظ منافع خویش در ایران بیابند.
این عده روز 14 دی 1357 وارد گوادلوپ شدند و سپس به محل تشکیل اجلاس که آلاچیقی در کنار دریا بود رفتند. در این نشست حساسیت شرکتکنندگان راجع به مسائل ایران به مراتب بیشتر از سایر مسائل و بحرانهای بینالمللی بود. بحثهای مربوط به ایران، ابتدا با سخنان جیمزکالاهان آغاز شد.:
«شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. بهعلاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»
ژیسکاردستن درابتدا تحت تأثیر اظهارات شاه به «پونیا توسکی» فرستاده ویژه کاخ الیزه، صرفاً تحلیلهای محمدرضا پهلوی را مطرح کرد. او گفت:
«... خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، بهطور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شورویها بدانند که این سران مستقیماً درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود. زیرا با وجود اینکه، او تنها ضعیف شده، ولی دید واقع بینانهای! به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزایندة اقتصادی، در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد. »
معالوصف گزارشهای مستندی که در روز شروع کنفرانس و روزهای پس از آن به گوادلوپ رسید، به تدریج رئیس جمهور فرانسه را به قضاوتهای واقع بینانه ترسوق داد. او معتقد بود کارتر باید برای تثبیت دولتی که پس از رفتن شاه از کشور در ایران شکل میگیرد، به تماس با امام خمینی بهعنوان راهحل نهائی متقاعد گردد. کارتر به خروج شاه متقاعد شده بود ولی تنها دولت بختیار را بهعنوان دولت قانونی پس از شاه به رسمیت میشناخت. او پذیرفته بود که شاه دیگر نمیتواند در ایران بماند ولی به اراده ارتش برای تحکیم موقعیت بختیار همچنان اعتماد داشت. او اعتقاد داشت فرماندهان نظامی نخواهند گذاشت انقلاب به پیروزی برسد ولی مایل به کودتای آنان نیز نبود.
کارتر به سولیوان سفیر آمریکا در تهران نیز اعتماد چندانی نداشت و ژنرال هایزر را برای بررسی اوضاع و واداشتن ارتش به تبعیت از بختیار به تهران فرستاده بود.
کارتر در سخنان خود گفت:
«...شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ روی خواهان او نیستند. بهعلاوه دولت یا دولتمردان وجیهالمله دیگری برجای نمانده تا حاضر به همیاری و همکاری با او باشد. ».
کارتر تا آنجا پیش رفت که هرنوع امکان موفقیت شاه را منتفی دانست و رهبران غرب را به اندیشیدن پیرامون آیندهای که در آن نظام سلطنت قطعاً جایی نخواهد داشت دعوت کرد این در حالی است که وی یک سال پیش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تأکید کرده بود که شاه، ایران را به جزیره ثبات در منطقه تبدیل کرده است.7
هلموت اشمیت صدراعظم آلمان نیز اگرچه بیش از سایر همپیمانان نگران منافع اقتصادی در کشورش در ایران بود ولی اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت.
سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از 3 روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود. معالوصف هیچیک حاضر نبودند که در صحن بینالمللی«گوادلوپ» بهعنوان مرکز تبانی غرب برای سقوط شاه یا زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران شناخته شود.
پس از پایان اجلاس گوادلوپ، کارتر به توصیه ژیسکار دستن و همچنین همراهان خود از جمله سایر وسونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا، تصمیم گرفت امام خمینی را به وضعیتی میان سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی متقاعد سازد. او این وضع را در حفظ دولت بختیار جستجو میکرد. به همین دلیل یک روز پس از پایان اجلاس ـ 18 دی ـ پیغام خود را بهطور غیرمستقیم و توسط دو تن از مقامات فرانسوی به اطلاع امام خمینی رساند. او در پیام خود از امام خمینی خواست تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مرد م علیه بختیار به کار بندد وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره کرد و سپس تهدید کرد که «تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید.»
امام در پاسخ درخواست کارتر را قاطعانه رد کردند و فرمودند:
«..پیام آقای کارتر دو جهت داشت یکی موافقت با دولت بختیار یا دست کم سکوت در شرایط فترت موجود و دوم راجع به احتمال کودتای نظامی یا پیشبینی وقوع آن. در باب موضوع اول امام تأکید کرد که همه مصایب و خونهای ریخته شده ملت برای رهایی از زیر بارگران سلسله پهلوی است. ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار بهعنوان میراث شاه و یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تأکید کردهایم که همواره خواهان مملکتی آرام و با ثبات بودهایم. اما با وجود شاه آرامش هیچگاه باز نخواهد گشت. آقای کارتر اگر حسن نیت دارند میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود. ملت ایران نیز از کودتای نظامی هیج هراسی به خود راه نخواهد داد. زیرا چندین ماه است که رژیم با خشونت و قهر و غلبه نظامی و با حادترین شکل آن با مردم رفتار کرده است.
مردم ایران برای من پیام فرستادهاند که در صورت بروز کودتای نظامی باید حکم جهاد مقدس داد. من کودتا را نه به صلاح ملت ایران میدانم و نه به صلاح ملت امریکا. اما اگر چنانچه کودتایی صورت پذیرد ملت ایران از چشم شما خواهد دید. من به حکم این که یک روحانی هستم همیشه مصلحت بشر در نظر میگیرم. لذا به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرند و ایران را به حال خود واگذارید. در این صورت است که نه تسلیم شرق خواهد شد و نه تسلیم غرب.
ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تأسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست. اکنون در سازمان نیروهای مسلح ایران اختلاف عمیق و اساسی بروز کرده است و در صورت کودتای بسیاری را ارتشییان که به ما پیوستهاند این تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود... 8 ».
روز 21 دی سایروس ونس وزیرخارجه آمریکا و سخنگوی 4 کشور شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران اظهار داشت:
«..شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذارند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تأیید میکند. آمریکا احساس میکند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.» 9
در همین روز «آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان در ایران با اطمینان از خروج قطعی شاه قصد ترک ایران را داشت. وی میگوید: «در این دیدار خداحافظی، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعی میبینم که آمریکا
بدون نظر