ه تجدد ایران شماره 128 ص 1، 2 چاپ شده که چون مناسبتی با بحث ما نداشت حذف شد)
از مقالات وارده حبل المتین و مقاله اذا فسد العالم فسد العالم
تجدد ایران شماره 128، ص 1 ، 4
هفته پیش مقالهای به عنوان اذا فسد ... به امضای مدیر حبل المتین ایران چاپ شده بود و در آن یکی از روحانیون عالی مقام را که به حمایت و طرفداری از آزادی و آزادی خواهی در عصر ما همانند بهبهانی و طباطبایی و خیابانی در صدر مشروطیت میباشد مورد انتقاد قرار داده است.
من نمیخواهم وارد ماهیت دعوا بشوم ولیکن این عنوان مرا و شاید بسیاری از کسانی که به تاریخ مشروطیت ایران و سرانجام حزن انگیز آن وارد باشند متأثر ساخت و بنوشتن این چند کلمه و یادآوری یک قسمت از این تاریخ واداشت.
همه میدانیم که شادروان سید حسن کاشانی مدیر حبل المتین ایران یکی از آزادیخواهان بنام و انجام دهنده خدمات بسیار به مشروطیت بود و لیکن همین مرد آزادیخواه دو سال پس از پیروزی مشروطیت، آری فقط پس از دو سال به دست وزارت عدلیه مشروطه ایران محکوم و زندانی گردید.
با کمال تأسف همان طور که روزنامه حکمت چاپ مصر در همان روزگار نوشت علت حقیقی این محکومیت همانا انتقام استبداد طلبانی بود که در دستگاه دولت مشروطه باقی مانده و صاحب نفوذ بودند.
این معنا کاملا صحیح بود. چون مشروطه خواهان به مجرد پیروزی ظاهری مغرور گردیده از تصفیه دستگاهی که به دست مستبدین ساخته شده خودداری کردند و همین دستگاه بود که مرحوم حسن حبل المتین را در سال سوم مشروطیت به جرم آزادی خواهی محکوم کرد و دلیل این مطلب امضاهائی است که زیر حکم محکومیت حبل المتین دیده می شود و من از یادآوری آن نامها خودداری میکنم.
حال از خود میپرسید که جرم حبل المتین چه بود؟ جواب ساده آن است که در روزنامه حبل المتین مقالهای به عنوان اذا فسد العالم فسد العالم چاپ شده بود و در آن به برخی از روحانیون که خود را آلت دست مرتجعین وقت قرار داده بودند نصیحت میکرد. خوب دقت کنید آن مقاله در چهل و هفت سال پیش نوشته شده بود.
تا اینجا شما را با قسمتی از تاریخ حزن انگیز مشروطیت و سرنوشت آزادیخواهان آشنا کردم اما تأسف من از چیز دیگری است و آن این که دیده میشود پس از نیم قرن مشروطیت چگونه ما ترقی معکوس کردهایم و یا ما را به کجا کشانیدهاند که مقالهای به نام همان حبل المتین و با همان عنوان اما این بار در برداشتن مطالبی درست به عکس آن مقاله منتشر میگردد.
خواننده میتواند با مراجعه به تاریخ جراید ایران ذیل کلمه حبل المتین امضاها را ببیند.
منزوی
تجدید ایران: به نام آزادی انتشار افکار در شماره گذشته مبادرت به درج مقاله مزبور نمودیم. مقام علمی و احترام جناب آقای محمد باقر کمرهای مجتهد سرجای خود محفوظ و از هر حیث قابل توجه است.
بانوان و انتخابات
(تجدد ایران، ش 129، پنج شنبه 6 بهمن ماه).
نگارش سید اسدالله روحانی زاده
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم جریده شریفه تجدد ایران!
در شماره 128 آن نامه ملی شخصی به نام «منزوی» از جناب آقای شیخ محمد باقر کمرهای دفاع نمودهاند، مبنی بر این که انتقاد نگارنده را به شخصی که به نام روحانیت، انتخاب بانوان و شرکت آنها را در انتخابات محق دانسته سزاوار ندانسته و روی اصل این که مرحوم مؤید الاسلام مدیر حبل المتین در زمان مشروطیت این جمله اذا فسد .... را به مخالفین مشروطیت عنوان نموده، آقای منزوی ایشان را مانند آیت الله بهبهانی و طباطبائی مفتیان و سران نهضت مشروطیت قلمداد نموده است که خیلی باعث حیرت و تعجب گردید.
ناچار نگارنده به مصداق «الکلام یجرّ الکلام» باید آقای منزوی و سایر علاقمندان را از این اشتباه در آورده و بعد داخل بحث شوم.
اولا آقای کمرهای، قبل از تنظیم مقاله کذایی، از نظر مقام علمی ایشان مانند سایر علمای اعلام و حجج اسلام ـ کثر الله امثالهم ـ مورد احترام اینجانب بود و حتی از تألیفات ایشان استفاده مینمودم (با این که در حوزه علمیه معروف به کج سلیقگی بودند) لیکن نظر ایشان را له آزادی زنان در امر انتخابات که نهی صریح دارد دیدم که باور کنید که اگر این عمل خدای نکرده از طرف هر یک از بنی اعمامم که از آیات و حجج اسلامند سرزده بود نیز به حکم وظیفه یا فریضه دینی مبارزه نموده و دستور مولی الموحدین علیه السلام را که فرمود: «قولوا الحق و لو علی انفسهم» حق را بگویید اگر بر ضرر خودتان هم باشد، درباره ایشان هم اجرا می کردم.
ثانیا جای تعجب است که آقای منزوی مدافع آقای کمرهای توجه ندارند که هدف مقدس سران مشروطیت مانند مرحومین آیت الله بهبهانی و طباطبائی و سایر علمای اعلام که ایشان را نام نبردهاند و به علت مبارزه شرافتمندانه علیه دستگاه استبداد و زور و قلدری و حکومتهای دیکتاتوری و خان خانی و ملوک الطوایفی و جلوگیری از سفک دماء و زجر زاجر بر مسلمانان و هزاران بی ناموسی و عملیات شرم آور و برقراری عدالت اجتماعی و تأسیس مجلس شورای ملی، آن مجلسی که نمایندگان حقیقی مردم در محیط آزاد به خانه ملت روند و حکومت مرکزی هم با آرای طبیعی نمایندگان ملت انتخاب شوند و به علاوه پنج نفر از علمای طراز اول برای غور و بررسی هر یک از مواد معنونه که پیشنهاد میشود حضور داشته و هر کدام که مخالف با قواعد دین مقدسه اسلام باشد طرح و رد نمایند و این هیئت علما، رأیشان مطاع خواهد بود. (اصل دوم از قانون اساسی).
بلی هدف سران مشروطیت حفظ حقوق اسلام بود نه این که زنان مسلمان را در کورانهایی که میبینید بیندازند. آیا پیشوایان ما گفتهاند: النساء قوامون علی الرجال!
ای مسلمانان! اگر خوابید چرا بیدار نمیشوید و اگر بیدارید چرا هشیار نمیگردید. آخر کی هدف سران مشروطیت این بود که زنا در مجلسها راه یابند. این چه تهمت و افترائی است که به مقام روحانیت و به علمای صدر مشروطیت روا میدارید؟
یک عده زنان بوالهوس میخواهند داخل معرکه شوند. روی چه مأخذ شرعی و یا قانون اساسی آقای کمرهای چنین نظریه دهد؟
در هر حال ملت ایران این اقدامات را ذنب لایغفر میداند.
زن دوش به دوش مرد
تجدد ایران، شماره 129، 6 بهمن 1339، ص 1، 2
کریم عجم پور از آبادان
این مسأله سالهاست در کشورهای دیگر حل شده و اما در کشور ما...؟
چند هفتهای است که ستونهای روزنامه تجدد ایران صحنه جنگ و جدال آخوندها و مجتهدین شده و حضرات از داخل عبا و ردا به رخ هم کشیده و با هم به مبارزه برخاستهاند.
یکی میگوید زن باید آزاد باشد و در انتخابات شرکت کند و حق داشته باشد در اموری که مربوط به زندگی اوست دخالت کند. و دیگری میگوید نباید این طور باشد و افسوس میخورد که شخصی در جامه روحانیت به چنین سخن پراکنی پرداخته است الی آخر.
من نمیدانم تا کی عدهای از مردان وطن ما باید خود را از تمدن امروز دور نگه دارند و افکار و ا عمال آنها همان باشد که در عهد عتیق بوده است.
وقتی حضرت علی پیشوای بزرگ عالم بشریت میفرماید فرزندان خود را برای فردای خودشان تربیت کنید نه امروز، جای بسی تأسف و تعجب است که برخی افراد در دنیایی از بی خبری فرو رفتهاند و نمیخواهند حقایق را آن طور که هست درک کنند
دورانی که زنها وظیفهشان فقط این بود که «نشینند و زایند شیران نر» سپری شده و ما امروز در عالمی بسر میبریم که زنها در بسیاری از امور مردها را پشت سر گذاشتهاند و در کلیه شوون اجتماعی وارد گشته و مثمر ثمر شدهاند.
بگذریم از یک عده قلیل زنانی که فکر و ذکرشان تقلید از اعمال زشت و کثیف ستارگان سینماست و خود را چون عروسکهای کوکی میآرایند. سایر زنها انسانهای پاک و شریف جامعه هستند که تعظیمشان شرط است و همین ها هستند که با بیداری و هوشیاری کامل چرخ زندگانی خانوادهها را میچرخانند و به کانون بشریت جلا و صفای خاص میبخشند.
زن دیگر ضعیف نیست. همان زنهای آخوندها و آشیخ ها و الاحقرها هم امروز دیگر بیدار شدهاند و برای طلب حق خود و خروج از دنیای جهل و تاریخی دست به مبارزه میزنند. هم اکنون صدها جمعیت خیریه و انجمن های عام المنفعه به دست زنها اداره میشود و در بین این طبقه دانشمندان با ارزش و چیره دستی یافت میشوند.
آقایان نمیخواهند قبول کنند که از بین آخوندهای واقعی مردانی در همین سرزمین قد علم کردهاند که بردن نام هر یک از آنها مایه افتخار و سربلندی فراوان است. هر کس آخوند شد که نباید خود را از کلیه شوون و اجتماعات زنده و مترقیانه امروز بدور نگه دارد.
این چه طرز فکری است؟ آیا اظهار عقیده کردن درباره آزادی زنان مختص طبقه است که لباس آخوندی به تن ندارند و ریش نمیگذارند و لباده نمیپوشند. شما وقتی زبان میگشایید و میگویید و قلم بر میدارید و مینویسید که زن باید در بند اسارت باشد زن نباید قدم در میان اجتماع بگذارد، زن نباید در تعیین سرنوشت خود دخالت کند از مادر و خواهران خود که در منزل و در اطرافتان هستند خجالت نمیکشید. خجالت نمیکشید اگر مادرتان یا خواهرتان یا یکی از زنان قوم وخویشتان کوره سوادی داشته باشد و مقاله شما را که چکیده مغز پوچ و افکار منحط شماست بخواند و بوضع ترحم آمیزی به شما بنگرد؟ راستی که شما قابل ترحم هستید.
شما از مادر زائیده شدهاید. از محبتهای مادر و خواهر بهرهمند گشتهاید و در نتیجه کوشش و زحمات آنها بزرگ شدهاید. قد کشیدهاید و ماشاءالله برای خودتان مرد شدهاید آن وقت امروز احترام برای این مادر و خواهر قائل نیستید. اگر واقعا نسبت به مادر و خواهر خود و زنان عفیف و شریف احترام قائل نیستید بروید با دستهای خود زمین را گود بکنید و دراز به دراز در آن بخوابید و خودتان را زندهبگور کنید تا دیگر نباشید که قدر شناسی کنید. عدم شما به ز وجودتان است.
من جوانی هستم ایرانی مسلمان معتقد به قرآن و ائمه اطهار، ایمان راسخ به وجود خدا و احترام کامل به مردان بزرگ اسلام دارم. آخوند هم نیستم، لباس روحانیت هم متأسفانه در تن ندارم. فکر میکنم ایمان و افکارم نسبت به وجود مقدس خدا از بسیاری از آخوندنماها بیشتر باشد و اینهایی را هم که نوشتم عقدههایی بود که نتوانستم در دل نگهدارم.
مسأله برابری زن و مرد و زن دوش به دوش مرد سالهاست که در کشورهای دیگر حتی کشورهای کوچک و دهات و مزارع حل شده، اما افسوس و هزار افسوس که ما باید هنوز با معدود از کسانی که آخوند لباس روحانیت پوشیدهاند سروکله بزنیم که زن دیگر حیوان نیست که بشود او را در قفس زندان کرد و عمر گرانبهای خود را به عوض بکار بردن در راه ترقی وپیشرفت صرف این قبیل مسائل نماییم.
ببخشید اگر یک وقت خدای نخواسته تند باشم. ان شاءالله که مرا جزو ملاعین (جمع ملعونها) حساب نخواهید کرد. هرچه باشد بزرگواری شما بیشتر است و ان شاءالله تعالی باز هم از من قبول خواهید کرد که زن دوش به دوش مرد چه در لباس روحانیت و چه در لباس غیر روحانیت. همین.
بانوان و انتخابات: گاوپرستی و احترام آن
محمد علی انصاری
تجدد ایران، شماره 130، پنج شنبه 20 بهمن 1339
زنان را همین بس بود یک هنر نشینند و زایند شیران نر
در شماره 129 تجدد ایران تحت عنوان زن دوش به دوش مرد مقالهای درج شده بود که لازم دانستم اجمالا جوابی به آن بنویسم. به طوری که مضمون مقاله حاکی است نویسنده معتقد است برتری مردان بر زنان با زندگی امروز به هیچ وجه سازگار نیست و دوران:
سپری شده، و زنان در بسیاری از امور حتی مردها را پشت سر گذاشتهاند و آنها که در لباس روحانیت از الرجال قوامون علی النساء حمایت مینمایند، منطقشان منسوخ و این کهنه افکار که نام دیانت بر آن مینهند دیگر پیشرفت نخواهد داشت.
آقای ...! من که از مذهب و مسلک تو به هیچ وجه اطلاع ندارم ولی آنچه از قرائن معلوم میشود مردک بو گرفته هستی.... نه تنها ما بلکه تمام بچه مسلمانهای بیسواد و بازیگوش هم یاوهسرائیهای ترا مسخره تلقی نموده و پاسخ آن را بر خود ننگ میدانند.
ولی چه باید کرد که کلوخ انداز را پاداش سنگ است. متحیّرم که کدام یک از اشتباهات و افتراآت و دروغهای شاخدارتان جواب بگویم. مَثَل نوشتههای شما مثل آن کسی است که میگفت: خسن و خسین هر سه دختران مغاویهاند. آقای مسلمان و معتقد به قرآن مگر آیه «الرجال قوامون علی النساء» و همچنین «للرجال علیهن درجة» و آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» و آیه «اطیعوالله و اطیعوا الرسول» و آیات دیگر نظیر آن در قرآن کریم ساخته آخوندهاست؟
آیا هزاران نفر از فحول علمای گذشته و کنونی که هر یک دهها و صدها کتاب علمی تألیف نموده و تفسیرها بر قرآن نوشتهاند، در طول مدت چهارده قرن، همه این علما و حکما و فلاسفه اسلامی و زهاد و اتقیا، مغزشان پوچ و فکرشان منحط و درک حقایق ننموده و هیچ کدام حتی به قدر شما عقل و سواد نداشتند که تشخیص حقوق و وظیفه زن و مرد را بدهند؟
حق دارید از منطق دیانت و روحانیت برنجید و انتقاد کنید، زیرا با زندگی نکبتبار و ننگین امروزی یک مشت مردم چموش هوسباز و غافل از مبدأ و معاد منافات دارد.
اگر شما تسلیم محیط آلوده و کثیف بودید و به وضع محسوس و مفاسد حاصله از هماهنگی زن و مرد در اجتماع فعلی علاقه نداشتید، اگر ابتدای امر آخوندی مادرت را طبق موازین شرعی به عقد پدرت درآورده بود، شما منطق دین را منطق منحط و کهنه قلمداد نمیکردید و آخوندها را مورد حمله و احکام خدا را منسوخ و کهنه تعبیر نمیکردید.
آقای ... شیعه پیرو علی (ع) تعجب میکنم که شما میخواهید با فرمایشات تحریفی از قول علی (ع) خلافکاریهایی را صحّه بگذارید و میگویید علی علیه السلام میفرماید فرزندان خود را برای فردای خودشان تربیت کنید. چگونه در کشوری که منسوب به علی علیه السلام است، عدهای معلوم الحال از قول علی (ع) جعل حدیث و مغلطه کاری و علیه هدف و مقاصد آن حضرت تفسیر به رأی میکنند؟
آقای محترم! شما چرا حدیث مشهور و خطبه محکم آن حضرت را که میفرماید: ایّاک و مشاورة النساء فان رأیهن علی عفن و عزمهن علی وهن؛ یعنی بپرهیز از مشورت با زنان، زیرا رأی زنان پست و عزم آنان سست است، و هزاران سخنان دیگر علی (ع) را در باب توجیه و پیروی قرآن نمینویسید؟ مگر این همان وجود مقدس نیست که تا دم مرگ میفرمود: الله الله فی القرآن. آیا فرموده است از احکام آن اعراض کنید یا زمانی که نماز و روزه بین مردم متروک شد (مثل امروز) آن را به فرزندان خود تعلیم ننمایید یا روزگاری که مردم نادان به قهقهرا و بی بندوباری برگشتند دختران و بانوان خود را ولنگ و واز در معرض استفاده و لذت همگان قرار دهید؟
چرا به غلط این جمله را بکار میبرید. در صورتی که این خبر به این کیفیت که به علی علیه السلام نسبت میدهند سند و مأخذ معین ندارد و تا به حال در هیچ یک از کتب معتبر دیده نشده است و نزد ارباب عقل و علم و منطق قابل قبول نیست.
ولی حدیثی است که حضرت پیغمبر فرمود: لن یفلح قوم ولّوا علیهم امرأة. اگر پیغمبر اکرم را قبول دارید طی این حدیث و بیان محکم اعلام خط میکند و میفرماید: زمامداری و هر گونه ولایت و فرمانروایی زن بر خلاف مصالح عموم است.
آقای نویسنده! شما قائلاید مسأله تساوی حقوق زن و مرد سالهاست در کشورهای دیگر حل شده اما در کشور ما....؟
آقای روشنفکر! اوّلا ما ایرانیان صرف نظر از خصوصیات ملی و نژادی در کلیه امور اجتماعی و دینی، خود را گل سرسبد میدانیم، پس معنا ندارد مقلد دیگران شویم. در صورتی که در هیچ کشوری زنان یا مردان به طور کلی حقوق مساوی ندارند و اگر در بعضی کشورها مختصرا داشته باشند تشریفاتی است که علت آن هم وجود مردان ضعیف النفسی مانند شما بودند که تحت تأثیر تمدن مصنوعی فریبنده درآمدند و تسلیم شهوات شدند و به تقلید کورکورانه راه را عوضی رفتند.
به علاوه اگر کشور هندوستان سفیر زن به روسیه می فرستد، بنده عرض میکنم در کشور هندوستان گاو را هم پرستش میکنند و آن را بیش از یک رئیس جمهور احترام میگذارند و بول او را تبرّکاً به سر و روی خود میمالند و فرقه دیگر آلت رجولیت را مورد ستایش قرار میدهند، و بعضی «منی» پرستاند.
آیا شما هم تسلیم این عقاید میشوید یا هستید؟ در کشور هندوستان خدایان سنگی و فلزی دارند آیا ما هم بایستی داشته باشیم؟
آخر آقای نویسنده، هر ملتی مرام و مقررات خاصی دارد. آیا هیچ یک از کشورهای غیر اسلامی به استناد قوانین اسلام فکری را بر خود تحمیل نموده است که ما بکنیم. نمیدانم تعصب مذهبی و غرور ملی ایرانیان کجا رفت که این قدر بی مسلک و فرومایه و بیمقدار و مقلد شدهایم. خلاصه باید گفت اگر دنیا پر از سفیر کبیر زن، وکیل زن، وزیر زن، قاضی زن بشود، ما ملت قرآن سفیر و وکیل و وزیر زن لازم نداریم.
من نمیخواهم بگویم در طبقه زنان، افراد برجسته که بتوانند مسؤولیت های سنگین اجتماعی را به عهده بگیرند اصلا یافت نمیشود و در میان جنس لطیف افراد سرسختی که بتوانند با رجال دوش بدوش بروند ابداً محال نیست. البته یافت میشود لکن در نهایت قلت و ندرت، و هیچ عقلی اجازه نمیدهد که به خاطر افراد فرضی ـ که النادر کالمعدوم است ـ قوانین محکمه عمومی را غیر نافذ یا مقید ساخته و نظام اجتماعی بشر را بیش از این به گرداب هرج و مرج و خطر اندازند.
علاوه بر اینها جنس سرسخت و غلیظ تا به حال در امر زمامداری و انتخابات چه رشادت و شهامتی به خرج داده که بعد از این جنس سست عهد و رقیق و لطیف...؟
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد؟
از همه اینها گذشته، ما میگوییم به شهادت وضع طبیعی ساختمانشان، زنان صلاحیت دخالت در امور مهمه اجتماعی و عهدهداری مسؤولیت های سنگین را نداشته و اصولا خلاق متعال و دست طبیعت آنان را برای عهده داری مشاغل معلوم و مخصوصی به وجود آورده و ارزش و افتخارات آنها را از راه دیگر تثبیت فرموده است.
اینک برای اثبات مدعای خود خلاصهای از اقوال علمای عصر را که متکی به دلایل حسی و وجدانی است (از کتاب چهار شب جمعه)[22] عرضه داشته و قضاوت را به عهده عقل و شرافت خودتان میگذارم.
1 . وزن دماغ زن و مرد متوسط الخلقه که سنجیدهاند، دماغ مرد 113 گرم بیشتر از زن است.
2 . مقرّ قوّه عاقله زن و مرد که قسمت مقدم دماغ است، سنجیده شد. از زنان 54 سانتیمتر مکعب کوچکتر از مرد است.
3. تفاوت وزن دماغ زن و مرد. در سال اول تولد 50 گرم و سال دهم 110 گرم است.
4. استخوان بندی زن در ترکیبات شیمیایی استحکامش کمتر از استخوان مرد میباشد.
5. حجم عضلات زن به طور متوسط یک سوم کمتر از حجم عضلات مرد است.
6. حداکثر وزن جمجمه در زن 1300 و در مرد 1400 تعیین شده است.
7. وزن قلب زن به طور متوسط 230 گرم و در مرد 300 گرم تحدید شده است.
به علاوه تفاوت های زیاد دیگری هم در نر و ماده سلسله حیوانات از حیث هیکل، قدرت، قیافه، عادت، صدا، طیران، رنگ آمیزی، وطبیعت موجود است که در اینجا از ذکر آن خودداری میشود.
فیلسوف بروون در کتاب موسوم به ابتکار نظام میگوید: نسبت مجموع قوای مرد به مجموع قوای زن نسبت سه بر دو است و یک ثلث قوه مرد بیشتر است. بعد از آن که میگوید چون جامعه بشری از سه عنصر علم و عمل و عدالت تأسیس شده، پس قدر حقیقی برای مرد و زن مثل نسبت سه در سه بر دو در دو در دو یعنی مثل نسبت 27 باشد بر 8 . به این سبب توازن و تساوی میان قوای مرد و زن وجود ندارد.
اکنون با این همه اختلافات شدیدهای که بین زن و مرد مشاهده میشود تساوی حقوق و آزادی زن یعنی چه و زنها چگونه باشند تا با مردها مساوی و آزاد باشند.
مثلا هر دو با حجاب یا بی حجاب باشند یا هر دو ریش و سبیل درآورند یا هر دو حائض شوند یا هر دو آبستن شوند و آبستن نمایند یا هر دو بزایند یا وضع خلقت هر دو یکی گردد و یا مقصودتان از آزادی زنان آن است که مثل مردان هر کجا میخواهند بروند یا سودای شوهری که دارند اگر به تازه جوان رعنایی مایل شدند آن را هم به همسری یا همخوابی خود قبول کنند؟ یا فکرتان آن است که مثل دین سازان قرن بیستم اگر زنان از مردان خود حامله نشدند، در تخم گیری از هر جوانی که مورد پسندشان باشد آزاد باشند آیا نظرتان این است که زنان هم اختیار طلاق دادن مردان را داشته باشند؟ آخر مقصود از این آزادی چیست؟ آیا در هیچ کشوری هیچ ذی شعوری میتواند چنین قانونی بگذارد؟ آیا این ایدهآل سفیهانه پررویی و زورگویی به دستگاه آفرینش و ناموس طبیعت نیست.
من هنوز نمیدانم مقصود واقعی شماها از این طرفداری و منطق قلمبه چیست؟ اگر خدای نکرده به فرض محال چنین معنایی مراد باشد که به طور قطع کوس رسوایی خودتان را بر سر بازار انسانیت زده و آبروی عقلا و رجال اجتاعی و سیاسی عصر تلویزیون را بر باد دادهاید. باز هم جای آن است که به صدای بلند فریاد بزنیم زنده باد اسلام یا پاینده باد همان کتاب آسمانی که 14 قرن قبل فرمود: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء
یعنی مردان به حکم فطرت و طبیعت نسبت قیمومیت به زنان دارند . آن بچه مزلفهایی که دم از تساوی حقوق زن و مرد میزنند و برای تأمین اغراض شخصی و شهوی خود جار و جنجال دارند هر وقت دست قدرتشان توانست مساوات و تعادلی بین این همه اختلافات طبیعی موجوده بین زن و مرد برقرار نماید آن وقت ا صل تساوی حقوق زن و مرد مطلوب آنها در این کشور قابل پشتیبانی و اجراء و مفهوم صحیح و عاقلانه داردو در آن موقع میتوانند علیه افکار مستدل عموم عقلا و فلاسفه عالم علیه تمام شرایع و ادیان قلم بردارند، بنویسند طرز فکر روحانیت چکیده مغز پوچ و افکار منحط است.
در ارتباط با نوشته «زنان دوش به دوش مردان» نامههایی نیز برای روزنامه تجدد ایران رسیده بود. از جمله:
از دزفول: آقای عجم پور بخوانند:
حضرت آقای طباطبائی (مدیر تجدد) از مقام عالی استدعای درج این حقایق را دارم. آقای عجم پور که معلوم است فردی است مجرّد و عذب، خود را به وجه احسن به جامعه معرفی نمود.
عجم پور در قرآن و احکام اسلام مداخله مینماید. آقای عجمپور شما کارتان تجارت است، پس حق ندارید نسبت به مجتهدین و حقوق و حدود قرآن و اسلام فضولی نمایید. من و شما نمیتوانیم و اجازه نداریم وارد این بحث شویم. و هو حسبی و نعم الوکیل
سید عبدالمطهر رکنی.
شخصی نیز به نام عبدالحسین تقوی نامهای برای خود عجمپور فرستاده و سخت به او حمله کرده بوده است. آقای عجم پور در این باره این نامه را به روزنامه نوشته است:
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم تجدد ایران
پس از سلام. امروز نامهای از طرف یک نفر به نام حاج شیخ عبدالحسین تقوی برایم رسید که در آن به خاطر مقالهای که در شماره اخیر آن روزنامه نوشتهام ناسزا داده شده است. آقایان خیال کردهاند که من منظوم از آن مقاله مخالفت با روحانیون و اسلام بوده و به هر حال تهدید کردهاند که جواب مرا در شماره آینده روزنامه خواهند داد.
من از شما تقاضا میکنم امروز مقرّر فرمایید نامهای را که به عنوان آقای تقوی نوشتهام در روزنامه چاپ شود تا رفع هر گونه سوء تفاهم بشود و هر جوابی هم که داشته باشند امر به درج فرمایید. ولی من جوابی به آنها نمیدهم، چون خصومت خاصی با آقایان ندارم.
جناب آقای حاج شیخ عبدالحسین تقوی
پس از عرض سلام، رسید نامه شما را اعلام میدارم.
برای من جای بسی تأسف است که مرد با تقوا و دانشمندی چون جنابعالی از روی تعصب به یک جوان همدین و هموطن خود این طور نسبتهای ناروا بدهد و متأسفتر از این هستم که شما و آقایان بازاریان تهران که همگی متقی و متکی به دستورات و فرامین دین مبین اسلام هستند به عمق مقاله من توجه نفرموده و آن را توهینی به جامعه روحانیون حقیقی پشتیبانی نمودهام. فکر نمیکردم بیان موضوعی که بستگی با حقیقت زندگی دارد، شما را تا این حد ناراحت و عصبانی سازد.
شما هر جوابی که به مقاله من بدهید و در روزنامه تجدد ایران چاپ شود، از طرف من بلا جواب خواهد ماند، چون من با طبقهای که آن را مایه افتخار و سربلندی دنیای اسلام میدانم سر جنگ ندارم، و من خیلی کوچک تر از آنم که چنین هدف شومی داشته باشم و البته آنچه را که همان یکبار نوشتم عقیده و نظریهام درباره زن و مرد بوده و مرتکب گناه غیر قابل بخشش هم نشدهام که این طور تکفیر فرمودهاید.
موفقیت شما را در اشاعه دستورات آسمانی پروردگار و پیشبرد مقاصد مقدس و درخشان مذهب بزرگ اسلام از خداوند خواهانم و برای شنیدن نصایح و اندرزهای صمیمانه و برادرانه شما حاضرم و بدانید قلب من همیشه همراه همان آخوندها و روحانیون حقیقی و واقعی است.
زن و انتخابات
تجدد ایران، شماره 132، پنج شنبه 11 اسفند 1339، ص 1، 2
سید هادی خسروشاهی تبریزی
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم روزنامه تجدد ایران
اتفاقا نوع مقالات روزنامه شما قابل مطالعه و استفاده است، ولی متأسفانه گاهی مقالاتی دیده میشود که به نظر من ارزش تجدد ایران، بیشتر از آن است که آنها را چاپ کند و شاید نشر آنها از جهاتی هم به پرستیژ تجدد ایران لطمه بزند.
در شماره قبل مقالهای تحت عنوان «زدن بدوش مرد!» از آقای کریم عجمپور (اگر اسم مستعار نباشد) درج شده بود که از سرتاسر آن پیدا بود که غرض اصلاحی در کار نیست، بلکه میخواهد دق دلی درآورد.
نویسنده آن مقاله مثل این که در علوم اسلامی تبحّر کافی داشته و اجازه اجتهاد هم گرفته است! زیرا طوری مقاله خود را نوشته است که گویی اشتباهی ندارد و فتوایی هم که میدهد بدون برو برگرد است، بالخصوص که خود مدعی است مسلمان و قرآن است. او نباید جزو ملاعین شمرده شود.
ولی مقاله ایشان می رساند که اطلاعی از حقوق زن در اسلام ندارد و نظریه اسلام را درباره زن و مسائل اجتماعی، زن و انتخابات (اگر انتخاباتی واقعا در کار باشد!) زن و حکومت، زن و طلاق، و... را نمیداند و اگر از اسلام خبری داشتند، لااقل محرمانه وارد بحث میشدند و میدانستند که با فحش و مسخره کردن، نمیتوان کاری از پیش برد و نمیتوان موضوعی را ثابت کرد...
ببخشید! من نمیخواهم به این آقای محترمی که خواسته با مقاله خود «آشیخها و آخوندها و الاحقرها» را تکفیر نموده و آنها را برای ابد خانه نشین کند، جواب بنویسم، زیرا ایشان مسألهای را مطرح نکرده بود که ما در اطراف آن بحث کرده و به آن جوابی بگوییم، بلکه چند کلمه از قماش همان حرفهایی که در خیلی از موارد استعمال میشود، از قبیل این که دنیا پیشرفت کرده و ما هنوز عقب ماندهایم و... سرهم کرده و مقالهای تحویل داده بودند، و همچو مقالهای تصدیق بفرمایید که ارزش علمی و اجتماعی ندارد که روی آن بحث شود.
منظور من از این نامه این بود که اگر قرار است چرندیاتی به نام آزادی عقاید چاپ و منتشر شود چرا عقاید کمونیستی را چاپ نمیکنیم؟ مگر آزادی عقیده برای همه نیست، و اگر قرار نیست که مسائل و مباحثی که به صلاح اجتماع نیست چاپ شود، چرا اجازه میدهید که محملاتی مانند مقاله آقای عجمپور که در مقاله خود «عجم» بودن خود را ثابت کرده است، چاپ بشود؟
در هر صورت، برای این که از نظریه اسلام درباره حقوق زن، و زن و مسائل اجتماعی و... مطلع شود، لازم است کتاب زن و انتخابات را که اخیرا به همکاری پنج نفر از رفقای فاضل و نویسنده و روشنفکر ما نوشته شده و منتشر گشته است، مطالعه کنند. من به نوبه خود ضمن تقدیر از عمل خداپسندانه آقایان [زین العابدین] قربانی، [محمد مجهتد] شبستری، [علی] حجتی کرمانی، عمید زنجانی، حسین حقانی که این کتاب را نوشته و حقایقی را روشن ساختهاند و خوشبختانه به زبان ساده هم نوشته شده است، از آقای «عجم» خواهش میکنم که این کتاب را به دست آورده، بدون تعصب مطالعه کند، و بعد منصفانه قضاوت نماید، و یک جلد از کتاب برای شما ارسال میشود که اگر صلاح بدانید فصولی از آن را در نامه گرامی تجدد ایران برای استفاده خوانندگان محترم خود درج نمایید . با تقدیم احترامات.
مفهوم آزادی و تساوی حقوق چیست
زنان ایران چه میگویند و چه میخواهند
عزیزالله حامی
تجدد ایران، شماره 131، ص 1، 4
درست به خاطرم نیست، ولی تصور میکنم چند سطر مطلبی که سال گذشته در یکی از نامههای هفتگی تهران راجع به زنان ایران نوشتم، عنوان آن چنین بود: زنان ایران چه میخواهند. دوستانی که آن مقاله مختصر را خوانده بودند میگفتند، مطلب معقول و پختهای به شمار میرود و معتقد بودند که می بایست این تجزیه و تحلیل را در تجدد ایران که داری وزن و ارزش بیشتری است شروع و دنبال کنم.
اما من معتقد بودم که در اوضاع و احوال کنونی و نبودن امکانات لازم این قبیل گفتگوها صورت شعر و غزلی دارد که کمیت شاعر در قافیهاش لنگ میماند.
چنان چه از میان مطالب و مقالات مخالف و موافق شمارههای اخیر تجدد ایران، همان طور که جناب آقای طباطبائی در یادداشتی بدان اشارت کرده بودند، استدلال و منطق، تحت الشعاع تعصبات و اغراض قرار گرفته و هو و جنجال بر دلیل و برهان غلبه یافته است. در حالی که اصل گفتگو، این همه بحث و قیل و قال را ایجاب نمی کند، ولی مشروط به این که کج سلیقگی بخرج ندهیم. در آن صورت است که ما میتوانیم بدون سر و صدا و توسل به حربه تهمت و افترا موضوع را در چند سطر بیان کنیم.
گفتگوی اصلی پیرامون آزادی و تساوی حقوق است و در این مورد لازم است قبل از هر چیز به مفهوم آزادی و تساوی توجه کرده ببینیم آزادی چیست و تساوی زنان و مردان در حقوق اجتماعی چه معنایی دارد.
آزادی عبارت است از فراهم بودن امکان فعالیت و دخالت در امور اجتماعی برای همگان و برخورداری از مزایای زندگی و حقوق طبیعی، یعنی افراد یک جامعه در هر موقعیت و شرایطی که قرار دارند، میتوانند با فراغ خاطر زیست کرده و از تحمیلات مادی و معنوی دیگران در امان باشند.
تساوی در حقوق هم مفهوم مشابهی با آنچه که ذکر شد دارد و معنای آن این است که امتیازات نژادی و طبقاتی در استفاده از حقوق اجتماعی مدخلیت نداشته باشد، یعنی هرکس به اندازه کار و کوشش خود از مزایای زندگی انسانی برخوردار گردد.
تساوی در حقوق، ارتباطی با تساوی در خصوصیات جسمانی ندارد و آن طور که ما تعبیر و تفسیر میکنیم نیست و سادهترین تعبیر آن عبارت از مزد مساوی در برابر کار مساوی، یعنی هر کس توانست باری را به مقصد برساند همان اجرت را دریافت دارد که دیگری میگیرد و به بهانه امتیازات طبقاتی یا جنسی و نظایر آن که زاده قضاوت های یک طرفه است، مانع کار و کوشش دیگران نشویم و امکان رشد و فعالیت را از یکدیگر سلب نکنیم.
تقسیم کار و انتخاب حرفه و شغل بر طبق ذوق و صلاحیت افراد صورت میگیرد و لازمه زندگی اجتماعی است و این موضوع ارتباطی با آزادی یا محدودیت افراد و خانوادهها ندارد. وانگهی دخالت در امور و شؤون اجتماعی حق همه افراد و طبقاتی است که در آن اجتماع زیست میکنند و عقل و منطق حکم می کند که عموم طبقات در اظهار نظر و سلیقه مربوط به خود و اجتماعشان ذی حق باشند و قید و بندی بر دست و پای افراد و عقول و افکار گذاشته نشود.
در این صورت طبقه را به جرم زن بودن و اختلاف جنسی به حساب نیاوردن و به عنوان ناقص عقل بودن از اجتماع کنار گذاشتن کار درستی نیست و امر توالد و تناسل یا خانه داری و تربیت فرزند را مغایر اظهار عقیده و شرکت در فعالیتهای دسته جمعی دانستن به مغالطه شبیهتر است تا به واقع بینی و منطقی فکر کردن.
سلولهای مغزی انسان وسیلهای است برای درک و ضبط و سنجش و تشخیص مطالب و مسائل علمی و اجتماعی و آنچه را که ما به نام عقل مینامیم. تجربیاتی است که یک فرد در طول زندگی به نسبت برخورد با وقایع و حوادث و قرار گرفتن در جریانات میاندوزد و از آن برای رد یا پذیرش افکار و عقاید تازه استفاده میکند و عدم تجربه و کفایت زنان در امور اجتماعی زاده محرومیت و عدم مداخله به شمار می رود نه فقدان شایستگی و لیاقت ذاتی و این موضوع اختصاص به طبقه نسوان ندارد چنان چه مردان خام و بی تجربه هم در این زندگی تعدادشان کم نیست.
طبقه بندی افراد از نقطه نظر موقعیت علمی و معنوی اختصاص به گروه زنان و مردان ندارد. دو استدلال طرفین در این مورد به مسخره و استهزاء شباهت دارد. مردها میگویند خاله خانباجیهای شلهپز هوس وکالت و وزارت دارند زنان میگویند: فلان حمال بی سواد حق شرکت در انتخابات را دارد اما فلان زن دکتری که استاد دانشگاه است ندارد.
این مقایسه و سنجش درست نیست و میبایست در مقایسه تشابه و تناسب را از یاد نبرد و مردان فهمیده و تحصیل کرده را با زنان دانشمند و با تجربه سنجید و مردان عقب مانده و کم تجربه را با زنان همطرازشان مقایسه کرد. به علاوه از نطقه نظر کمیت دخالت در امور اجتماعی و فعالیتهای سیاسی عالم و جاهل آراء مساوی دارند و رای استاد دانشگاه کمیت بیشتری نمیتواند داشته باشد.
در این مبحث بد نیست به عنوان پرسش از کسانی که با استناد به اخبار و احادیث یا نصوص کتب دینی میکوشند تا زنان را کم ارزش تر از مردان و خلاصه ناقص عقل معرفی کنند این مطلب را یادآور شوم که مساوی بودن زن و مرد در برابر قصاص و دیات و حدود اسلامی، استدلال آنها را نقض و بلوغ زنان در نه سالگی و مکلف شدن به انجام تکالیف شرعی، خلاف این گفته را به ثبوت میرساند.
زیرا مجازات مساوی در برابر جرم مساوی قرار دارد و جرم مساوی در شرایط مساوی به وقوع میپیوندد. یعنی مجازات مجرم صغیر یا سفیه و مجنون با مجازات مجرم بالغ و رشید و عاقل برابر نیست و تساوی مجازات زن و مرد در مواردی نظیر زنان و سرقت دلالت بر تساوی عقل و درایت طرفین مینماید.
در مورد بلوغ فقه شیعه زنان را در نه سالگی و مردان را در پانزده سالگی بالغ و مکلف میشناسد، یعنی زنان زودتر از مردن عاقل میشوند و رشد عقلانی آنان قادر به تشخیص بد و خوب و تمیز حق از باطل خواهد بود و آنچه را که پسرها در پانزده سالگی موفق به درک و موظف به اجرای آن میشوند دخترها در نه سالگی درک میکنند و با این ترتیب بایستی گفت: مردن ناقص عقلاند نه زنان، مگر این که بگوییم بر خلاف آنچه میبایست باشد به جای آوردن فرایض و اعمال دینی هم از جمله تکالیف شاق و تحمیلی است که خواه ناخواه افراد مجبور به اطاعت و تبعیت از آن هستند و مردان جامعه این تکلیف شاق و تحمیلی را تا آنجا که توانستهاند از دوش خود به دوش زنان انتقال داده و آن ها را شش سال زودتر از خود مجبور و مکلف ساختهاند.
بیان قسمت اخیر همان طور که گفته شد جنبه پرسش و استفهام از متتبعین و افراد مطلع و آشنا به مسائل دینی را دارد نه جنبه انتقاد یا جواب گویی به مخالفین نهضت بانوان.
از خوزستان: (تجدد ایران، 133، ص 3):
جناب آقای عزیزالله!
ما تابع قرآن کتاب مقدس آسمانی میباشیم نه تابع هوا و هوس. زن معزز و محترم میباشد. زن گوهری گران بها و بی نظیر است و باید در حفظ این گوهر شریف کوشید تا از شر دشمنان محفوظ بماند ان شاءالله.
مقاله جنابعالی مندرجه در جریده وزین تجدد ایران موضوع آزادی زنان قرائت شد. اولا چرا اصرار دارید که این مقالات بی ارزش را در نامه وزین تجدد ایران که حامی قرآن عظیم است مندرج فرمایید؟ ثانیا خودتا صراحتا در آخرین سطور مقاله اقرار به عدم عقل خودتان فرمودید. ثالثا ما مسلمانان پیرو قرآن مجید میباشیم و کتاب خدا حجاب را برای زنان واجب شمرده است. رابعا ما مسلمانان اقرار و اعتراف داریم که زن عزیز و شریف است و زن محترم است و گوهری گرانبها و بینظیر میباشد و باید در حفظ و حراست این موجود مبارک و عزیز سعی بلیغ نماییم. با تقدیم احترامات. رکنی خوزستانی 7/12/39[23]
[1]. در شماره هشتم مجله پیام بهارستان مقالهای حاوی ده سند تحت عنوان «جدال موافقان و مخالفان حق رأی زنان برای شرکت در انتخابات» (نوشته ساره عسکری، سیاوش شوهانی) صص 639 ـ 668 چاپ شده است. مطمئنا اسنادی دیگری هم هست و فکر می کنم هنوز جای نوشتن یک پایان نامه در این موضوع خالی است (اگر نشده باشد). نوشته حاضر ضمن اشارتی به پیشینه حق رأی زنان، شماری از نوشته های دینی را که در سال 1339 در این باره منتشر شده است، ارائه و تحلیل خواهد کرد.
[2]. سیری درباره دیدگاههای موجود در غرب درباره حق رأی زنان را در ویکیپدیا ذیل همین عنوان مشاهده فرمایید.
[3]. بنگرید: زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی فاطمه سیاح، مقاله: سیاح و حقوق زنان، (نادره جلالی، تهران، 1383) صص 93 - 124.
[4]. همان، ص 111 - 116.
[5]. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره هفدهم، جلسه یازدهم دی ماه 1331.
[6]. روزنامه اطلاعات، پانزدهم دی ماه 1331، ش 7993، ص7.
[7]. گزارش این دوره و آنچه را که منجر به روی کار آمدن امینی شد بنگرید در: بر بال بحران، (ایرج امینی، تهران، 1388) ص 256 به بعد.
[8]. به نمونهای از تحلیلهایی که درباره مواضع موجود انقلابیون درباره طرح مسأله حق رأی زنان توسط رژیم پهلوی مطرح شده بنگرید در: اصلاحات آمریکایی و قیام پانزده خرداد، (عباس خلجی، تهران، 1381)، صص 119 ـ 122
[9]. اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص25.
[10]. همان، ص26.
[11]. همان، ص29، 47.
[12]. همان، ص45.
[13]. همان، ص 63 - 68. این اطلاعیه توسط آیات مرتضی لنگرودی، سید احمد زنجانی، علامه طباطبائی، گلپایگانی، شریعتمداری، امام خمینی، میرزا هاشم آملی و شیخ مرتضی حائری امضا شده بود.
[14]. همان، ص71.
[15]. زن و انتخابات، ص53.
[16]. اخیرا خلاصهای از این کتاب توسط آقای مهدی نصیری در مجله سمات (شماره 2، تابستان 1389) منتشر کرده و به اشتباه تصور شده است که کتاب در سال 1342 یا 1343 انتشار یافته است. جالب است که در این مقاله مطالب آن تحلیل و مسأله به دلیل طرح بحث وزارت زنان در دولت نهم، مورد استناد جدی قرار گرفته است.
[17]. زن و انتخابات، ص 60 ـ 68
[18]. نویسنده این سطور شرح حال مفصلی از وی همراه با مرور بر دیدگاهها و آثارش درکتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران (1320ـ1357، صص 742ـ 765) نوشته و لذا آن مطالب را تکرار نمیکند.
[19]. دفاع از حق ملت مسلمان ایران، صص 28-43
[20]. حجرات، 13.
[21]. این بخش به بحث «بانوان و انتخابات» مربوط نیست و صرفا برای آشنایی با دیدگاه های مرحوم کمرهای و این که ادامه آن سلسله مقالات است میآوریم.
[22]. کتاب چهار شب جمعه از جلال دری، چاپ 1313 ش مناطرات مؤلف با یک مبلغ بهایی است. بخش مفصلی از این نوشته درباره دیدگاه های اسلام درباره زن است.
[23]. عجم پور به طور کوتاه در شماره 133 (25 اسفند 1339، ص1، 2) یادداشتی نوشته اس
مساله ای به نام حق رای زنان وصحن دوره ی دوم مجلس ملی
کتاب هدف ها و مبارزه ی زن ایرانی-از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی-1 رو داشتم می خوندم در کل کتاب بسیار جالبیه که اطلاعات تاریخیه نویی رو حداقل به من داد.وقتی به صفحات مربوط به حق رأی زنان رسید از تاریخ واقعاً تعجب کردم.اولین نکته جالب این بود که اولین کسی که به طور رسمی مساله حق رای زنان رو در مجلس مطرح کرد،نماینده همدان در این مجلس بود.
موقعی که در جلسه ی پنجشنبه 8 شعبان 1329 ه.ق 13 اوت 1911 ماده ی چهارم نظامنامه ی انتخابات درباره ی اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقاً محرومند،مطرح میشه نماینده ی همدان به نام حاج محمدتقی وکیل الرعایا با محرومیت زنان ازین حق مخالفت می کنه و میگه «بنده خیلی جرات می کنم و عرض می کنم که در آن [ماده] اول محروم کردن نسوان است که یک قسمت از مخلوق خداوند است که آنها را محروم می کنیم...باید بدانیم در اینجا چه دلیلی داریم که آن ها را باید محروم کنیم اگر دلیل منطقی داریم که آن ها را محروم کنیم بنده اولی کسی که این طوق را به گردن خویش بیندازد بنده هستم و اگر می خواهید [محروم کنید باید]ببینیم به چه جهت آنها بنشینند.»
در پاسخ به این سخنان دو نفر سخنرانی کردند.محمد علی ذکاءالملک و سید حسن مدرس.
ذکاءالملک ابتدا خاطر نشان می کند که :«بنده گویا از همه بیشتر هواخواه این هستم که زن ها یک حقوق عمده داشته باشند » و ادامه می دهد:« یک نزاع خیلی بزرگی هست ولی مترقب نبودیم که اینجا پیش بیاید،اینکه ما سلب آن حق را از آنها کردیم محتاج دلیل و برهان نیست که توضیح بدهم.هر وقت که ممکن بود زن ها بیایند شرکت در انتخابات بکنند و رأی بدهند فوراً تصدیق خواهیم کرد.» و ظاهراً از نظر وی هنوز این امکان وجود نداشت.
و بعد نوبت به سید حسن مدرس برای سخنرانی میرسد،وی بر خلاف ذکاءالملک لازم دانست که در این مورد دلایل کافی ارائه شود و می گوید:«ما جواب باید بدهیم از روی برهان.نزاکت و غیر نزاکت رفاقت است.از روی برهان باید صحبت کرد و برهان این است که امروز هرچه تأمل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در این ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب داشته باشند.مستضعفین و مستعفات و آن ها از این نمره اند،که عقول آنها استعداد ندارد.گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومت اند.الرجال قوامون علی النساء،در تحت قیومیت رجال هستند.مذهب رسمی ما اسلام است آنها تحت قیومیت اند.ابداً حق انتخاب نخواهند داشت.دیگران باید حفظ حقوق زن ها بکنند.»
شاید شما هم حسرت بخورید که چرا سید حسن مدرس به سرنوشت شیخ فضل الله نوری دچار نشد اما در واقع این بی انصافی در حق مدرس است چراکه این رفتار نمایندگان مجلس عجیب نبود بلکه آنچه تعجب آور می نمود سخنان وکیل الرعایا بود تا حدی که حتی روزنامه ی ایران نو ارگان فرقه ی دموکرات ایران در گزارش مذارکرات مجلس شورای ملی در این باره نوشت:«در شرط اول[ماده چهارم]آقای مدرس توضیحات مفیدی دادند.»
چی بگم؟؟؟
1-هدف ها و مبارزه ی زن ایرانی-از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی-محمد حسین خسروپناه،نشر پیام امروز صفحات 126 تا 133
+ نوشته شده در جمعه نهم مهر ۱۳۸۹ ساعت 23:57 توسط |
تغییر از بیرون
گویا سرانجام ورود محدود زنان را به ورزشگاهها برای دیدن بازیهای ملی(نه داخلی) اجازه دادهاند؛ اجازهای از سر ناگزیری و بر اثر فشارهای بینالمللی و پس از تهدیدهای فیفا. تغییرات در فقه و فتاوای شرعی یا سنتهای بهظاهر دینی، همیشه همینگونه بوده است؛ یعنی هیچ تغییری درونزا نبوده و فقهای ما در تغییر هیچ فتوایی قدم پیش نگذاشتهاند. نخست جامعه و عرف تغییر کرده و سپس فقه و دستگاه استنباطات شرعی، اندکاندک وضع جدید را پذیرفته و حتی برای آن وجه شرعی یافته است؛ البته پس از سالها ایستادگی و سرسختی و هزینهسازی. نمونههای مشهور آن، دوش حمام، رادیو، بلندگو، بیمه، بیع معاطاتی و حضور زنان در انتخابات است که سالها جزء منکرات و اقبح قبایح بود. آنچه امروز نزد اهل شرع و فقهای حوزه در ایران، حجاب کامل و مطلوب زن، محسوب میشود، صد سال پیش به هیچ وجه پذیرفتنی نبود. در عصر مشروطه، شیخ فضلالله نوری، قانوننویسی را در مجلس شورا، اعلان جنگ با خدا و رسول خدا میدانست و امروز پیروان همو برای رفتن به مجلس سر و دست میشکنند. تا سال ۱۳۵۰، مطبوعات دینی سرشار بود از مقالاتی که ورود زنان را به انتخابات(هم برای رأی دادن و هم برای نماینده شدن) حرام قطعی میشمردند. سخنان مرحوم سید حسن مدرس در مجلس شورا(جلسۀ روز هشتم شعبان ۱۳۲۹ق) مشهور است که گفت: «برهان این است که امروز ما هر چه تأمل میکنیم میبینیم خداوند قابلیت در اینها(زنان) قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. عقول آنها استعداد ندارد و گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومت رجالاند: الرجال قوامون علی النساء. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زنها را بکنند که خداوند هم در قرآن میفرماید در تحت قیومیتاند و حق انتخاب نخواهند داشت؛ هم دینی هم دنیوی. این مسئلهای بود که اجمالاً عرض شد.»
پس از این نیز داستان همین گونه خواهد بود؛ یعنی بیشتر تغییرات همچنان از بیرون بر فقه تحمیل میشود. اگر امروز دو هزار دلیل عقلی، عرفی و حتی از متون دینی برای جواز دوچرخهسواری زنان بیاوری، به اندازۀ آنچه در کوچهها و خیابانها میگذرد، در درازمدت در فتوای مجتهدان اثر ندارد. نواندیشان دینی و جامعۀ روشنفکری میکوشند از رهگذر مباحث نظری و علمی، برخی احکام فقهی را تغییر دهند؛ اما گویا تغییر از این راه چندان آسان یا مقرونبهصرفه نیست. تغییر همیشه و تقریبا بدون استثنا از راه بیرون بوده است.
رضا بابایی
۹۸/۶/۴
کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 1 » صفحات 145
اعلامیه مشترک امام خمینی و مراجع (شرکت زنان در انتخابات)
جلد 1 - صفحه 145
اعلامیه مشترک
زمان: اسفند 1341 / شوال 1382 (1)
مکان: قم
موضوع: اعلامیه مشترک مراجع و علمای قم - قانونی نبودن طرح «شرکت زنان درانتخابات
مخاطب: ملت ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا حول ولا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم
چون دولت آقای عَلم با شتابزدگی عجیبی، بدون تفکر در اصول قانون اساسی و در لوازم مطالبی که اظهار کردهاند، زنها را در انتخاب شدن و انتخاب کردن به صورت تصویبنامه حق دخالت داده، لازم شد به ملت مسلمان تذکراتی داده شود که بدانند مسلمین ایران در چه شرایطی و با چه دولتهایی ادامه زندگی میدهند. لهذا توجه عمومی را به مطالب ذیل جلب مینماید:
1- آقای وزیر کشور در طرحی که تقدیم آقای نخست وزیر کردهاند مینویسند: «به طوری که استحضار دارند در مقدمه قانون اساسی صریحاً مقرر است که هر یک از افراد اهالی مملکت در تصویب و نظارت امور عمومی، محق و سهیم میباشند. و به موجب اصل دوم قانون اساسی، مجلس شورای ملی نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است که در امور معاش و سیاسی وطن خود مشارکت دارند. بنابراین محروم ماندن طبقه نسوان از شرکت در انتخابات، نه تنها در قانون اساسی و متمم آن مجوزی ندارد بلکه با توجه به جمله «افراد اهالی مملکت» در مقدمه قانون اساسی و با توجه به جمله «قاطبه اهالی مملکت» مذکور در اصل دوم، مغایر آن نیز میباشد. و هیأت دولت تصویب نمودهاند که بند اول ماده دهم و بند دوم ماده سیزدهم قانون انتخابات مجلس شورا، و
(1)- این بیانیه به «اعلامیه 9 امضایی» مشهور شد. تاریخ انتشار بیانیه در کتاب هفت هزار روز، ج 1، ص 126، روز 28/11/41 درج شده است.
جلد 1 - صفحه 146
همچنین قید کلمه «ذکور» از ماده ششم و ماده نهم قانون انتخابات مجلس سنا حذف شود. و وزارت کشور را مکلف کردهاند که پس از افتتاح مجلسین، مجوز قانونی این تصویبنامه را تحصیل نماید». لازم است اشکالاتی که به این چند جمله است بیان شود:
الف- اگر سهیم بودن زنها در انتخابات، به طوری که آقای وزیر کشور مدعی است و از هیأت دولت نیز ظاهر میشود، موافق قانون اساسی است، تصویب هیأت دولت بیمورد است؛ و درست مثل آن است که شرکت مردان را در انتخابات تصویب کند. و اگر تصویب صحیح است، معلوم میشود به نظر هیأت دولت شرکت نسوان مخالف قانون اساسی است.
ب- اگر سهیم نبودن زنها به عقیده آنها مغایر قانون اساسی است، مکلف کردن هیأت دولت، آقای وزیر کشور را که پس از افتتاح مجلسین مجوز قانونی تصویبنامه را تحصیل نماید، بی اساس است. و اگر مجوز قانونی میخواهد، معلوم میشود به نظر دولت شرکت زنها مغایر قانون اساسی است. آیا بهتر نبود که هیأت دولت با قدری فکر و تأمل تصویبنامه صادر میکرد که این تناقض گوییهای واضح رخ ندهد؟
2- مقدمه قانون اساسی غیر قانون اساسی است بلکه کلام شاه وقت است و رسمیت قانونی ندارد. و آقای وزیر کشور آن را بدون تأمل، یا برای اغفال، مورد استدلال قرار دادهاند. لکن بهتر بود تا آخر این مقدمه را مطالعه کنند که واضح شود نسوان حق مداخله در انتخابات ندارند. زیرا در همان مقدمه است: «اینک که مجلس شورای ملی بر طبق نیات مقدسه ما افتتاح شده است»؛ پس اگر شرکت نسوان منظور بوده چطور ممکن است مجلس را بدون شرکت زنها «بر طبق نیات مقدسه» افتتاح نمایند؟ این عبارت صریح است به اینکه دوره اول مجلس طبق نیات شاه بوده، و زنها در آن شرکت نداشتهاند. پس معلوم میشود که برای زنان حق نبوده است.
3- از بیان سابق معلوم میشود مراد از «قاطبه اهالی مملکت»، که در اصل دوم است، آن نیست که هیأت وزیران فهمیدهاند بلکه مراد آن است که وکیل تهران وکیل همه ملت است، و وکیل قم نیز وکیل همه ملت است، نه وکیل حوزه انتخابیه خود. چنانچه در اصل
جلد 1 - صفحه 147
سیام متمم قانون اساسی به آن تصریح شده است. و دلیل بر این مدعا آنکه بیشتر از ده طبقه حق رأی ندارند، با آنکه جزء قاطبه اهالی مملکت هستند. پس باید تصدیق کنند که یا محروم کردن این طبقاتْ مخالف قانون اساسی است، و یا شرکت نسوان مخالف است.
4- فرضاً که در تفسیر این اصل خلافی باشد، به موجب اصل بیست و هفتم از متمم قانون اساسی، شرح و تفسیر قوانین از مختصات مجلس شورای ملی است و آقایان وزرا حق تفسیر ندارند.
5- به نظر هیأت دولت که طایفه نسوان و سایر محرومین به موجب قانون اساسی حق شرکت در انتخابات دارند، از صدر مشروطیت تاکنون تمام دورههای مجلس شورا برخلاف قانون اساسی تشکیل شده و قانونیت نداشته است، زیرا که طایفه نسوان و بیش از ده طبقه دیگر در قانون انتخابات از دخالت محروم شدهاند؛ و این مخالف با قانون اساسی بوده است! در این صورت مفاسد بسیاری لازم میآید که ذیلاً تشریح میشود:
الف- کلیه قوانین جاریه در مملکت، از اول مشروطه تاکنون، لغو و بیاثر بوده و باید باطل و غیرقانونی اعلام شود.
ب- مجالس مؤسسان که تشکیل شده، به نظر دولت آقای عَلم، خلاف قانون اساسی و لغو و بیاثر بوده؛ و این دعوی بر حسب قانون جرم است، و گوینده آن باید تعقیب شود.
ج- دولت آقای عَلم و جمیع دولتهایی که از صدر مشروطیت تاکنون تشکیل شده است غیرقانونی است. و دولت غیرقانونی حق صدور تصویبنامه و غیره را ندارد بلکه دخالت کردن آن در امر مملکت و خزینه کشور، جرم و موجب تعقیب است.
د- کلیه قراردادها با دوَل خارجه، از قبیل قرارداد نفت و غیر آن، به نظر دولت آقای عَلم، لغو و باطل و بیاثر است و باید به ملت اعلام شود.
6- حذف بند اول ماده دهم و بند دوم ماده سیزدهم قانون انتخابات مجلس شورای ملی، مصوب شوال 1329 هجری قمری، و حذف قید کلمه «ذکور» از ماده ششم و نهم قانون انتخابات مجلس سنا، مصوب 14 اردیبهشت 1339، که به استناد مقدمه قانون اساسی و اصل دوم است، غیرقانونی است و برای دولت چنین حقی نیست؛ زیرا مستندْ چنانچه
جلد 1 - صفحه 148
گفته شد باطل است. به علاوه از برای دولت نیز حق ابطال قانون مصوب در مجلس شورای ملی نیست. و به نص اصل بیست و هشتم متمم قانون اساسی، قوه مجریه از قوه مقننه همیشه ممتاز و منفصل خواهد بود.
آنچه مذکور شد جنبههای قانونی تصویبنامه غیرقانونی است. این تصویبنامه با اصل دوم و اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی نیز مخالف است.
روحانیت، با هر فشار و مضیقه و اهانتی که دولت بر آن وارد کرده و درصدد وارد کردن است، تکلیف دینی و وجدانی خود را در این تشخیص داده که مصالح و مفاسد را به دولتها و به جامعه مسلمین گوشزد کند؛ و از نصیحت مشفقانه به زمامداران و اولیای امور خودداری نکند؛ و آنچه را برای این ملت بدبخت ضعیف گرسنه بناست پیشامد کند، و آثار و نشانه آن یکی بعد از دیگری نمایان میشود، به جامعه بشر برساند. با این اختناق جانفرسای مطبوعات و سختگیری دستگاه انتظامی، که حتی برای طبع یک ورقه مشتمل بر نصیحت و راهنمایی یا پخش آن اشخاصی به حبس کشیده و مورد اهانت و شکنجه واقع میشوند، روحانیت ملاحظه میکند که دولت مذهب رسمی کشور را ملعبه خود قرار داده، و در کنفرانسها اجازه میدهد که گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده. در صورتی که هرکس به تساوی حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اینها، که جزء احکام ضروری اسلام است، معتقد باشد و لغو نماید، اسلام تکلیفش را تعیین کرده است.
روحانیت میبیند که پایههای اقتصادی این مملکت در شرف فروریختن است؛ و بازار این کشور در حکم سقوط است. چنانکه از پروندههای مربوط به سفتههای بیمحل، که هر روز بر قطرش افزوده میشود، این مطلب واضح میشود. و همین طور امر زراعت این کشور در معرض سقوط است. به دلیل اینکه در این مملکت، که باید هر استانش زراعت مورد احتیاج تمام مملکت را بدهد، هر چند وقت به عنوان احتمال خشکسالی یا به عنوان دیگری تصویبنامه وارد کردن گندم صادر میکنند. بلکه چنانچه گفته میشود، اخیراً به صورت آرد میآورند که آسیاهای ایران نیز از کار بیفتد. با این
جلد 1 - صفحه 149
وضع رقتبار به جای آنکه دولت درصدد چاره برآید، سر خود و مردم را گرم میکند به امثال دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها، یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران را در جامعه. و نظایر این تعبیرات فریبنده، که جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد. آقایان نمیدانند که اسلام مراعات بانوان را در تمام جهت بیش از هرکس نموده؛ و احترام به حیثیت اجتماعی و اخلاقی آنها موجب شده است که از این نحو اختلاطِ مخالف با عفت و تقوای زن جلوگیری کند؛ نه آنکه خدای نخواسته آنان را مانند محجورین (1) و محکومین قرار داده. مگر فقط علامت عدم محجوریت آن است که در این مجلسها وارد شوند؟! اگر چنین است، باید اولْ نظام برّی و بحری، و صاحب منصبان و اجزای امنیه و نظمیه (2)، و شاهزادگان بلافصل، و اشخاصی که کمتر از بیست سال دارند، از محجورین و محکومین باشند!
روحانیون تمام این پیشامدها را که اکنون میبینید و بعد خواهید دید پیش بینی کرده بودند، و با صراحت در اعلامیههای دو- سه ماه قبل ذکر نمودهاند؛ و حالا نیز خطرهای بالاتر و بیشتری را اعلام میکنند، و از عواقب امر این جهشهای خلاف شرع و قانون اساسی بر این مملکت و استقلال و اقتصاد و تمام حیثیات آن میترسند؛ و وظیفه خطیر خود را در این شرایط، که همه ملت میدانند و میبینند، ادا میکنند و با صراحت میگویند تصویبنامه اخیر دولت راجع به شرکت نسوان در انتخابات از نظر شرع بیاعتبار و از نظر قانون اساسی لغو است. و با اختناق مطبوعات و فشارهای قوای انتظامی و جلوگیری از طبع و نشر امثال این نصایح و حقایق، اقدام به نشر آن به مقدار مقدور میکنند تا دولتها نگویند ما تصویبنامه صادر کردیم و علما مخالفت نکردند. و به خواست خداوند متعال در موقع خود اقدام برای جلوگیری میکنند.
ملت ایران نیز با این نحو تصویبنامهها مخالف است؛ به دلیل آنکه در دو- سه ماه قبل
(1)- محجور، کسی که به واسطه سفاهت و کم خردی از تصرف در مال خود (و امور مشابه) منع شده باشد.
(2)- ژاندارمری و شهربانی.
جلد 1 - صفحه 150
که فشار و ارعاب قدری کمتر بود، تبعیت خودشان را از علمای اسلام به وسیله تلگرافات و مکاتیب و طومارها از اطراف و اکناف ایران اعلام نموده، و لغو تصویب نامه غیرقانونی دولت را راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی خواستار شدند. و دولت نیز قبول درخواست ملت را کرده و احاله به مجلس نمود. اینک که به وسیله حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفه ملت - از روحانیین و متدینین - تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات، دست به کارهایی زده که عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناک و وحشت آور است. خداوند ان شاء الله دولتهای ما را از خواب غفلت بیدار کند، و بر ملت مسلمان و مملکت اسلام ترحم فرماید.
أَللَّهُمَّ إِنَّا نَشکُو إِلَیکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا - صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ و آلهِ - و غَیبَةَ وَلیِّنَا و کَثرَةَ عَدُوِّنَا و قِلَّةَ عَدَدِنَا و شِدَّةَ الفِتَنِ بِنَا و تَظَاهُرَالزَّمَانِ عَلَینَا. فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و أَعِنَّا عَلی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنکَ تُعَجِّلُهُ و بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ و نَصرٍ تُعِزُّهُ و سُلطانِ حقٍّ تُظهِرُهُ. (1) فإنَّا للَّهِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ.
مرتضی الحسینی اللنگرودی، احمد حسینی الزنجانی، محمدحسین طباطبائی، محمد الموسوی الیزدی، محمدرضا الموسوی الگلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری، روح الله الموسوی الخمینی، هاشم الآملی، مرتضی الحائری.
(1)- «خدایا به تو شکایت میبریم از فقدان پیامبرمان - درود بر او و آل او باد - و غیبت ولیّمان، و از زیادی دشمن و کمی تعدادمان، و از شدت فتنههای وارد به ما و بازیهای روزگار بر ما. پس بر محمد و آل او درود فرست و ما را بر این (مصیبتها) به پیروزی عاجل و برطرف کردن ناراحتیها و یاری عزت بخش و سلطه بارز حقانیت یاری فرما» (از فقرات دعای افتتاح).
بدون نظر