mily:Noor_Lotus;color:black;mso-bidi-language:FA">- پس البتّه لازم است نحوۀ سلطنت اسلاميّه را، اگر چه متصدّى مغتصبباشد، به قدر قوّه تحفّظ كنيم، و اگر محض تعليم امّت و از براى سرمشق ولات و قضاتو عمّال، و به غرض التزام آنان به رفتار بر اين نهج و عدم تخلّف از اين دستورالعمل بوده، پس لازم است تعلّم كنيم- صلوات اللّه عليه و على الأطائب من ولدهالقائمين من بعده- و على كلّ حال زهى اسف و حسرت كه ما ظالمپرستان عصر و حاملانشعبۀ استبداد دينى، چه قدر از مداليل كتاب و سنّت و احكام شريعت وسيرۀ پيغمبر و امام خود بىخبريم؟! و به جاى آنكه شوراى عمومى ملّى را هٰذِهِبِضٰاعَتُنٰا رُدَّتْ إِلَيْنٰا «2» بگوئيم، با اسلاميّت
______________________________
(1). س: المتعيّن.
(2). يوسف، آيۀ 65 «اين سرمايۀ ماست كه به مابازپس گردانده شده است».
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 87
مخالفش مىشماريم و حتى آيۀواضح الدلالۀ سابقه را هم گويا در كتاب مجيد الهى- عزّ اسمه- هرگز نخوانده ويا به مفادش بر نخورده [ايم] يا آنكه به واسطۀ منافاتش با شهوات وشعبۀ استبداد و استعباد خودمان داستان نَبَذَفَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ كِتٰابَ اللّٰهِوَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لٰا يَعْلَمُونَ «1» را تجديد نموديم.
[ب) نظارت بيرونى، جايگزين عصمت و عدالت]
دويم: آنكه، در اين زمينه كه دستمان نه تنها از دامان عصمت، بلكه ازملكۀ تقوى و عدالت و علم متصدّيان هم كوتاه و به ضدّ حقيقى و نقطۀمقابل آنها گرفتاريم، همچنانكه بالضروره معلوم است حفظ همان درجۀمسلّمۀ از محدوديت سلطنت اسلاميّه، كه دانستى متّفق عليه امّت و از ضرورياتدين اسلام است، و هم چنين صيانت «2» اين اساس شورويّتى كه به نصّ كتاب و سنّت و سيرۀ مقدّسه دانستى كه ثابتو از قطعيّات است، جز به گماشتن مسدّد و رادع خارجى كه به قدر قوّۀ بشريّهبه جاى آن قوّۀ عاصمۀ الهى- عزّ اسمه- و لا اقلّ جانشين قوّۀعلميّه «3» و ملكۀعدالت و تقوى تواند بود، غير ممكن و به صرافت طبع اين نوع متصدّيان عادتا ازمحالات و مانند حراست گوسفند را به
______________________________
(1). بقره، آيۀ 101 وَ لَمّٰا جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِمُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهُمْ نَبَذَ .. و هنگامى كهفرستادهاى از جانب خدا به سراغشان آمد و با نشانههايى كه نزد آنها بود. انطباقداشت، گروهى از آنان كه به ايشان كتاب آسمانى داده شده بود، كتاب خدا را پشت سرافكندند، گويى هيچ از آن خبر ندارند.
(2). د: سياست.
(3). س: قوه عقليه.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 88
گرگ واگذاشتن و چشم تبريد به آتشداشتن [است] و از اين رو وجوب گماشتن هيئت مذكوره،- چنانچه سابقا گذشت- بديهى وغير قابل انكار است.
[نظارت نمايندگان ملت بر مجريان]
همين طور بالضروره معلوم است كه قوّۀ مسدّده و رادعۀ خارجيّه،وقتى مؤثر و مفيد و جانشين قواى نفسيّه تواند بود كه بر همان وجهى كه اراداتنفسيّه در تحت ملكات و ادراكات و منبعث از آنها است، همان طور طبقات متصدّيان همفقط عبارت از قوّۀ اجرائيّۀ مملكت، و در تحت ترجيحات قوّۀمسدّده و علميّه و منبعث از آن باشند، و هم در صورتى اطّرادپذير و غير قابل ازبراى تخلّف تواند بود كه اصل اساس دولت و وضع سلطنت به طور رسميّت و قانونيّت برهمين وجه مبتنى، و به وسيلۀ بيدارى و هشيارى و حكمت عمليّه «1» عقلاى ملّت جميع قواىاستبداديّه- كه شرحش در خاتمه خواهد آمد- مسلوب و ابواب تخلّص و چاره مسدود باشد والّا قواى ملعونۀ استبداديّه حتما متحرّك و نائرۀ طاغوتيّه حكما زبانهخواهد كشيد و مآل امر لا محاله به حال ما ايرانيان خانمان ويران مؤدّى خواهد بود.
[ج) ضرورت تدوين قانون اساسى]
سيم: آنكه، بعد از آنكه به موجب همين تشريح مبيّن شد و دانستى كه گاشتن قوّه وهيئت مسدّده، بنابر اصول مذهب ما- طائفۀ اماميه-
______________________________
(1). س: علميّه.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 89
قدر مقدور از جانشين «1» قوّۀعاصمۀ عصمت است، و بنابر مبانى اهل سنّت به جاى قوّۀ علميّه و ملكهتقوى و عدالت، حفظ نحوۀ سلطنت اسلاميّه از تبدّل و مراقبت در عدم تجاوز ازحدود، متوقّف بر آن و منحصر در آن است؛ پس البته ركن اعظم اين تحفّظ و اصل اهمّاين مراقبت، مرتّب داشتن دستور محدّد «2» است كه- به همان ترتيبى كه اجمالا در مقدّمه گذشت- به تميز وظائفنوعيّۀ لازمه از آنچه در آن حقّ مداخله نيست كاملا وافى، و تفصيل حدودمذكوره را بر وفق مقتضيات مذهب به طور قانونيّت و بر وجه رسميّت متضمّن باشد، والّا بدون دستور مذكور البتّه مراقبت و محافظت متصدّيان مانند محمول بلا موضوع واز قبيل سر بىصاحب تراشيدن خواهد بود.
و بالجمله چنانكه ضبط اعمال مقلّدين در ابواب عبادات و معاملات، بدون آنكهرسائل عمليّه در دست و اعمال شبانه روزى خود را بر آن منطبق كنند از ممتنعات است،همين طور در امور سياسيّه و نوعيّات مملكت هم ضبط رفتار متصدّيان و در تحت مراقبتو مسئوليت بود نشان بدون ترتيب دستور مذكور از ممتنعات، و فى الحقيقة پايه و اساسحفظ محدوديّت و مسئوليّت مبتنى بر آن، و اصل اصيل در اين باب، و مقدّمۀمنحصرۀ مطلب، و از اين جهت واجب است.
و چون اين سه مطلب كما هو حقّه مبيّن شد و دانستى كه حفظ نحوۀ سلطنتاسلاميّه، از تبدّل و تحفّظ بر محدوديّت و مسئوليّت و
______________________________
(1). س: جانشينى.
(2). س: حذف شده است.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 90
شورويّت و سائر مقوّمات ولايتيّهبودن آن جز به ترتيب دستور محدّد، و گماشتن هيئت مسدّده، عادتا از ممتنعات است وهم دانستى كه گماشتن هيئت مسدّده در اين باب نه تنها براى وادارى به اقامۀوظائف لازمه و منع از تجاوزات و فقط از باب گماشتن هيئت نظّار است براى حفظ امثالموقوفۀ مغصوبه از تطاول و چپاول غاصب، بلكه خيلى ادقّ و الطف و بالاتر از آنو بنابر اصول مذهب ما قدر مقدور از جانشين قوّۀ عاصمۀ عصمت، و بنابرمبانى اهل سنّت به جاى قوّۀ علميّه و ملكۀ تقوى و عدالت است؛ و همدانستى كه اين جانشينى وقتى متحقّق و كاملا صورتپذير گردد كه بر همان وجهى كهارادات نفسيّه منبعث از ملكات و ادراكات است، هيئت مسدده هم در مملكت داراى اينمرتبه و منشأ همين اثر باشد.
بعد از تنبّه و التفات به اين معانى و مبانى، تماميّت اين ترتيب و متقوّم بودنحفظ نحوۀ سلطنت اسلاميّه، به اين دو ركن مقوّم و مسئوليّت مترتّبه بر آن دواصل مبارك (حرّيت و مساوات) و متوقّف بودن اين جانشينى به همين تجزيۀ قواىمملكت، و مأخوذ بودن تمام اين مبانى، پس از ردّ هر يك از فروع به اصل خودش از شرعقويم اسلام، و خاصّه از مقتضيات مذهب ما- طائفۀ اماميه- چه قدر بديهى، و عدمانطباق تحديد استيلاى جورى- كه وجوبش در فصل سابق از جهات عديده مبيّن شد- جز براين ترتيب، چه قدر ضرورى است.
و الحق جودت استنباط و حسن استخراج اول حكيمى كه به اين معانى بر خورد ومسئوله و شورويّه و مقيّده و مشروطه و محدوده بودن نحوۀ سلطنت عادلۀولايتيّه و ابتناء اساسش را بر ان دو اصل
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 91
مبارك (حرّيّت و مساوات) و مسئوليّتمترتّبه بر آنها، و متوقّف بودن حفظ مقوّماتش را به اين دو ركن مقوّم، از آنچهبيان نموديم استفاده و استنباط نمود، و به طور قانونيّت و بر وجه اطّراد و رسميّتهم به چنين تماميّت مرتّبش ساخت و هم امكان اقامۀ قوۀ مسدّده ورادعۀ خارجيّه را به جاى قوّۀ عاصمۀ عصمت و لا اقلّ ملكۀتقوى و علم و عدالت از كيفيت انبعاث ارادات نفسيّه از ملكات و ادراكات استخراجنمود، و به وسيلۀ تجزيۀ قواى مملكت و قصر شغل متصدّيان فقط بهقوّۀ اجرائيه و در تحت آراء قوّۀ مسدّده و مسئول آن، و آنان هم مسئولآحاد ملّت بودن، وجود خارجىاش داد، زهى مايۀ شرف و افتخارش و بسى موجب سربهزيرىو غبطۀ ما مردم است!
[مسلمانان و مباحث فلسفۀ سياسى]
با اينكه- بحمد اللّه تعالى و حسن تأييده- از مثل يك كلمۀ مباركۀ«لا تنقض اليقين بالشّك» «1» آن همه قواعد لطيفه استخراج نموديم، از مقتضيات مبانى و اصول مذهب ومايۀ امتيازمان از ساير فرق چنين غافل و ابتلاى به اسارت و رقّيّت طواغيتامّت را الى زمان الفرج- عجّل اللّه تعالى ايّامه- به كلّى بىعلاج پنداشته، اصلادر اين وادى داخل نشديم و ديگران در پى بردن به مقتضيات آن مبانى و تخليص
______________________________
(1). حرّ عاملى، وسائل الشيعة، ج 1، ص 245؛ زرارهدربارۀ مردى كه در حال وضو خواب او را ربوده بود از امام عليه السّلام سؤالمىكند كه آيا چنين خوابى مبطل وضوست يا نه؟ امام به تفصيل پاسخ داده، سپس ضابطهاىتعيين مىكند كه يقين هرگز با شك نقض نمىشود. فقهاء از اين جمله در روايات متعدّداصل استصحاب را كشف كرده و در مباحث متعدد از آن سود جستهاند.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 92
رقابشان از اين اسارت منحوسه، گوىسبقت ربودند، مبدأ طبيعى آن چنان ترقّى و نفوذ را از سياسات اسلاميّه اخذ و به وسيلۀجودت استنباط و حسن تفريع، اين چنين فروع صحيحه بر آن مرتّب، و به همان نتايجفائقه نائل شدند و ما مسلمانان به قهقرا برگشتيم، حال هم كه بعد اللّتيّا و الّتي،اندك تنبّهى حاصل و مقتضيات احكام دين و اصول مذهبمان را با كمال سربهزيرى ازديگران اخذ و مصداق هٰذِهِ بِضٰاعَتُنٰارُدَّتْ إِلَيْنٰا شد، بازهم جهله و ظالمپرستان عصرو حاملان شعبۀ استبداد دينى درجۀ همدستى با ظالمين را به آخرين نقطهمنتهى و سلب فعاليت ما يشاء و حاكميت ما يريد، و مالكيت رقاب، و عدم مسئوليت عمّايفعل از جائرين را با اسلاميّت و قرآن منافى شمردند؛ همانا بر طبق ارادۀاستبداديّۀ خود و محض همدستى با جائرين، دين و «1» مذهبى تازه اختراع نموده، اسمش را اسلام، واساسش را بر تشريك طواغيت امّت با ذات احديّت- تقدّست اسماؤه- در صفات مذكورهمبتنى ساختند! و كتاب جور و استبدادى هم كه به مقتضاى إِنَّ الشَّيٰاطِينَلَيُوحُونَ إِلىٰ أَوْلِيٰائِهِمْ، «2» از كفرستانروسيه بر ايشان نازل، كه متضمن اين دستور العملهاى جوريّه و مبنى بر همين مبانىاست، «3» قرآن آسمانىاش
______________________________
(1). س: حذف شده است.
(2). انعام، آيۀ 121 وَ إِنَّ الشَّيٰاطِينَ لَيُوحُونَ إِلىٰ أَوْلِيٰائِهِمْلِيُجٰادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ و شياطين به دوستان خود مطالبى را مخفيانه القا مىكنند تابا شما به مجادله برخيزيد؛ و اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود.
(3). ظاهرا اشاره به قانونى از روسيه است كه محمد على شاهبعد از تعطيل مجلس به جاى قانون اساسى مشروطه پيشنهاد كرد و به نجف ارسال كرد، ولىاثرى از اين قانون در آثار تاريخى يافت نشد.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 93
خواندند و به همدستى با طواغيت امّتمستظهر و در بلد اسلام به چنين خلاف ضرورى واضح، اجهار و چنين نغمهها سرودند، وداستان أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وٰاحِداً إِنَّهٰذٰا لَشَيْءٌ عُجٰابٌ ... مٰاسَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْهٰذٰا إِلَّا اخْتِلٰاقٌ «1» را تجديد نمودند، عصمنا اللّه تعالى من غلبة الهوى و إيثار العاجلة و معاونةالظّلمة و سوء الخاتمة بمحمّد و آله الطّاهرين- صلوات اللّه عليهم اجمعين- «2».
______________________________
(1). ص، آيات 5 و 7 « (كافران درباره پيامبر گفتند:) آيا اوبه جاى اين همه خدايان خداى واحدى قرار داده؟ اين به راستى چيز عجيبى است! .. ماهرگز چنين چيزى در آيين واپسين نشنيدهايم، اين تنها يك آيين ساختگى است.
(2). خداوند ما را از غلبۀ هوى و هوس و برگزيدن دنياو معاونت و همكارى با ستمكاران و عاقبت سوء حفظ فرمايد به حق محمد و خاندان پاكاو، كه درود و صلوات خدا بر همه آنان باد.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 95
[فصل چهارم:] [پاسخ به شبهات و مغالطات]
فصل چهارم: در ذكر جملهاى از وساوس و شبهات القائيّه و دفع «1» آنها هر چند با وضوحآنكه اساس اين وساوس به همدستى با جبابره و طواغيت مبتنى و ناشى از همانشعبۀ استبداد دينى و به غرض حفظ شجرۀ خبيثۀ استبداد و محضاسترقاق و استعباد رقاب عباد است لهذا مستغنى از تعرّض و جواب، و اعتناى به آنخروج از وظيفه و بعيد از صواب است، و لكن به ملاحظۀ آنكه مبادا ملل اجنبيّةو غير مطّلعين به احكام شرعيّه اين اباطيل مستبدّانۀ مغرضانه را در عداداقوال علماى اسلام شمارند و چنين واضحات ضروريّه را هم در شريعت مطهّره قابلاختلاف و در نزد متشرّعين محلّ خلاف پنداشته، لسان طعن به دين مبين گشايند، لهذاعجالتا در اين مختصر به دفع وساوس راجعۀ به اصول و مقدّمات اين اساس سعادتاكتفا، و استقصا و دفع بقيۀ اباطيل را با اينكه اوقات اشرف از آن است، بهمقالهاى على حده موكول مىداريم.
______________________________
(1). س: رفع.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 96
و چون دانستى كه اساس ولايتيّه وعادله بودن نحوۀ سلطنت، چه آنكه به حقّ تصدّى شود يا به اغتصاب، به آن دواصل طيّب و طاهر (حرّيّت و مساوات) مبتنى و حفظ شورويّت و محدوديّت و سائرمقوّماتش هم به ترتيب دستور اساسى و عقد مجلس شوراى ملّى متوقّف است، لهذا مغالطاتراجعه به هر يك از آن دو اصل مبارك و اين دو ركن مقوّم را على حده مذكور و به دفعشمىپردازيم.
[الف) مغالطه دربارۀ آزادى]
اول: مغلطۀ راجعه به اصل مبارك «حرّيّت» است، كه الحق از شاه مغلطهكارىهاىعالم و كشف حقيقتش هم از همه اهمّ و الزم است؛ چه، بعد از آنكه در مقدّمه مبيّن شدو دانستى كه حقيقت سلطنت تملّكيّه عبارت از اغتصاب رقاب ملت است در تحت تحكّماتخود سرانه، و [پس از طلوع اسلام] مبدأ اين اغتصاب را هم به مقتضاى حديث نبوىمتواتر بين الشيعة و اهل السنّة دانستى كه بلوغ بنى العاص- لعنهم اللّه تعالى- بهعدد ميشوم «1» سى نفر بوده، وهم دانستى كه اساس ولايتيّه بودن آن، اگر چه متصدّى مغتصب باشد هم، بر آزادى ازاين اسارت و رقّيّت مبتنى است؛ پس البته حقيقت تبديل نحوۀ سلطنت غاصبۀجائره، عبارت از تحصيل آزادى از اين اسارت و رقّيّت، و تمام منازعات و مشاجراتواقعۀ فيما بين هر ملّت با حكومت تملّكيّه خودش بر سر همين مطلب خواهد بود،نه از براى رفع يد از احكام دين و مقتضيات مذهب!
______________________________
(1). س: حذف شده است.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 97
مقصد هر ملّت چه متديّن به دين وملتزم به شريعتى باشند و يا آنكه اصلا به صانع عالم هم قائل نباشند، تخلّص از اينرقّيّت و استنقاذ رقابشان است از اين اسارت، نه خروج از ربقۀ عبوديّتالهيّه- جلّت آلاؤه- و رفع التزام به احكام شريعت و كتابى كه بدان تديّن دارند، وطرف اين تشاجر و تنازع هم فقط حكومت مغتصبۀ رقابشان است نه صانع و مالك وپروردگارشان؛ و چون تمام اين منازعات و مشاجرات واقعۀ فيما بين انبيا واوليا عليهم السّلام با فراعنۀ سلف، و هم فيما بين پيروان ايشان با طواغيتخلف، و اين درجۀ اهتمام در تبديل نحوۀ سلطنت، همه بر سر استنقاذ ايناعظم مواهب الهيّه- عزّ اسمه- از مغتصبين آن بوده و هست، و حقيقت تبديل نحوۀسلطنت غاصبه عبارت از فوز ملّت به اين موهبت است، از اين جهت تمام همت ظالمپرستانبه صرف قلوب ملّت از ادراك حقيقت آن مصروف و مقتضيات دين و مذهب ملل مسيحيّه را ازلوازم اين سر آمد نعم الهيّه- عزّ اسمه- شمرده، و به حساب آن به خرجش آوردند؛ ولكن هيهات هيهات، گذشت آن زمانى كه ملّت ايران اين قدر چشم و گوش بسته بودند كهلعن مرحوم قدوة المتألّهين، آخوند ملّا محراب حكيم «1»- عليه الرّحمة- را چون قائل به وحدت واجبالوجود بود، لازم، و تبرّى از حضرت كليم- على نبيّنا و آله و عليه السلام- را همچون پيغمبر يهوديان است واجب مىشمردند، و حتى به واسطۀ اشتراك در اسم گاهىنسبت به ساحت
______________________________
(1). حكيم و عارف معروف كه در قرن 12 هجرى مىزيست و در درساسماعيل خواجوئى مازندرانى و آقا محمد بيدآبادى در اصفهان شركت مىكرد. به دليلاعتقاد به وحدت وجود در اين شهر تكفير شد و به ناچار به كربلا عزيمت كرد و عزلتگزيد و در سال 1197 در گذشت.
(ر. ك: محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج 1، ص 128،ريحانة الادب، ج 5، ص 385).
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 98
مقدّسۀ امام هفتم عليهالسّلام هم- العياذ باللّه تعالى- جسارت مىشد و از هر امر حق به محض يككلمۀ واهيۀ ناحقّى دورى مىنمودند، حالا- بحمد اللّه تعالى- چشم وگوشها باز و گذشته از تمام آنچه كشف حقيقت اين حرّيّت مظلومۀ مغصوبه واهتمام انبيا و اوليا عليهم السلام در استنقاذش از غاصبين آن گذشت و دانستى كهحقيقت استبداد دولت غاصبه عبارت است از اغتصاب آن، و مشروطگى آن هم عبارت ازانتزاعش از غاصبين است؛ و اين اتّساع مشربها بىربط به اين داستان، و بود و نبودشناشى از اختلاف مذاهب و نسبت به استبداد و مشروطيت دولت يكسان است.
علاوه بر همه اينها اين معنى را هر ذى شعورى مىفهمد كه از ابتداى پى بردنساير ملل به اين اساس سعادت و سبقت در استفادۀ آن از كتاب و سنت «1»؛ اغلب مسيحيان با كمالاتّساع مشرب كه به اقتضاى مذهبشان بدان قائل، و حتى طوائفى هم كه اصلا به شريعت ودينى التزام ندارند و در اتّساع مشرب اعلى درجه را دارند مع هذا كلّه؛ براىاستنقاذ حرّيّتشان به جنگيدن با غاصبين آن دچار، و به اشدّ از مصائب ما گرفتاربودند، و به اضعاف ما بذل نفوس و اموال نمودند تا به اين سرمايۀ حيات ملّىنائل شدند؛ و هم هر كورى مىبيند كه ملّت روسيه با اين شدّت ابتلاى به اسارت و رقّيّتدولت ظالمۀ خود و اين همه جانبازىها براى تخلّص از اين شدّت، و عدم فوزشاناز روى قوّت قواى استبداديه به مقصد، مع هذا اتّساع مشربشان با ساير مسيحيان كه بهاعلى درجۀ حرّيّت نائلند، به واسطۀ اتّحاد مذهب، يكسان و
______________________________
(1). س: از واژۀ «سبقت» تا واژه «سنّت» جا افتاده است.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 99
مباحاتشان بر يك نسق و التزامشان بهلوازم تنصّر و بذل اموال در ترويج شعائر نصرانيّت به يك منوال است.
و بعد از وضوح اين معانى و مشاهدۀ اشتراك هر دو دستۀ مسيحيانقديما و حديثا در اين اتّساع مشرب، بىربط بودن آن به داستان آزادى از رقّيّتطواغيت امّت، با اغماض آن از تمام آنچه گذشت، عيانا هم مشهود، و اين مغلطه كارى بااين همه بذل جهد- بعونه تعالى- بىنتيجه خواهد بود؛ حالا- بحمد اللّه تعالى- ملّتبيدار و از مقتضيات دين و مذهب خود كاملا خبر دارند؛ مقتضيات مذهب مسيحيان را همكه بين الكلّ مشترك است، با آزادى از رقّيّت فراعنه و طواغيت، خوب از همديگر تميزمىدهند «1»، و به اينمغالطات و مفتريات، دوباره به اسارت و رقّيّت جبابره تن در نمىدهند، و به نظيركلمۀ كفريّه «لا حكم الّا للّه» گفتن بقاياى خوارج نهروان، از اطاعت احكامپيشوايان روحانى سر نمىپيچند و به روى امام زمان- ارواحنا فداه- شمشير نمىكشند؛و ما ظالمپرستان هم چنان روزگارى كه آزادى از اين اسارت و رقّيّت را لا مذهبى ويا از دعوات زنادقه و ملاحدۀ بابيّه- لعنهم اللّه تعالى- جلوه مىداديم و مشروطيّتدولت جائره را دين و مذهبى در مقابل شريعت حقّه به خرج مىآورديم، مسلمان را بهتمكين از اين رقّيّت ملعونه وادار، و به ازاء اين حسن خدمت تيول و مرسوم «2» و جائزه و انعامها مىگرفتيم،بعد از اين مگر در خواب ببينيم!
______________________________
(1). د: نمىدهند.
(2). به معناى مقررى، مواجب، ماهانه و سالانه (ر. ك: لغتنامهدهخدا) در چاپ سوم به كلمۀ «رسوم» تغيير يافته كه به همين معنا به كار بردهمىشود.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 100
[ب) مغالطه دربارۀ مساوات]
دويم: مغالطۀ راجعه به اصل طاهر مساوات است، و ظاهر است كه هم چنانكهاساس ولايتيّه بودن سلطنت و خروجش از نحوۀ جائرۀ تملّكيّه به اصلمبارك اول كه عبارت از آزادى رقاب ملّت از رقّيّت جائرين است مبتنى، و از اين جهتدچار آن همه مغالطات بود؛ همين طور عادله بودن آن و مسئوليت حافظه از تبدّل وانقلابش هم به اين اصل مبارك دوم، كه عبارت از مساوات آحاد ملت با همديگر و با شخصوالى در جميع نوعيات است منتهى، و كلمۀ مباركه «و أنت القاسم بالسّويّة والعادل فى الرّعيّة» «1» كه در زيارت غرّاى غديريّه به حضرت سيد اوصيا- عليه و آله افضل الصلاة والسلام- عرضه مىداريم، ناظر به همين معنى است، و به واسطۀ ركنيّت اين دومينسرمايۀ سعادت و حيات ملّى در مسئوليّت متصدّيان و ممنوع بودنشان ازاستيثارات دلبخواهانه و تجاوزات مستبدّانه، از اين جهت به چنان صورت قبيحۀسابقه در مقدّمه، كه نه تنها مسلمانان روى زمين بلكه قاطبۀ ملّيّين از آنبيزارند، جلوهاش دادند؛ چه بالضروره معلوم است اختلاف اصناف مكلّفين نسبت بهانحاء تكاليف نه مطلبى «2» است مخصوص به دين اسلام، بلكه در جميع شرايع و اديان مطّرد و جارى است، و حتىمنكرين تمام شرايع و اديان هم البته احكام عقلائيّه كه
______________________________
(1). مجلسى، بحار الانوار، ج 97، ص 364؛ زيارت امام علىعليه السّلام در نجف و در روز عيد غدير كه امام حسن عسكرى عليه السّلام از پدربزرگوارشان امام هادى عليه السلام شنيده و نقل فرمودهاند.
(2). أ، د: مطلب.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 101
لازمۀ نشئۀ بشريت ومايۀ تميز از حيوانيت و به اختلاف قدرت و عجز و اختيار و اضطرار، و دارائى وندارى، و مميز «1» و عاقل بودن ونبودن و امثال ذلك از مستقلّات عقليّه، مختلف است، لا محاله دارند؛ و هم بالضرورهمراتب و طبقات رجال هر ملّت و دولت «2» مختلف و از براى هر صنفى نزد جميع ملل عالم وظيفۀ خاصّه و حكم مخصوصىمقرّر است.
و بعد از بداهت اين معنى حتى طفل مميّز هم تواند فهميد كه تسويۀ فيمابين اصناف مختلفة الاحكام و رفع امتيازشان از همديگر، با ضرورت تمام شرايع و اديانو حكم عقل مستقل مخالف و موجب ابطال قوانين سياسيّۀ جميع امم و هدم اساسنظام عالم است و نزد هيچيك از ملل متمدّنه و غير متمدّنه اصلا صورت خارجيّه نداردتا بدين وسيله توان لفظ مساوات را بر اين معنى حمل و چنين مغلطهكاريها كرد.
[مساوات در اسلام]
قانون مساوات از اشرف قوانين مباركۀ مأخوذه از سياسات اسلاميّه، و مبناو اساس عدالت و روح تمام آن قوانين است. شدّت اهتمام شارع مقدّس در استحكام ايندومين اساس سعادت امّت در مقدّمه اجمالا مبيّن و حقيقت آن در شريعت مطهّره، عبارتاز آن است كه، هر حكمى كه بر هر موضوع و عنوانى به طور قانونيّت و بر وجه كلّيّتمرتّب شده
______________________________
(1). س: تميز.
(2). س: از «رجال» تا «دولت» حذف شده است.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 102
باشد، در مرحلۀ اجراء نسبت بهمصاديق و افرادش بالسّويه و بدون تفاوت مجرى شود؛ جهات شخصيّه و اضافات خاصّة رأساغير ملحوظ، و اختيار وضع و رفع و اغماض و عفو مسلوب، و ابواب تخلّف و رشوهگيرى ودلبخواهانه حكمرانى به كلّى مسدود باشد.
بدون نظر