شنايع ظالمانۀ ناشيه ازهمدستى در استعباد رقاب امّت، به عدالت و حقوق شرعيّه طلبى «1» و حرّيّت و رفع ظلم خواهى [از] ملّت مظلومهمنتسب گردد، الى غير ذلك.
پس اولين وظيفه [اى] كه بعد از رفع جهالت امّت و تشريح حقيقت استبداد ومشروطيت و مساوات و حرّيّت، فريضۀ ذمّت دعات حرّيّت و توحيد و حمات دين ووطن و ترقّى خواهان نوع است، بذل جهد و صرف مهجه در تهذيب اخلاق امّت است از اينرذائل ملكات و قلع مواد خبيثۀ «2» خودپسندى و نفسپرستى و غير ذلك از مبادى و تفرّق كلمه و اختلاف آراء و تقديماغراض شخصيّه بر نوعيات و اهمّ مقاصد اين باب. «3»
[رسيدن به وحدت با تشكيل انجمنهاى صحيح]
و مقدّمه مهمّه در تحصيل حقيقت اتحاد، تشكيل انجمنهاى صحيحۀ علميّه ومرتب نمودن آنها است از اعضاى مهذّب و كامل در علم و عمل و اخلاق و نوع خواه ترقّىطلب، و با درايت و كفايت در حفظ جامعۀ اسلاميّه و احياى رابطۀ نوعيّه؛نه مثل بعضى انجمنهاى مبنيّه در اجتماع در خود عرضى «4» و زورگوئى و هنگامهجوئى و مال مردم خورى ورفعت طلبى و اعمال هر نوع غرض و مرض شخصى كه منتج عكس مقصود و موجب رميدن و انصرافقلوب از اصل دخول
______________________________
(1). س: حذف شده است.
(2) س: حذف شده است.
(3) س: حذف شده است.
(4) س: انجمنهاى تأسيس شده بر غرضورزى.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 171
در وادى اتّحاد و استبداداتى است بهمراتب اضرّ و امرّ «1» از استبداداصلى و موجب توسّل و التجاى ملّت به آن استبداد ملعون است در تخلّص از آنها، و باكمال شوق و طيب نفس بدان اسارت ملعونه رضا دادن و به آن رقّيّت بهيميّه از لاعلاجىتن در دادن. و بالجمله غرض از تشكيل انجمنها، و قرآن مجيد و ساير معظمات دينيه رابه مبادى «2» نهادن و قسمياد كردن، رفع يد از اغراض شخصيّه و همدستى بر اعلاى كلمه اسلاميّه و حفظجامعۀ نوعيّه و ترقّى دادن نوع است به عمل، نه همدستى و مساعدت بر اغراضهمديگر و صرف قلوب نوع عقلا و بىغرضان از اين داستان.
و از آفات عظيمه و دردهاى بىدرمان اين باب، همين دخول مغرضين و چپاولچيان وكلاهبرداران است در اين وادى و اين فرصت را غنيمت شمردن و مهره كار را بدست خودگرفتن و به اسم ملّت خواهى، ملّت فلكزده را به خاك سياه نشانيدن است.
هم چنانكه عنوان شاهپرستى وسيلۀ چپاول شاهپرستان، و اسم حفظ دين شبكهو دام آن دستۀ صيادان است؛ ملّت خواهى هم بهانه و دست آويز اين دستۀمردم، و اغلب انزجارات، مستند به شنايع اعمال آنان است، قولا مشروطه خواه و عملادر استحكام مبانى استبداد از اغلب قواى ملعونه اقوى، و از اعظم موجبات تفرّق كلمهو انزجار قلوب، و بلكه ضررش بر اين اساس سعادت از همه بيشتر و سزاوار است در عدادهمان قواى ملعونۀ معدود و عقلاى ملّت بر علاجش مقدّم بر همۀ آنها همّتگماشته، به حكمتهاى عمليّه، اين باب از فساد
______________________________
(1). زيانبارتر و پايدارتر.
(2) س: به ميان.
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 172
عظيم را- بعونه تعالى- مسدود سازند.
و بالجمله مبنا و اساس تفرّق در اقامۀ وظايف نوعيّۀ راجعه به هيئتجمعيّه، از صدر اول تا به حال و الى آخر الابد، به همين ارائه و اظهار غرض شخصىاست به صورت غرض نوعى و ابواب آن از حدّ احصاء خارج، و به مقتضاى اخبار وارده درتفسير آيۀ مباركۀ قُلْ هُوَ الْقٰادِرُعَلىٰ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذٰاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْتَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَبَعْضٍ «1». كه به دعاىنبى رحمت صلى اللّه عليه و آله عذابهاى آسمانى و زمينى نازلۀ بر امم سابقهاز اين امّت مرفوع، و به همين تفرّق و به هم افتادن و بأس و شدّت و قتل و نهب وهتك نواميس و ساير عذاب دنيوى به همديگر چشانيدن تبديل شده است، «2» مبادى اين اختلاف وافسادها- چه مركز استبداد باشد، يا شعبۀ استبداد دينى و يا شاهپرستان و ياسائر قواى ملعونه و يا عنوان ملّت خواهى را بهانه و دست آويز نمودن، الى غير ذلكاز آنچه منشأ تفرّق و اختلاف و بهم افتادن است- تماما مبادى عذاب الهى- عزّ اسمه-اند بر اين امّت، و
______________________________
(1) سوره انعام، آيۀ 65؛ «بگو: او قادر است كه ازبالا يا از زير پاى شما عذابى بر شما نازل كند يا به صورت دستههاى پراكنده شما رابه هم بياميزد و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر يك از شما به وسيلۀ ديگرىبچشاند.»
(2). طبرسى، تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 315؛ «پس از نزولاين آيه پيامبر وضو ساخت و به نماز ايستاد، سپس از خداى سبحان خواست كه بر امت اوعذاب نازل نكند؛ آنان را از يكديگر پراكنده نسازد و جنگ و اختلاف را از ميان آنهابرچيند. جبرئيل فرود آمد و خبر آورد كه خداوند خواستۀ اول تو را بر آوردهساخت، اما بقيه را نه؛ پيامبر از بروز جنگ در ميان امتش اظهار نگرانى كرده و بارديگر دست به دعا برداشت، آيۀ شريفۀ أَ حَسِبَ النّٰاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّٰا وَهُمْ لٰا يُفْتَنُونَ نازل شد كه حكايت ازآزمون الهى دارد كه راستگويان از امت پيغمبر از دروغگويان بازشناخته شوند».
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 173
علاج آن از دست علماى امّت و عقلا ودانايان ملّت هم خارج و جز به توبه و انابه و تضرّع و ابتهال و الحاح و توسّل واستشفاع از مظاهر رحمت- صلوات اللّه عليهم- علاجناپذير است.
رَبَّنَااكْشِفْ عَنَّا الْعَذٰابَ إِنّٰا مُؤْمِنُونَ «1» و اجمع على التّقى كلمتنا، و على الهدى شملنابمحمّد و آله الطّاهرين- صلوات اللّه عليهم اجمعين.
[قلع شجرۀ استبداد، علاج بقيه قواى آن]
و امّا علاج بقيۀ قواى ملعونه جز به قلع شجرۀ خبيثۀ استبدادو سلب فعاليت ما يشاء و انتزاع قواى فعّالۀ مغصوبه ممكن نگردد. تا اينشجرۀ ملعونه بر قرار و اساس دل دلبخواهانۀ حكمرانى استوار، و قواى فعاليّۀملّيّه مغصوب است، نه تعذيب و قتل و اسر و حبس و استيصال نفوس ابيّه و احرار وامجاد امّت به حدّى واقف، و نه اغتصاب هستى و دارائى ملّت و صرف در سركوبى خودشانبه جائى منتهى، و حالت مملكت چنان است كه شاعر از لسان جغد ساكن خرابه به جغد ديگرگفته:
گر ملك اين است و همين روزگار | | زين ده ويران دهمت صد هزار «2» |
تا قانون جامع وظايف تمام طبقات در مملكت مجرى و عدم تفرقه بين قوى و ضعيف دراحكام قانونيّه به حدّى كه لا يطمع القوىّ فى باطله و لا ييأس الضّعيف من حقّهمستحكم نباشد، زورگوئى اقوياى
______________________________
(1) سورۀ دخان، آيۀ 12 «پروردگارا! عذاب را ازما بر طرف كن كه ايمان مىآوريم».
(2) نظامى گنجوى، كليات خمس (مخزن الاسرار)، ص 56، حكايتانوشيروان با وزير خود.
گر ملك اين است، نه بس روزگار | | زين ده ويران دهمت صد هزار |
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 174
مملكت بطبقاتهم بر ضعفاء بلا علاجباشد، تا قواى فعّالۀ ملّيّه من الماليّة و العسكريّة و غيرهما مغصوب وماليّه در تحت نظارت وكلاى ملّت از حيف و ميل و صرف در مشتهيات شخصيّه و چپاول شاهپرستانمصون نباشد، و عسكريه هم به واسطه كمال جهالت و فرط غباوت، به ولى نعمت خود- كهقاطبه ملّتند نه غاصبين رقابشان- ناشناس و از وظيفۀ مقاميّۀ خود هم،كه به نصّ مبارك سرور اوصياء- عليه و آله أفضل الصلاة و السلام- حصون حافظۀرعيّت بودن است نه آليت اعدامشان «1»، بىخبر و در تحت ارادات طاغوتيّه مسخّر باشند، البته جز صرف قواىفعالۀ ملّيّه در شهوت و غضبرانى و سركوبى و استيصال خود ملّت مترقّب نباشد،صدور حكم به تحريم دادن ماليات به اين ملاحظۀ «2» [است]، و همانا نوع عساكر و اغلب عشاير وحشىايران حتى از شاميان اتباع معاويه و يزيد هم در بىادراكى و غباوت، گوى سبقت ربودهاند،نه از ديانت و مسلمانى بهره و نه از فطرت انسانى نصيب و نه از وطن و نوع خواهىعرقى دارند و جز انتزاع قوى و سلب فعاليت بالكليه- بعونه تعالى و حسن تأييده- علاجديگرى متصوّر نباشد.
و خوب است بقيه همان رؤياى سابقۀ مرحوم آيت اللّه آقاى حاجى ميرزا حسينطهرانى- قدّس سره- را كه متعلّق به همين رساله است، ذكر و رساله [را] بدان ختمكنيم.
______________________________
(1). س: اعدائشان.
(2). اشاره به حكم تحريم پرداختن ماليات بعد از تعطيلى مجلستوسط محمد على شاه قاجار است كه از سوى علماى نجف صادر شد. (ر. ك: ناظم الاسلامكرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 293، 353 و 358).
تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 175
اول شروع در نوشتن اين رساله، علاوهبر همين فصول خمسه، دو فصل ديگر هم در اثبات نيابت فقهاى عدول عصر غيبت دراقامۀ وظائف راجعه به سياست امور امّت و فروع مرتّبۀ بر وجوه و كيفياتآن مرتّب، و مجموع فصول رساله، هفت فصل بود، در همان رؤياى سابقه بعد از آنچهسابقا نقل شد از تشبيه مشروطيت به شستن دست كنيز سياه از لسان مبارك حضرت ولى عصر-ارواحنا فداه- حقير سؤال كردم كه رساله [اى] كه مشغولش هستم حضور حضرت مطبوع استيا نه؟ فرمودند: «بلى مطبوع است مگر دو موضع» و به قرائن معلوم شد كه مرادشان ازآن دو موضع همان دو فصل بود و مباحث علميّه كه در آنها تعرّض شده بود با اين رسالهكه بايد عوام هم منتفع شوند، بىمناسبت بود، لهذا هر دو فصل را اسقاط و به فصولخمسه اقتصار كرديم.
و قد ختم بيد مصنّفه الفقير الجاني محمّد حسين الغرويّ النّائيني من الوادالمقدّس الغريّ على مشرّفها أفضل الصّلاة و السّلام في شهر ربيع الأوّل سنة ألف وثلاثمائة و سبع و عشرين- 1327- من الهجرة المقدّسة على هاجرها و آله أفضل الصّلاةو السّلام.
________________________________________
نائينى، ميرزا محمد حسين غروى، تنبيه الأمة و تنزيه الملة، در يك جلد، انتشاراتدفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، اول، 1424 ه ق
بدون نظر