ر اصول اهل سنّت و
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 49
جماعت كه اختيارات اهل حلّ و عقدامّت را در اين امور متّبع دانستهاند، به نفس انتخاب ملّت متحقّق و متوقّف بر امرديگرى نخواهد بود، و امّا بنابر اصول ما- طايفۀ اماميه- كه اينگونه امورنوعيّه و سياست امور امّت را از وظايف نوّاب عامّ عصر غيبت- على مغيبه السّلام- مىدانيم،اشتمال هيئت منتخبه بر عدّهاى از مجتهدين عدول و يا مأذونين از قبل مجتهدى وتصحيح و تنفيذ و موافقتشان در آراء صادره براى مشروعيّتش كافى است و مزيد توضيحاين مطلب هم بعد از اين خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى.
[اسارت و تبعيض، اساس سلطنت تمليكيّه]
و از آنچه بيان نموديم ظاهر شد كه پايه و اساس قسم اول از سلطنت، كه دانستىعبارت از مالكيت مطلقه و فاعليّت ما يشاء و حاكميّت ما يريد است، بر مسخّريّت ومقهوريّت رقاب ملّت در تحت ارادات سلطنت و عدم مشاركت، فضلا از مساواتشان با سلطاندر قوى و ساير نوعيّات مملكت و اختصاص تمام آنها به شخص سلطان و موكول بودن تماماجرائات به ارادۀ او مبتنى، و عدم مسئوليّت در ارتكابات هم از فروع اين دواصل و تمام ويرانىهاى ايران و شنايع مملكت ويرانهساز و خانمان ملّت برانداز آنسامان، كه روزگار دين و دولت و ملّت را چنين تباه نموده و بر هيچ حدّ هم واقفنيست، همه از اين باب است و لا بيان بعد العيان و لا اثر بعد عين.
[آزادى و مساوات، اساس سلطنت ولايتيه]
و اساس قسم دوم، كه دانستى عبارت از ولايت بر اقامۀ مصالح نوعيّه و بههمان اندازه محدود است به عكس آن، بر آزادى رقاب ملّت از اين اسارت و
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 50
رقّيّت منحوسۀ ملعونه ومشاركت و مساواتشان با همديگر و با شخص سلطان در جميع نوعيّات مملكت، از ماليّه وغيرها، مبتنى و حقّ محاسبه و مراقبه داشتن ملّت و مسئوليّت متصدّيان هم از فروعاين دو اصل است.
و در صدر اسلام استحكام اين دو اصل و مسئوليّت مترتبۀ بر آنها به جائىمنتهى بوده كه حتى خليفۀ ثانى با آن ابّهت و هيبت به واسطۀ يك پيراهنكه از حلّۀ يمانيّه بر تن پوشيده بود، چون قسمت آحاد مسلمين از آن حلّههابدان اندازه نبود، در فراز منبر از آن مسئول و در جواب امر به جهاد، «لا سمعا و لاطاعة» شنود، و به اثبات آنكه پسرش عبد اللّه قسمت خود را به پدر بخشيد و آن پيراهناز اين دو حصّه ترتيب يافته است، اعتراض ملّت را مندفع ساخت. «1»
و هم در موقع ديگر، در جواب كلمۀ امتحانيّه [اى] كه از او صادر شده بود،«لنقوّمنّك بالسّيف» استماع، «2» و به چه اندازه از اين درجۀ استقامت امّت اظهار بشاشت نمود! و مادامىكهاين دو اصل و فروع مترتّبه- كما جعله الشّارع- محفوظ و سلطنت اسلاميّه ازنحوۀ ثانيه به نحوۀ اولى تحويل نيافته بود، سرعت سير ترقّى و نفوذاسلام محيّر عقول عالم، و پس از استيلاى معاويه و بنى العاص و انقلاب و تبدّلتمامى اصول و فروع مذكوره و كيفيت سلطنت اسلاميّه به اضداد آنها، مادامىكه حالساير ملل هم بدين منوال و گرفتار چنين اسارت
______________________________
(1). ابن الجوزى، سيرة ابن الخطّاب، ص 127.
سلمان فارسى، عمر بن خطاب را ديد كه لباسى بر تن كرده كهتهيۀ آن تنها با سهم دو نفر از بيت المال امكانپذير است، ماجرا را از عمرپرسيد و او پسرش عبد اللّه را شاهد گرفت كه او سهمش را به پدرش بخشيده تا بتواندچنين لباسى را تهيه كند.
(2). هندى، كنز العمال، ج 3، ص 148؛ «در پاسخ او گفتند: لوفعلت ذلك لقوّمناك تقويم القدح».
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 51
بودند بازهم حالت وقوفى براى اسلاممحفوظ بود، و بعد از پى بردن آنان به مبادى طبيعيّۀ آنچنان ترقّى و فراگرفتن و پيروى نمودنشان از آن دستور و قهقرى برگردانيدن طواغيت امّت مسلمانان بىصاحبرا به حالت جاهليّت قبل از اسلام و ورطۀ رقّيّت بهيميّه و نشئۀخسيسۀ نباتيّه بعد از فوز به عالم انسانيّت، نتيجه را چنين منعكس ساخت إِنَّاللّٰهَ لٰا يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوامٰا بِأَنْفُسِهِمْ «1».
[ج) آزادى از اسارت و بندگى]
و بالجمله چنانچه اساس قسم اول بر استعباد و استرقاق رقاب ملّت در تحت اراداتخود سرانه و عدم مشاركت، فضلا از مساواتشان با سلطان مبتنى، و عدم مسئوليّت هممتفرّع بر آن است، اساس قسم دوم هم بر آزادى از اين عبوديّت، و مشاركت و مساوات آحادملّت حتى با شخص ولىّ نوعى در جميع نوعيات مبتنى، و مسئوليّت هم از فروع آن است ودر كلام مجيد الهى- عزّ اسمه- و فرمايشات صادره از معصومين- صلوات اللّه عليهم- درمواقع عديده همين مقهوريّت در تحت حكومت خود سرانۀ جائرين را به «عبوديّت»كه نقطۀ مقابل اين حرّيّت است، تعبير و پيروان دين اسلام را به تخليصرقابشان از اين ذلّت هدايت فرمودهاند.
[قرآن و اسارت مردم]
چنانچه در كيفيت استيلاى فرعون بر بنى اسرائيل با اينكه هرگز او را مانند
______________________________
(1). رعد، آيۀ 11 «خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى)را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را كه در خودشان است، تغيير دهند».
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 52
قبطيان به الوهيّت پرستش ننموده، ازاين جهت در مصر معذّب و محبوس و از رفتن به ارض مقدّسه ممنوع بودند، مع هذا درسورۀ مباركۀ شعراء از لسان حضرت كليم- على نبيّنا و آله و عليهالسّلام- به فرعون مىفرمايد وَ تِلْكَ نِعْمَةٌتَمُنُّهٰا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرٰائِيلَ «1» و در آيۀمباركۀ ديگر از لسان قوم فرعون مىفرمايد وَقَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ «2»، از آيۀ مباركۀ ديگر هم كه ازلسان آنان مىفرمايد وَ إِنّٰا فَوْقَهُمْ قٰاهِرُونَ، «3»، ظاهر استعبوديّت اسرائيليان عبارت از همين مقهوريّتى است كه بدان گرفتار بودند.
[اسارت مردم در تاريخ اسلام]
و هم اشرف كائنات صلى اللّه عليه و آله در روايت متواترۀ بين الامّة درمقام اخبار به استيلاى شجرۀ ملعونۀ امويّه و دولت خبيثۀمروانيّه مىفرمايد: «إذا بلغ بنو العاص ثلاثين اتّخذوا دين اللّه دولا و عباداللّه خولا «4» و كلمۀمباركۀ «خول» را
______________________________
(1). شعراء، آيۀ 22 « (موسى به فرعون گفت:) آيا اينمنّتى است كه بر من مىگذارى كه بنى اسرائيل را بنده و بردۀ خود ساختهاى؟!
(2). مؤمنون، آيه 47 فَقٰالُواأَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنٰا وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰاعٰابِدُونَ (فرعون و اطرافيانش در پاسخ موسى و هارون)گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم. در حالى كه قوم آنانبردگان ما هستند؟!
(3). اعراف، آيۀ 127 (فرعون درباره موسى و قومش گفت):«به زودى پسرانشان را مىكشيم و دخترانشان را زنده نگه مىداريم و ما بر آنهاكاملا مسلطيم».
(4). مجلسى در بحار الانوار روايات متعددى نقل مىكند كهسند آنها به ابى ذر غفارى مىرسد كه از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل كردهكه حضرت فرمودند: «اذا بلغ بنو ابى العاص ثلاثين رجلا اتّخذوا دين اللّه دخلا وعباد اللّه خولا و مال اللّه دولا» (ج 22، ص 398) همچنين از ابو سعيد خدرى نقلكرده، با اين تفاوت كه «اتّخذوا دين اللّه دغلا» نقل شده است (ج 18، ص 126) يعنى هنگامىكه شمارۀ پسران عاص به سى نفر برسد، در دين خدا دخالت مىكنند (يا دين خدارا بازيچه قرار مىدهند) و بندگان خدا را مملوك خود قرار مىدهند و مال خدا را دستبه دست بين خود مىگردانند.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 53
صاحب «مجمع البحرين» به عبيد تفسيرنموده «1» و در «قاموس»به مواشى و نعم هم تعميم داده. «2»
و آيۀ مباركۀ وَ تَرَكْتُمْ مٰاخَوَّلْنٰاكُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِكُمْ «3»، هم دليل تعميم [است] و حاصل مفاد حديث مقدّسنبوى كه متضمّن اخبار به غيب است آنكه، بعد از بلوغ عدد شجرۀ ملعونه به سىنفر، دين را به دولت تبديل «4» و بندگان خدا را عبيد و اماء و مواشى خود قرار خواهند داد. مبدأ تحويل سلطنتاسلاميه از نحوۀ ولايتيّه به تملّكيّه و اغتصاب رقاب مسلمين را در اين حديثمبارك، كه از دلائل نبوّت است، تعيين و به اكمال عدد ميشوم منوط فرمودهاند- صلّىاللّه عليه و آله الطاهرين.
[فرعون و اسارت بنى اسرائيل]
و حضرت سيّد اوصياء- عليه و آله افضل الصلاة و السلام- هم در خطبۀمباركۀ قاصعه در نهج البلاغه در شرح محنت و ابتلاى بنى اسرائيل به اسارت وعذاب فرعونيان مىفرمايد «اتّخذتهم الفراعنة عبيدا».
و [در] تفسير اين عبوديّت چنين فرموده: «فساموهم سوء العذاب و جرّعوهم المرارفلم تبرح الحال بهم في ذلّ الهلكة و قهر الغلبة، لا يجدون حيلة فى امتناع و لا سبيلاالى دفاع» [1].
______________________________
[1] نهج البلاغه، خ 192 «فرعونها آنان را به بندگى و بردگىگرفتند و سختى عذاب را به ايشان
______________________________
(1). فخر الدين طريحى، مجمع البحرين، مادۀ خول.
(2). مجد الدين فيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 3، ص 372.
(3). انعام، آيۀ 94 « (روز قيامت به آنها گفته مىشود:).و آنچه را كه به شما بخشيده بوديم، پشت سر گذاشتيد».
(4). با توجه به اينكه در مصادر «دين اللّه دغلا يا دغلا»نقل شده، مقصود آن است كه دين خدا را بازيچه يا مورد دخل و تصرف قرار خواهند داد.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 54
و هم در همان خطبۀ مباركه دربيان استيلاى اكاسره و قياصره بر بنى اسماعيل و بنى اسرائيل، با اينكه نه ازادّعاى خدائى اسمى و نه از داستان پرستش رسمى و جز طرد و تبعيدشان از مساكن دلگشاىشامات و اطراف دجله و فرات به صحراهاى درمنهزار بىآب و علف- چنانچه سيرۀجائرين اعصار است- قهر به امر ديگر نداشتند، مع ذلك آن حضرت- صلوات اللّه عليه-همين محنت را عبوديّت مقهورين و ربوبيّت قاهرين دانسته و مىفرمايد: «كانتالأكاسرة و القياصرة أربابا لهم، يحتازونهم عن ريف الآفاق، و بحر العراق، و خضرةالدّنيا إلى منابت الشّيح الخ» «1».
[بنى اميه و اسارت مردم]
و هم در خطبۀ مباركۀ ديگر- پس از اظهار شمهاى از ملالتهاى قلبمباركش از نفاق و عصيان اهل عراق و اخبارشان به آنكه به مكافات اين عمل از چناننعمت عظمى محروم و در تحت حكم بنى اميّه اسير [و] مقهور خواهيد شد و يَسُومُونَكُمْسُوءَ الْعَذٰابِ*، «2» بعد از آن فرمايشات چنين مىفرمايد: «و ايماللّه لتجدنّ بنى اميّة لكم ارباب سوء بعدي» «3».
عدول در تعبير از «ولات» به «ارباب» براى افادۀ همين معنى و با نبوى
______________________________
چشانيدند و تلخى را جرعه جرعه به آنان نوشاندند، پس هموارهدر خوارى و تحت استيلاء بودند، به طورى كه چارهاى براى سرباز زدن و راهى براىدفاع نمىيافتند».
______________________________
(1). نهج البلاغه، خ 192 «كسرىها و قيصرها بر آنان مسلطبودند، آنها را از كشتزارها و درياى عراق (دجله و فرات) و سبزهزار جهان به جاهايىكه درمنه (گياهى داروئى است [لغت نامۀ دهخدا]) مىرويد، راندند.»
(2). بقره، آيۀ 49.
(3). نهج البلاغه، خ 93 «و به خدا سوگند بعد از من، بنىاميه را كارگزاران بدى براى خود خواهيد يافت».
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 55
سابق متواتر بين الامّة متّحدالمفاد است.
[امام حسين عليه السّلام، قهرمان حرّيت و آزادگى]
سرور مظلومان- عليه افضل الصلاة و السلام- تمكين از حكم دعىّ بنى اميّه راذلّت عبوديّتش مىشمارد، و در جواب ارجاس و ارذال اهل كوفه كه «انزل على حكم بنىعمّك» به حضرتش عرضه داشتند، چنين مىفرمايد:
«لا أعطينّكم بيدي إعطاء الذّليل، و لا أقرّ لكم اقرار العبيد ..» «1» و هم مىفرمايد:
«هيهات منّا الذّلّة أبى اللّه ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و جدود طابت و حجورطهرت و أنوف حميّة و نفوس أبيّة من أن تؤثر طاعة اللّئام على مصارع الكرام» «2» طاعت فجره و تن دردادن به حكم لئيمان را عبوديتشان دانست.
و چنانچه سيد حلّى رحمه اللّه فرموده:
«كيف يلوى الى الدّنيّة جيدا | | لسوى اللّه ما لواها خضوع». [1] |
______________________________
[1] ديوان سيد حيدر حلّى، تحقيق على خاقانى، ج 1، ص 87، درضمن قصيدهاى مىگويد:
كيف يلوى على الدّنيّة جيدا | | لسوى اللّه ما لواها الخضوع |
يعنى چگونه بر پستى سر خم كند درحالىكه جز براى خداوندخضوع نكرده است. مؤلف محقق اين بيت را به «سيد حلّى» نسبت داده كه در چاپ سوم كتاباشتباها «سيد على» ضبط شده و شاعرى غير معروف جلوه كرده و مترجمين عربى كتاب را بهخطا افكنده است. (ر. ك:
______________________________
(1). مجلسى، بحار الأنوار، ج 45، ص 7. حضرت در پاسخ قيس بناشعث كه از ايشان خواست با پسر عموهايش صلح كند و حكومت آنان را بپذيرد، فرمود: نهبه خدا سوگند، دستم را مانند شخص ذليل و خوار به شما نمىدهم و مانند بردگان بهنفع شما اقرار نمىكنم.
(2). موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السّلام، ص 425 سخنانامام در منابع مختلف با تفاوتهايى نقل شده است. امام خطاب به مردم كوفه فرمود:«هرگز ما زير بار ذلت نمىرويم. خداوند و رسول او و مؤمنان و نياكان وارسته ودامنهاى پاك و بزرگان غيرتمند و انسانهاى بزرگوار آن را براى ما نمىپسندند، آرىنمىپسندند كه پيروى فرومايگان بر قتلگاه بزرگواران ترجيح داده شود.»
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 56
نفس قدسيّۀ حضرتش از آن ابافرمود، از براى حفظ حرّيّت خود و توحيد پروردگارش تمام هستى و دارايى را فدا، واين سنّت كريمانه [را] براى احرار امّت استوار و از شوائب عصبيّت مذمومه تنزيهشفرمود، و از اين جهت است كه در تواريخ اسلاميّه صاحبان نفوس ابيّه را كه به اينسنّت مباركه رفتار و چنين فداكارىها نمودند، «اباة الضيم» [1] و احرارشان ناميده،همه را خوشه چين آن خرمن و از قطرات درياى آن إباء و حرّيّت شمردند، و خود حضرتش-صلوات اللّه عليه و على المستشهدين بين يديه- هم، حرّ بن يزيد رياحى را بعد از خلعطوق رقّيّت و خروج از ربقۀ عبوديّت آل ابى سفيان و ادراك شرف حرّيّت و فوزبه فنا و شهادت در آن ركاب مبارك، به منقبت علياى حرّيّتش ستود و به خلعت والاى«أنت الحرّ كما سمّتك أمّك، أنت الحرّ في الدّنيا و أنت الحرّ في الآخرة» [2]سرافرازش فرمود.
[امام عصر (عج) و آزادگى از اسارت طاغوتها]
و هم بمقتضاى احاديث وارده در تفسير آيۀ مباركۀ وَعَدَاللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِلَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ- إلى قوله تعالى- يَعْبُدُونَنِي لٰا يُشْرِكُونَ بِيشَيْئاً [3] و انطباق فقرات آخر
______________________________
تنبيه الأمّة و تنزيه الملّة، تعريب: عبد الحسن آل نجف والتحقيق: عبد الكريم آل نجف، ص 112، همچنين توفيق السيف، ضد الاستبداد، ص 266).
[1] كسانى كه از ظلم و ستم ابا داشته و گريزانند.
[2] طبرى، تاريخ طبرى، ج 3، ص 30، امام به حرّ فرمود: توآزادهاى چنانكه مادرت تو را حرّ ناميد، به خواست خدا در دنيا و آخرت آزادهاى.
[3] نور، آيۀ 55 «خداوند به كسانى كه از شما ايمانآورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، وعده مىدهد كه قطعا آنان در زمين خليفهخواهند شد، چنانكه به گذشتگان آنها خلافت
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 57
دعاى افتتاح [1] بر مندرجاتش، موعودبه اين كرامت حضرت امام ثانى عشر و مهدى منتظر- ارواحنا فداه-، و مراد از اين شركتبه ذات احديّت- تقدّست اسماؤه- كه در اين آيۀ مباركه وليّش- صلواته عليه- رااز آن تنزيه فرموده، همين مقهوريّت به بيعت و طاعت طواغيت امّت است، كه شخص حضرتش،چنانچه خودش فرموده، «ليس في عنقي بيعة طاغية زماني»، [2] به عدم مقهوريّت بدانممتاز است.
و بلكه از اخبار وارده در تفسير آيۀ مباركۀ اتَّخَذُواأَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِاللّٰهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ [3] كه خداى خود قرار دادن نصارى احبار و رهبانشان را، به همين تمكين و طاعتاز پايان و پا دريان تفسير فرمودهاند، ظاهر است كه چنانچه گردن نهادن به اراداتدل دلبخواهانۀ سلاطين جور در سياسات ملكيّه، عبوديّت آنان است، همين طورگردن نهادن به تحكّمات خود سرانۀ رؤساى مذاهب و ملل هم، كه به عنوان ديانتارائه مىدهند، عبوديّت آنان است، روايت شريفۀ مرويّه در احتجاج كه متضمّنذمّ تقليد از علماى سوء و هواپرستان رياست و دنيا طلبان است، هم مفيد همين معنى
______________________________
روى زمين را بخشيد.، تنها مرا مىپرستند و چيزى را شريك مننمىسازند». براى ملاحظۀ روايات در تفسير آيه، به تفسير على بن ابراهيم ج 2،ص 108 مراجعه كنيد.
[1] سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1، ص 141- 142 «اللّهمّاجعله الدّاعي إلى كتابك و القائم بدينك و استخلفه في الأرض كما استخلفت الّذين منقبله و مكّن له دينه الّذى ارتضيته له، أبدله من بعد خوفه أمنا يعبدك لا يشرك بكشيئا».
[2] كلينى از اسحاق بن يعقوب نقل كرده كه توسط محمد بنعثمان از ناحيۀ مقدّسه وارد شده كه «. إنّه لم يكن أحد من آبائى إلّا و قدوقعت في عنقه بيعة للطّاغية زمانه، و إنّي أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد منالطّواغيت في عنقي» (طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 545).
[3] سورۀ توبه، آيۀ 31، « (آنها) دانشمندان ورهبان خويش را معبودهايى در برابر خداوند قرار دادند و (همچنين) مسيح فرزند مريمرا؛ ..» ابى الجارود از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه روايتى نقل مىكند.(ر. ك: على بن ابراهيم، تفسير قمى، ج 1، ص 316).
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 58
است؛ لكن استعباد قسم اول به قهر وتغلّب مستند، و در ثانى به خدعه و تدليس مبتنى، و اختلاف تعبير آيات و اخبار كه درقسم اول «عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرٰائِيلَ» و «اتّخذتهم الفراعنة عبيدا»، و در قسم دويم «اتَّخَذُواأَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً» فرمودهاند، ناظر به اين معنى و فى الحقيقة منشأ استعباد [قسم اول تملّكابدان و منشأ] قسم دوم تملّك قلوب است.
[پيوستگى استبداد سياسى و استبداد دينى]
و از اينجا ظاهر شد جودت استنباط و صحت مقالۀ بعض از علماى فن «1» كه استبداد را به سياسىو دينى منقسم و هر دو را مرتبط به هم و حافظ يكديگر و با هم توأم دانستهاند. و هممعلوم شد كه قلع اين شجرۀ خبيثه و تخلّص از اين رقّيّت خسيسه- كهوسيلۀ آن فقط به التفات و تنبّه ملّت منحصر است- در قسم اول، اسهل و در قسمدوم در غايت صعوبت و بالتّبع موجب صعوبت علاج قسم اول هم خواهد بود.
روزگار سياه ما ايرانيان هم به هم آميختگى و حافظ و مقوّم همديگر
بدون نظر