رسمي شدن نام ایران به جای پرس در روابط بین الملل( 1353 هـ = 1313 ش = 1934 م)
رسمي شدن نام ایران به جای پرس در روابط بین الملل( 1353 هـ = 1313 ش = 1934 م)اعلان جمهوري اسلامي ايران(1399 هـ = 1358 = 1979 م)
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
«ایران» در واژه به معنی «سرزمین آریاییان» است و مدتها پیش از اسلام نیز نام بومی آن ایران، اِران، یا ایرانشهر بود. یونانیان که با ایران در زمان هخامنشیان آشنا شده بودند آن را پِرس (برگرفته از پارس) مینامیدند و در دیگر زبانهای اروپایی هم تلفظهای مختلف این واژه (Persia در انگلیسی و Perse در فرانسوی) رایج شده بود. دولت رضاشاه در سال ۱۳۱۳ ش به دولتهای خارجی اعلام کرد که از این پس فقط از نام «ایران» (Iran) در اشاره به این کشور استفاده شود.[۲۷] این تصمیم مورد اعتراض گروهی از سیاستمداران و پژوهشگران قرار گرفت که معتقد بودند این کار موجب شکاف بین پیشینه تاریخی کشور با ایران امروز میشود. در نهایت محمدرضا پهلوی در سال ۱۹۵۹ اعلام کرد که هر دو نام قابل استفاده است.[۲۸]
در ۱ فروردین ۱۳۱۴ طبق بخشنامه وزارت امور خارجه نام کشور در مکاتبات رسمی از پرس و پرشیا به ایران تبدیل شد.[۲۹]
ایران بزرگ
ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر)[۱][۲] محدودهٔ جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[۳] شامل ایران کنونی، بخش بزرگی قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی است[۴] که در زبانهای فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد میکنند.[۵][۶][۷] کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هم اکنون به این نام خوانده میشود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچو بینالنهرین و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر میگیرد.[۸][۹]
مفهوم ایران بزرگ از جهات گوناگون ریشه در تاریخ چند هزار ساله آن دارد و به دوران نخستین امپراتوری ایرانی که توسط پارسها بنیان گذاشتهشد بازمیگردد. در دوران جدید، ایران بسیاری از سرزمینهای خود را از دست داد از جمله واگذاری بخشهای غربی در ترکیه و عراق امروز به امپراتوری عثمانی (۱۵۳۳ میلادی)، واگذاری بخشهای شرقی در افغانستان[۱۰] امروز به بریتانیا طی معاهده پاریس در ۱۸۵۷ میلادی[۱۱] و ۱۹۰۵ میلادی[۱۲] و واگذاری سرزمینهای قفقاز به روسیه در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی[۱۳]؛ عهدنامه ترکمانچای در سال ۱۸۲۸ و پس از نبرد روسیه و ایران، استانهای قفقازی ایران را برای همیشه به روسیه واگذار کرد و مرزهای جدید در طول رودخانه ارس شکل گرفت.[۱۴] بر طبق عهدنامه گلستان در سال ۱۸۱۳، مناطق ارمنستان، جمهوری آذربایجان و شرق گرجستان که پیشتر بخشی از ایران بودند، به روسیه واگذار شدند.[۱۵] در اثر این تجزیه تاریخی کشورها و ملتهای جدیدی تحت نفوذ روسیه و انگلستان شکل گرفتند که اگرچه از طریق زبان یا فرهنگ با ایران پیوستگی داشتند اما جوامع خاص خود را شکل دادند. در سال ۱۹۳۵ در زمان سلطنت رضا شاه، نام ایران رسماً در مجامع بینالمللی بهعنوان نام بخش بجا مانده از سرزمین ایران بکار رفت.[۱۶]
ریشه نام ایران
نام ایران به معنای سرزمین آریاییها، شکل پارسی نو واژه آریانام از زبان پیشا ایرانی و به معنای آریاییها است که نخستین بار در زبان اوستایی به صورت آریانم آمدهاست. (زبان اوستایی در شمال شرق ایران بزرگ یا آنچه امروز ترکمنستان و تاجیکستان خوانده میشود، مورد استفاده بود)[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰]
اگرچه عنوان ایران تا اواخر دوران امپراطوری اشکانی، مفهوم قومی، زبانی و دینی معلوم داشت، اما هنوز دارای بار سیاسی نبود. امپراطوری یا پادشاهی ایران در مفهوم سیاسی به دوران ساسانیان بازمیگردد که در نتیجه پیوند میان سلسله جدید و روحانیت زرتشتی پدید آمد. آنطور که از شواهد موجود بر میآید این همگرایی ایده پادشاهی ایران یا ایرانشهر را تقویت کرد.[۱۷]
مقاله جالب سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات، فراجع:
پرشیا از کی ایران شد؟
روزنامه دولت علیه ایران
روزنامه دولت علیه ایران، عنوان نخستین روزنامه مصور انتشار یافته در تاریخ ایران بود که از سال ۱۲۷۷ هجری قمری و با مدیریت میرزا ابوالحسن خان صنیع الملک منتشر میشد. این روزنامه در واقع شکل تغییر یافته روزنامه مشهور وقایع اتفاقیه بود، و پس از ایجاد تغییراتی همچون افزودن تصاویر بدان روزنامه، عنوان جدید بدان داده شد
سلامتی دولت علیه ایران
سرود سلامتی دولت عِلّیهٔ ایران، مارش ملی ایران در آغاز دورهٔ مشروطه بوده است.
با ساخت مجموعهٔ سهگانهٔ «سرود شاهنشاهی»، «سرود پرچم» و «سرود ملی» در دورهٔ رضا شاه پهلوی این سرود کنار گذاشته شد.
روزنامه علمیه دولت علیه ایران
اولین شماره روزنامه علمیه دولت علیه ایران در دی ماه سال ۱۲۸۴ هجری قمری و با مدیریت اعتمادالسلطنه منتشر شد. این روزنامه که بوسیله چاپ سنگی و معمولا در ۶ صفحه انتشار مییافت، مطالب خود را به سه زبان فارسی، عربی و فرانسه ارائه مینمود.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج8 187 21
الثلاثون قال سلمان روز إيران اسم الملك الموكل بالدهور و الأزمنة يوم سعيد مبارك خفيف يصلح لكل شيء يريده و الله أعلم
الأخبار الطوال (ص: 1)
المؤلف: أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري (المتوفى: 282هـ)
اولاد آدم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فوضت امرى الى الله
قال ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى رحمه الله، وجدت فيما كتب اهل العلم بالاخبار الاولى، ان آدم عليه السلام كان مسكنه الحرم، وان ولده كثروا في زمان مهليل بن قينان بن انوش بن شيث بن آدم، وكان سيد ولد آدم في دهره، والقائم بامره، وكذلك كان آباؤه الى آدم عليهم السلام اجمعين، ووقع بينهم التنازع في الأوطان، ففرقهم مهليل في مهب الرياح الأربع، وخص ولد شيث بافضل الارض، فأسكنهم العراق.
ادريس ونوح
وكان أول نبى بعد شيث ادريس، واسمه اخنوخ بن يرد بن مهليل، وسمى ادريس، لكثرة دراسته، ثم بعث الله نوحا ع الى اهل عصره، وكان مسكنه بأرض العراق، وهو نوح بن لمك بن متوشلح، فكذبوه، فاغرقهم الله، ونجى نوحا ومن كان معه في السفينة، وكان جنوح السفينة واستقرارها على راس الجودي، جبل بقردى وبازبدى [1] . من ارض الجزيرة، فلما مات نوح استخلف ابنه ساما، فكان أول من وطد السلطان، واقام منار الملك بعد سام جم بن ويرنجهان بن ايران، وهو ارفخشذ بن سام بن نوح، واعقم الله جميع من نجى مع نوح في السفينة الا بنيه الثلاثة، ساما وحاما ويافثا. وكان لنوح ابن رابع اسمه يام، وهو الغريق، ولم يكن له عقب، واما الثلاثة فكلهم اعقب.
وكان سام هو المتولى لامر نوح من بعده، وكان يشتو بأرض جوخى ويصيف بالموصل، وكان طريقه في مبدئه ومنصرفه على شط دجلة من الجانب الشرقى، فسمى لذلك سام راه، [1] . وهو الذى تسميه العجم ايران. وقد كان تبوأ ارض العراق، واختصها لنفسه، فسمى ايران شهر، وقام بالأمر بعده ابنه شالخ، فلما حضرته الوفاة اسند الأمر الى ابن أخيه جم بن ويرنجهان بن ارفخشذ فثبت اساس الملك، ووطد أركانه وبنى معالمه، واتخذ يوم النيروز عيد [2] .
__________
[1] كورتان متقابلتان أولاهما شرقى نهر دجلة والاخرى غربيه، وفي نسخه نقرداى وبازبدى
__________
[1] اى طريق سام، وكلمه راه فارسيه معناها طريق
[2] كلمه فارسيه مركبه من: نو، بمعنى جديد، وروز بمعنى يوم، ويوم النوروز عند الفرس هو أول يوم من ايام السنه الشمسيه حيث يفرح الناس به سته ايام، وقد كتب الحكيم عمر الخيام النيسابورى رساله عن النيروز بالفارسيه، عنوانها نوروزنامه وطبعت سنه 1330 هـ بطهران
الأخبار الطوال (ص: 6)
ويروى ان ابن المقفع كان يقول: يزعم جهال العجم ومن لا علم له ان جم الملك هو سليمان بن داود، وهذا غلط، فبين سليمان وبين جم اكثر من ثلاثة آلاف [4] . سنه، ويقال: ان نمروذ بن كنعان فرعون ابراهيم من ولد جم. وكان ابن عم آزر بن تارح ابى ابراهيم، وهو ابراهيم بن آزر بن تارح بن ناخور بن ارغوا بن شالخ بن ارفخشذ الذى سمته العجم، ايران، ومن ولد ارفخشذ جميع العرب، ومنهم أيضا ملوك العجم واشرافهم من اهل العراق وغيرهم.
التنبيه والإشراف (1/ 34)
المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ)
وكانت الفرس تسمى هذا الصقع أيضا ايرانشهر اضافة الى ايرج بن أفريدون حين قسم أفريدون الأرض بين ولده الثلاثة فجعل لسلم الروم وما يليهم من الأمم ولطوج الترك وما يليها من الأمم ولا يرج العراق وما يليه من الأمم فأضيف اليه وفي ذلك يقول شاعرهم في الإسلام مفتخرا:
وقسمنا ملكنا في دهرنا ... قسمة اللحم على ظهر الوضم
فجعلنا الشأم والروم الى ... مغرب الشمس الى الغطريف سلم
ولطوج جعل الترك له ... فبلاد الترك يحوبها ابن عم
ولايران جعلنا عنوة ... فارس الملك وفزنا بالنعم
ومنهم من يذهب الى ان معنى إيران شهر بلد الخيار لان اير بالفارسية الأولى اسم جامع للخير والفضل، ومن ذلك قولهم لرئيس بيت النار إيربذ اى رئيس الخيار الفاضلين فعرب فقيل هربذ والنبط تذكران هذا الإقليم لها ملكته في سالف الدهر وان ملوكهم النماردة منهم نمرود إبراهيم الخليل، والنمرود سمة لملوكهم وان الفرس كانت بفارس والماهات وغيرها من بلاد الفهلويين وان هذا الصقع مضاف اليهم، وانما هو بلد أريان شهر، معنى ذلك بلد السباع لأن السباع تدعي بالنبطية أريان أحدها اريا فشبهوا بالسباع لشدة بأسهم وشجاعتهم وعظم ملكهم وكثرة جنودهم، فلما غلبت الفرس عليهم لما كان بينهم من التحزب والحروب واختلاف الكلمة وتباين الممالك ودامت أيامهم واتصل ملكهم دخلوا في جملتهم
البدء والتاريخ (4/ 98)
المؤلف: المطهر بن طاهر المقدسي (المتوفى: نحو 355هـ)
ولذلك سمي إيران شهر يعنون قلب البلدان وإيران هو القلب بلسان أهل بابل في القديم وهي أرض الحكماء والعلماء [FO 128 RO] وفيهم السخاء والرحمة والتمييز والفطنة وكل خصلة محمودة التي عدمها الناس من سكان الأرض ويحسبك معرفة هذه البلاد أنه لا يحمل إليها أحد من غيرها ولا يقع إليها بنفسه فيشتاق بعد ذلك إلى أرضه أن يعود إليها وليس كذلك حال هذه البلاد والله أعلم،،،
المختصر في أخبار البشر (1/ 82)
المؤلف: أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي بن محمود بن محمد ابن عمر بن شاهنشاه بن أيوب، الملك المؤيد، صاحب حماة (المتوفى: 732هـ)
أمّة الفرس
ومساكنهم وسط المعمور
ويقال لها أرض فارس. ومنها: كرمان والأهواز وأقاليم يطول ذكرها، وجميع ما دون جيحون من تملك الجهات يقال له إِيران، وهي أرض الفرس، وأما ما وراء جيحون فيقال له توران، وهو أرض الترك، وقد اختلف في نسب الفرس
معجم البلدان (1/ 289)
المؤلف: شهاب الدين أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي (المتوفى: 626هـ)
إِيرَانْ شَهْر:
بالكسر، وراء، وألف ونون ساكنتين، وفتح الشين المعجمة، وهاء ساكنة، وراء أخرى، قال أبو الريحان الخوارزمي: إيران شهر هي بلاد العراق وفارس والجبال وخراسان يجمعها كلها هذا الاسم، والفرس تقول: إيران اسم أرفخشد ابن سام بن نوح، عليه السلام، وشهر بلغتهم البلد فكأنه اسم مركب معناه بلاد أرفخشد، وقال يزيد بن عمر الفارسي: شبّهوا السواد بالقلب وسائر الدنيا بالبدن، ولذلك سموه دل إيران شهر أي قلب إيران شهر، وإيران شهر: هو الإقليم المتوسط لجميع الدنيا، وقال الأصمعي فيما حكاه عنه حمزة: كانت أرض العراق تسمى دل إيران شهر، أي قلب بلدان مملكة الفرس، فعرّبت العرب منها اللفظة الوسطى يعني إيران، فقالوا العراق، وزعم الفرس أن طهمورث الملك، وهو عندهم بمنزلة آدم، عليه السلام، دلّ عليه كتابهم المعروف بالابستاق، أقطع الدنيا لأكابر دولته، فأقطع أولاد إيران بن الأسود بن سام بن نوح، عليه السلام، وكانوا عشرة، وهم:
خراسان وسجستان وكرمان ومكران وأصبهان وجيلان وسندان وجرجان وأذربيجان وأرمنان، وصيّر لكل واحد من هؤلاء البلد الذي سمي به ونسب اليه، فهذا كله إيران شهر. وذكر آخرون من الفرس أيضا أن أفريدون الملك قسم الأرض بين بنيه الثلاثة، فملّك سلم، وهو شرم، على المغرب، فملوك الروم من ولده، وملّك إيران، وهو إيرج، على بابل والسواد، فسمى إيران شهر، ومعناه بلاد إيران، وهي: العراق والجبال وخراسان وفارس، فملوك الأكاسرة من ولده، وملّك طوج، وقيل: توج، وقيل: طوس، على المشرق فملوك الترك والصين من ولده، وقال شاعرهم في هذه القسمة:
وقسمنا ملكنا، في دهرنا، ... قسمة اللحم على ظهر الوضم
فجعلنا الروم والشام إلى ... مغرب الشمس لغطريف سلم
ولطوج جعل الترك له، ... فبلاد الترك يحويها برغم
ولإيران جعلنا، عنوة، ... فارس الملك وفزنا بالنّعم
وفي كتاب البلاذري: إيران شهر هي نيسابور وقهستان والطبسين وهراة وبوشنج وباذغيس وطوس، واسمها طابران.
إِيرَان:
هو شطر الذي قبله، وقد جاءت في بعض الشعر هكذا، والمراد بها وبالتي قبلها واحد.
http://www.tajikmedia.com/index.php/1390-01-02-23-16-19/668-2013-09-23-01-52-41
نبشته های برگزیده
نام سرزمین ما چه بود؟
نوشته شده توسط عزیز آریانفر
اخبار
نمایش از 01 مهر 1392
پرینت
نام سرزمین ما از آوان ورد سپیدپوستان ایریایی به این سرزمین، تا پایان پادشاهی دودمان های افسانه یی (اسطوره یی) پیشدادیان و کیانیان، به تایید اوستا «ایریانا ویجه» بوده است. سپس، در دوره مادها (میدی ها)، ماد شده است. در میانه های فرمانروایی دوره هخامنشیان، به پارس تغییر یافته و در دوره ساسانیان به ایرانشهر و سپس به ایران مبدل شده است. یونانیان در آغاز، بخش های میانی آن را و سپس تقریبا سراسر آن را «اریانا» خواندند. در دوره پارت ها یا اشکانیان، در بخش شمال خاوری و خاوری سرزمین ایران، دولتی به نام کیرپاند تشکیل گردیده بود که در آن دودمان کوشانی فرمان می راندند.
پس از افتادن ایران به دست عرب ها، نام ایران برای دوصد سال بیخی رخت بربست. تنها با روی کار آمدن دولت های بومی در خراسان (ایران خاوری) مانند صفاریان و طاهریان، آهسته آهسته رستاخیز آن آغاز شد و در دوره سامانیان بر گستره دولت سامانی اطلاق گردید و دیگر بر گستره باختری آن اطلاق نمی گردید. در دوره غزنویان، این نام بار دیگر بر سرتاسر پشته اطلاق می گردید.
فردوسی در بخش اسطوره یی شهنامه گستره بلخ، در بخش تاریخی آن گستره شاهنشاهی سامانیان و پارت ها و به گونه غیر مستیقم گستره هخامنشیان را ایران می خواند. شگفتی برانگیز این است که فردوسی از شاهنشاهی کوشانیان چیزی نمی گوید و از خراسان تنها دو، سه بار نام می برد که آن هم در همه نسخه های شهنامه نیست.
نام ایران در دوره ایل خانیان، به دلایل سیاسی بار دیگر کاربرد گسترده یی یافت و بر سرتاسر پشته اطلاق گردید. در دوره های بعدی نیز کاربرد داشت. برای مثال، در دوره صفویان.
در دوره صفویه، محمود افغان و اشرف افغان، همواره به نام شاهان ایران خوانده شده اند. چنانچه سجع مهر محمود چنین بود:
سکه زد از مشرق ایران چو قرص آفتاب- شاه محمود جهانگیر سیادت انتساب
دین حق را سکه بر زر کرد از حکم الله- عافیت محمود باشد پادشاه دین پناه
سجع دیگر مهر او چنین بود:
دولت سلطان حسین نابود شد- شاه ایران عاقبت محمود شد
در سال 1726 در عهد شاه اشرف، هنگامی که به ترغیب ملا زعفران کتیبه یی بر مسجد اصفهان روی کاشی خشتی و با خط نستعلیق نوشته شد، اشرف را، شاه ایران خوانده شده است:
لقد امر السلطان خاقان عصره- ز صدیق است انوار صداقت
و من فایق فی ایران عز جلاله- ز فاروق است اسرار عدالت
و اشرف السلطان السلاطین اسمه - ز ذی النورین نور فیض و رحمت
رفیقی سیرجانی در ضمن قصیده یی که در وصف محمود افغان سروده، او را حامی زبان فارسی یا دری خوانده، شاهان صفوی را به ترک منشی منسوب داشته است:
امروز روز عزت و دیهیم و افسر است- عهد بلند پایه و دور مظفر است
...
دیروز بود لهجه دربار اجنبی- امروز قند فارسی آن جا مکرر است
به گونه یی که دیده می شود، این شاعر سیرجانی، شاهان ترکی زبان صفوی را اجنبی و محمود ایرانی تبار افغان را شاه خودی پنداشته و به نکوهش صفویان و ستایش محمود پرداخته است.
یادداشت: باید به خاطر داشت که میر ویس- پدر محمود، فرزند باقر خان از سادات تاتار تبار آسیای میانه بود و مادرش ازبیک تبار بود. باقر خان پس از آمدن از آسیای میانه به دربار دهلی، به یاری آن ها به قندهار دست یافت و احتمالا خویشاوندی هایی با مردم بومی کرد. از این رو هوتکی خواندن آن ها درست نیست.
در صورت مجلس «دشت مغان» آذربایجان (که در کتاب چند مقاله نصرالله فلسفی آورده شده است)، نادر افشار به عنوان شاهنشاه ایران برگزیده شد، کشورش به نام ایران یاد شده است. مانند سرکشان ایران، ممالک ایران و...
سجع مهر سکه او چنین بوده است:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان- نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان
در زمان پادشاهی نادر شیخ الاسلام عثمانی فتوایی به این متن صادر نموده بود: «طریقه جدید(تشیع) مخالف دیانت حقه (تسنن) است و جایز است که مردم ایران را بکشند».
نادر در باره احمد خان ابدلی چنین گفته بود:
«...در ایران و توران و هندوستان حمیده خصال و پسندیده افعال تر از احمد خان ندیدم».
روشن است که در دوره نادر افشار سراسر فلات به نام ایران یاد می شده است. اگر غیر این می بود، باید از کشورهایی چون فارس و خراسان (که خود نادر فرزند آن بود) نام برده می شد.
احمد شاه درانی در فرمانی که خطاب به خوانین ترکمن صادر نموده و در مجله فرهنگ ایران زمین آمده است، چنین فرموده بود:
«...امروز امر و مقرر فرمودیم که در ایام های ماضی در روم و ایران و توران و هندوستان یک مسلمانی که با کفار جهاد نموده...»
«...کسان صاحب غیرت در افغان برخاسته تمام مملکت ایران را برهم زدند...»
«...و حال که قلعه مشهد را محاصره داریم، انشالله همین که قلعه فتح شد، به کلی کل ایران به تصرف آمد...»
به گونه یی که دیده می شود، احمد شاه درانی ایران را چونان نامی سراسری برای پشته می دانسته است. از همین رو بوده است که از نام های خراسان و پارس که دو بخش خاوری و باختری فلات است، کار نگرفته است.
همو در نامه خود عنوانی سلطان مصطفی ثالث عثمانی می نویسد:
«...بنا به تقدیر قیوم قدیر، نادرشاه از ابیورد و دره جز خروج کرد و به مرور خراسان و عراق و فارس و آذربایجان، بل جمیع مملکت فسیح الفسحت ایران و هندوستان و ترکستان را مسخر ساخته و شجره استقلال تمامی سران و سرکردگان ایلات و احشامات مملکت ایران را از پا درانداخته دست تعدی و جور بر ایل جلیل افغان دراز نمود...»
«....جلوس بر تخت میمنت مانوس نموده، شکر این موهبت عظمی عطیه کبرای حق تبارک و تعالی به جا آورده و اراده سیر و شکار ممالک ایران و تادیب اشرار آن مملکت فسحت نشان ...»
«....بعد از ظهور چنین فتح ارجمند، عنان یکران عزیمت را به دار القرار قندهار منعطف ساخت و از آن جا به اقتضای رای صواب نما تسخیر مملکت خراسان الی اقصای ممالک ایران پیشنهاد عزیمت گردید».
«...بعد از سنوخ این سانحه اهالی ایران با هم اتفاق نموده شاهرخ میرزا را در ارگ مشهد مقدس بر تخت سلطنت نشانده ...»
«خاک ایران از قدیم فتنه انگیز و پر شور و شر...»
«... در باب تادیب اوباش قزلباش ایران به ظهور نپیوسته و حرکتی از ملازمان بارگاه قیصری ، سران سرکشان زا نشکسته است.»
شاهان درانی، در بسا موارد در درون گستره ایران بزرگ نیز، شاهان ايران ناميده شده اند. برای نمونه، میرزا جعفر راهب طوسی در ستایش احمد شاه درانی سروده است:
جهاندار احمد شه سرفراز- که درهای دل هاست بر وی فراز
خداوند دولت بر ایرانیان- در درج اقبال درانیان
شهاب تبریزی در رثای تیمورشاه درانی سروده است:
ملک ایران گشت ویران چون دل آشفتگان- ای دریغا تاجدار خسرو ایران کجاست؟
در گذشته تاریخی کشوری که کنون افغانستان خوانده می شود، بخشی از ایران خاوری(پارس خاوری) و خراسان تاریخی بوده است. در تاریخ سلطانی (سلطان محمد خان ابن موسی خان درانی، تاریخ سلطانی، بمبی، 1298 ه. ق) آمده است «...آن [افغانستان] را فارس شرقی گفتندی و اهالی فرنگستان خصوصاً انگریزان که در علم جیاگرفی یعنی جغرافیا مهارت تمام دارند در نقشه آنجا را «ایسترن پرشیا» می نگارند- یعنی فارس شرقی چه ایسترن در لغت به معنی مشرقی است و پرشیه به معنی فارس است...»
روانشاد کاتب هزاره نیز در ص. 7 سراج التواریخ، افغانستان را سابق «پارس شرقی» خوانده است و نیز در ص. 3 می نویسد :
«به قرار بیان صاحب جام جم، [جام جم، نوشته سرسید احمدخان. این کتاب، نخستین بار، در 1264هـ / 1847م، در جلد اول آثارالصنادید، به چاپ رسید و بار دیگر به صورت مستقل، در 1640 و برای بار سوم، با یک مقدمه و یک پیشگفتار مفصل که تقریباً نیمی از کتاب را در برمیگیرد، در 78 صفحه، با کمک مرکز تحقیقات فارسی خانه فرهنگ ایران، در دهلینو، در 1390 ش، به چاپ شد. چاپ نو آن با تصحیح ریحانه خاتون، در دهلی، از سوی «انجمن هند و ایران» («اندوپرشین سوسائتی») به سال 2011 به چاپ رسیده است.
یادداشت: سید احمدخان، اصلاً هراتی است. نهمین جد او، در در دوره اکبرشاه، به دهلی آمد و مناصب دولتی یافت. فرزندان او نیز در دورههای بعد در هندوستان به حکومت رسیدند. ششمین جد او پس از موفقیت در سرکوب شورش هند، به حکومت هرات رسید. اما پسرش به هند بازگشت و در دربار گورکانی دهلی به مقامی شایسته دست یافت.]؛ وسعت این مملکت از فرانسه، بیشتر و طولش از مشرق تا به مغرب هزار میل و عرضش از شمال به جنوب 780 میل است و مشتمل بر همه قسمت مشرقی ایران و قسمت شمال مغربی هندوستان می باشد و محدود به رودخانه ایندس (سند) است. امتداد این مملکت وسیع از مشرق سرحد کشمیر ....تا مغرب هرات است....و از شمال تا جنوب ، امتدادش از ولایت بلخ تا بلوچستان است و این محدودوه را «سلطنت کابل» به جهت پایتخت او گویند؛ چنانچه بعضی وقت «سلطنت قندهار» گویند که پایتخت دیگر آن است و سابقا سلطنت غزنه یا غزنین، به جهت پایتخت دیگرش می گفتند و این سلطنت خصوصا مشتمل بر افغانستان و عموما بر قسمتی از خراسان و بلخ و سیستان و کشمیر و حصه یی قلیلی از لاهور و قسمت کثیری از ملتان است.»
چیزی بسیار جالب است، این است که متنبی شاعر بزرگ عرب سلطان محمود غّزنوی را عضد فارس خوانده است:
اباشجاع بفارس عضد- الدوله فنا خسرو شهنشاها
در این جا او از کلمه فارسی شاهنشاه کار گرفته است.
روشن است، به رغم این که نام درونی سرزمین ما ایران بوده است، اروپایی ها و اعراب آن را به نام پارس(فارس) و چینی ها آن را به نام «پا- سی» می شناختند. دلیل این کار هم روشن است. یونانیان چون با امپراتوری هخامنشی که در بخش باختری پشته در استان پارس واقع است، درگیر بودند، سراسر پشته را به همین نام می شناختند. این نام با گذشت زمان در سراسر باختر زمین اشاعه یافت.
سید جمال الدین افغانی نیز پشتون ها (افغانان) را ایرانی الاصل معرفی کرده و می نویسد: «والحق أن هذه الامه من اصل ایرانی و أن لسانها مأخوذ من لسان (زند و استا) و هواللسان الفارسی القدیم، وله مشابهۀ تامۀ بالفارسیۀ المستعملۀ الآن. و إن متأخری المورخین کفرنسیس لئورمان و غیره یؤیدون هذا الرأی.» [این مطلب در کتاب «تتمه البیان فی التاریخ الافغان»، تدوین سید هادی خسروشاهی، مرکز بررسی های اسلامی، قم، 1379، ص. 113، آمده است. شایان یادآوری می دانیم که گروهی این کتاب را منسوب به سید می دانند. یعنی اطمینان کامل در آن که نوشته خود سید باشد]
ترجمه: در حقیقیت این امت (افغان ها یا پشتون ها) ایرانی الاصل هستند و زبان شان از زبان زند و اوستا که زبان فراسی قدیم است، گرفته شده است و با فارسی رایج کنونی هم مشابهت تام دارد. مورخان متاخر مانند لئورمان فرانسوی و دیگران نیز این نظر را تایید می کنند.
به هر رو، باید گفت که ایران چونانِ نام کشور در داخل از سده ها بدین سو رواج داشته است، تنها در بیرون آن را به نام پارس می شناختند. آن چه در 1935 رخ داد، این بود که از همه کشورها خواسته شد تا از این پس به جای پارس، کشور را با نام باستانی و تاریخی آن – ایران بخوانند.
بخش خاوری پشته ایران در دوره اسلامی، خراسان خوانده می شد. سر انجام، انگلیسی ها پس از دست یافتن به این سرزمین، در آن دولتی را به نام افغانستان که در گذشته تنها یک منطقه دورافتاده از مضافات پیشاور (پورشاپور) از توابع کابلستان بود، ایجاد کردند و این گونه، همه نام های پرشکوه کابلستان، زابلستان و خراسان به دست فراموشی سپرده شد.
منبع : این نوشتار در برگ رخنمای آقای آریانفر به نشر رسیده است. ایـــــــــــــــن جـــــــــــــــــا را فشــــار دهـــیـــد.
بدون نظر