رفتن به محتوای اصلی

tr;color:#286564;mso-bidi-language:FA">

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 144‌

[ريشۀ استبداد دينى در تاريخ اسلام]

اصل ابتداع و اختراع اين قوۀ ميشومه و اعمالش در اسلام از بدع معاويهاست كه از براى مقابله با سرور اوصياء- عليه أفضل الصلاة و السلام- عدّه‌اى ازدنياپرستان از قبيل عمرو عاص و محمد بن مسلمة «1» و مسلمة بن مخلد «2» و مغيرة بن شعبه «3» و اشباههم را كه در انظار عوام امّت در عدادصحابه محسوب و در مغلطه كارى به اسم دين‌دارى به واسطۀ اتّصاف به صحابيّت،نفوذ و مطاعيتى داشتند، در تفريق كلمه و معارضۀ با مقام ولايت- سلام اللّهعليها- با خود همدست نمود؛ و هم از دستۀ ديگر [ى] امثال «4» ابو موسى اشعرى كه ازمعيّت علنيّۀ ايشان مأيوس بود، به همان اعتزال و تقاعدشان از نصرت حق وخذلان شاه ولايت عليه السّلام و تزهّد صورى به ترك نصرت و خذلان حضرتش به خرج بى‌خردانامّت دادن قناعت [نمودند]، و به وسيلۀ معيّت آن دستۀ دنياپرست با او و‌

______________________________
(1). محمد بن مسلمة بن سلمة انصارى با على عليه السّلامبيعت نكرد و در جنگ جمل و صفين از جنگ كناره گرفت و در سال 46 ه‍. ق در مدينه بهقتل رسيد (ر. ك: ابن حجر عسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج 6، ص 34؛ شيخ مفيد،الارشاد، ج 1، ص 243) در چاپ سوم و ترجمه‌هاى عربى كتاب محمد بن مسلم آمده است.

(2). مسلمة بن مخلد بن صامت انصارى خزرجى والى مصر و مغرباز سوى معاويه و يزيد بود كه در سال 62 درگذشت. (همان، ص 117) در چاپ سوم و ترجمه‌هاىعربى كتاب مسلم بن مخلد آمده است.

(3). از هوشياران و حيله‌گران عرب شمرده شده كه در زمان عمرو عثمان والى كوفه بود، در جمل و صفين امام على عليه السّلام را همراهى نكرد و درماجراى حكميّت به معاويه پيوست. (شيخ مفيد، امالى، ص 240، مجلس 25).

(4). س: حذف شده است.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 145‌

سكوت و اعتزال اين دستۀ ديگر،رفته رفته اساس استبداد و استعباد «1» و تحكمات خود سرانه را در اسلام استحكام و حتى سبّ آن حضرت عليه السّلام راهم بر منابر مسلمين رواج داد، همه شنودند و محض حفظ اعتبار خود و منفعت عاجله براين كفر بيّن، اعانت يا سكوت اختيار نمودند! شدت حاجت فراعنه و طواغيت اخلافش منالامويّة و العبّاسيّة و اخلافهم المغتصبين الظّالمين، در تملّك رقاب امّت و محواحكام شريعت به آن مساعدت و اين سكوت هر دو رشته «2» را تكميل و به مرور دهور و اعصار و توارد حيلو افكار، اتّحاد و ارتباط استبداد دينى موروث از امثال عمرو عاص و ابو موسى بااستبداد سياسى موروث از معاويه و به هم آميختگى و متقوّم به هم بودن اين دوشعبۀ استبداد و استعباد به درجۀ مشهوده و حالت حاليّه كه همدستى باظلمه و طواغيت موجب نفوذ كلمه و مطاعيت، و مساعدتشان به سكوت و عدم اعانت بر دفعظلم مايۀ زهدفروشى و گرويدن عوام اضلّ از انعام است، منتهى گرديد و لا بيانبعد العيان و لا أثر بعد عين، و لنعم ما قيل:

رگ رگ است اين آب شيرين آب شور

 

در خلايق مى‌رود تا نفخ صور «3»

و مضمون اين بيت از اخبار طينت «4» مأخوذ است.

______________________________
(1). س: حذف شده است.

(2). س: دسته.

(3). مثنوى مولوى، دفتر اول، بيت 746.

(4). مجلسى، بحار الانوار، ج 64، ص 77 به بعد «عن أبي عبداللّه عليه السّلام قال: خلق اللّه تبارك و تعالى شيعتنا من طينة مخزونه لا يشذّمنها شاذّ و لا يدخل فيها داخل أبدا إلى يوم القيامة».

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 146‌

[3. شاه‌پرستى]

سيم: از آن قواى ملعونه نفوذ دادن به شاه‌پرستى است در مملكت، و به جاى مراتبو درجات قوّۀ علميّه و عمليّه و ساير موجبات تفوّق و امتيازات نوعيّه‌اشمقرّر داشتن، و مرجعيّت امور لشكرى و كشورى و ساير نوعيّات مملكت را تابع اينرذيلۀ خبيثه قرار دادن و به اندازۀ مراتب و درجاتش منصب دادن و زمامامور را مفوّض داشتن است. به درجۀ رسوخش اعمال اين قوۀ ملعونه اهمّمقدّمات استعباد رقاب ملّت و درجاتش هم به اختلاف درجات استعباد و تملّك رقابمختلف است. نفوذ شاه‌پرستى در مملكت است كه نادانى و جهالت عموميّه را بى‌علاج وريشۀ علم و دانش و ساير موجبات سعادت و حيات ملّى را به واسطۀ عدمفائده و بلكه مضرّ به ترقّى بودن، به كلّى از مملكت بر مى‌اندازد، تمام قواىملّيّه را مضمحلّ و نابود و همه را در قبال غنيمان خارجى به منزلۀ صعوه «1» در چنگال شاهين و درتمام حوائج شبانه روزى محتاجشان مى‌سازد.

رسوخ شاه‌پرستى «2» در رگ و ريشۀ ملّت است كه حتى منسلكين در زىّ اهل علم هم، فضلا عنالعوام، با علم به قيام ضرورت دين اسلام بر غاصبيّت و حرمت اعانت بر فعّال ما يشاءو حاكم ما يريد بودن طواغيت امّت، مع هذا به اقتضاى جبلّت ثانيه در اين اعانت وظلم كه‌

______________________________
(1). مرغى كوچك است كه در فارسى سنگانه گويند و برخى آن رامرغى مانند گنجشك دانسته‌اند كه سينه‌اى سرخ دارد. (لغت نامۀ دهخدا).

(2). س: اين رذيله.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 147‌

دانستى از اعظم كبائر و شرك به ذاتاحديّت- عزّ اسمه- است، بى‌اختيار و به ترّهات‌بافى و حفظ دينش ناميدن، ساحتمقدّسۀ دين مبين را لكّه دار و حتى به بذل هستى در استحكام اين بت‌پرستى منحيث لا يشعر وادارشان مى‌نمايد، مرجعيّت «1» نوعيّات مملكت را تابع درجات اين رذيلۀ خبيثه قرار دادن است كه هر رذلپست فطرت و دزد غارتگر و بى‌دانش و لياقتى، به وسيلۀ اظهارش زمام مهامّمملكت و رقاب ملّت را مالك و بدون تعب و مشقّت راهزنى، با كمال قوّت و شوكت و ازباب استحقاق و مالكيّت، دارائى آن اذلّاء و ارقّاء را انتزاع [مى‌نمايد]، و بهواسطۀ كمال بى‌علمى و جهالت و پست فطرتى و رذالت و از غيرت دينى و وطنى بهرهو نصيب نداشتن، و شرف استقلال و قوميّت نشناختن، به طمع جزئى انتفاع شخصى و يااندك چاپلوسى حريف طرّار «2» تمام مدخل و مخرج و شعب ثروت و مكنت و آبادانى مملكت و جميع جهات حفظ استقلالقوميّت مسلمين بى‌صاحب را به رهانت «3» و امتياز و معاهدات منحوسه به غنيم خارجى واگذار، و ملّت و دولت و مملكت رابه حال تباه و روزگار سياه ما ايرانيان اذلّ از قوم سبأ مى‌نشاند.

تفرّق كلمۀ هر دولت و ملّت و توحّش و تنفّر هر سلطان و رعيّت از همديگرو به باد فنا رفتن هر سلطنت قديمۀ قوميه، به خيانت اين دستۀ مردم واعمال اين قوّۀ خبيثه و اتّكال به آن مستند است. عدم وقوفشان‌

______________________________
(1). س: حذف شده است.

(2). س: حذف شده است.

(3). س: به وسيله.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 148‌

در اغتصاب هستى و دارائى امّت برهيچ حدّ، موجب تنفّر قلوب رعيّت از سلطان، و اهتمامشان در اظهار شاه‌پرستى و دولتخواهى و خود را حافظ و حارس سلطنت به خرج دادن و دفع هجوم و اغتيالات امّت راوانمود نمودن، موجب توحّش سلطان است از رعيّت، و به ضرورت و تكثر «1» تجربت و تصفّح تواريخاعصار سابقه، مآل اين توحّش و تنفّر و نتيجۀ نفوذ دادن به شاه‌پرستى درمملكت، جز زوال و انقراض نباشد.

و حضرت سيد اوصياء- عليه أفضل الصلاة و السلام- در طى فرمان تفويض ولايت مصربه مالك اشتر- رضوان اللّه عليه- در وصف اين دست مردم چپاولگر و تحذير ازمساعدتشان مى‌فرمايد: «و ليس أحد من الرّعيّة أثقل على الوالي مئونة في الرّخاء، وأقلّ معونة له في البلاء، و أكره للانصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شكرا عندالإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر من أهل الخاصّة، وإنّما عماد الدّين و جماع المسلمين و العدّة للأعداء، العامّة من الأمّة فليكن صغوكلهم و ميلك معهم» «2».

مراد از اهل خاصّه، همين دستۀ مفتخواران است كه به عنوان دولت خواهى وشاه‌پرستى خود را به ولات و مراجع حكومات مى‌چسبانند.

و هم در لزوم حسم مادّۀ ايشان در همان فرمان مبارك مى‌فرمايد:

______________________________
(1). س: حذف شده است.

(2). نهج البلاغه، نامۀ 53، و هيچ‌يك از مردم از جهتمخارج سنگين‌تر و از جهت يارى رساندن در سختيها بى‌ارزشتر و به انصاف بى‌رغبت‌تر ودر مقام درخواست مصرّتر و هنگام عطا و بخشش ناسپاستر و وقت عدم بخشش عذرناپذيرتر وهنگام پيشامدهاى زمانه بى‌طاقت‌تر از خواص نيستند و تنها استوانه‌هاى دين و جمعيتمسلمين و نيروهاى آماده در مصاف با دشمن عامّه مردم‌اند پس بايد با آنان همراهبوده و قلب تو به آنان متمايل باشد.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 149‌

«ثمّ إنّ للوالي خاصّة و بطانة فيهماستيثار و تطاول، و قلّة إنصاف في معاملة، فاحسم مادّة أولئك بقطع أسباب تلكالأحوال و لا تقطعنّ لأحد من حاشيتك و حامّتك قطيعة، و لا يطمعنّ منك في اعتقادعقدة تضرّ بمن يليها من النّاس في شرب أو عمل مشترك يحملون مئونته على غيرهم فيكونمهنأ ذلك لهم دونك و عيبه عليك في الدّنيا و الآخرة و ألزم الحقّ من لزمه منالقريب و البعيد، إلى آخر ما كتبه صلوات اللّه عليه و آله الطّاهرين «1»».

[4. اختلاف كلمه بين مردم]

چهارم: از آن قواى ملعونه القاء خلاف فيما بين أمّت و تفريق كلمۀ ملتاست. و هر چند اصل اين قوّۀ خبيثه و اساسش همان جهالت «2» و فعليّت خارجيه‌اش غالبا به شعبۀاستبداد دينى و مقدارى هم به شاه‌پرستى مستند، و مستقلّا در عرض آنها نباشد، لكنچون تمام استعبادات واقعه در امم سابقه و اين امّت، به همين تفرّق كلمۀملّيّه منتهى و قواى ثلاثۀ سابقه به منزلۀ مقدّمات آن، و نتيجۀمطلوبۀ از آنها، همين تفرّق و اختلاف و فى الحقيقة جزء اخير علّت، و اصولسابقه‌

______________________________
(1). همان «سپس حكمرانان را نزديكان و درباريانى است كه بهخودسرى و گردنكشى و دست درازى و كمى انصاف خو گرفته‌اند، ريشه و اساس شر آنان رابا جدا كردن موجبات آن صفات از بين ببر و به كسى از آنان كه در اطرافت هستند وخويشاوندانت زمينى واگذار مكن و نبايد كسى در تو طمع كند به گرفتن مزرعه و كشتزارىكه به همسايۀ آن در آب يا كارى كه مشتركا بايد انجام شود، ضرر برساند و سختىكار مشترك را به همسايگان تحميل كند، چنين رفتارى موجب خوشى آنان بوده و عيب وسرزنش آن در دنيا و آخرت نصيب تو است، و حق را براى آنكه شايسته است اجرا كن چه ازنزديكان تو باشد يا از افراد دور و غريبه ..».

(2). س: جهات.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 150‌

معدّات آن است؛ از اين جهت در لسانآيات و اخبار، تمام استعبادات را به همين تفرّق كلمۀ ملّيّه و تشتّت اهواء واختلاف آراء مستند فرموده‌اند، قال عزّ من قائل:

إِنَّفِرْعَوْنَ عَلٰا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِيَعاًيَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ «1».

كلمۀ مباركۀ «شيعا» را، به معنى متفرّقين تفسير فرموده‌اند، دلالتآيۀ مباركه بر ترتّب فرعونيّت و استعباديه بودن سلطنت فرعون بر همين تفريقكلمه، بسى ظاهر و هويداست.

و حضرت سيد اوصياء- عليه و آله أفضل الصلاة و السلام- در همان خطبۀ مباركۀقاصعه،- سابق و لا حق آنچه «2» در تحقيق سلطنت استعباديه، سابقا در طى مقدّمه نقل كرديم- فرمايشاتى فرموده‌اندكه از براى معرفت داء و پى بردن به دواء لازم است همه را نقل كنيم، و صادقين دردعوى تشيّع و خالصين از اغراض استبداديّه و استعباديّه را به دستور العمل امامشانآگاه و به شناعت ظالم‌پرستى و عدم موافقت در استنقاذ «3» حرّيّت مغصوبۀ خود متنبّه سازيم، قال-صلوات اللّه عليه و آله-:

«و احذروا ما نزل بالأمم من قبلكم، من المثلات بسوء الأفعال، و ذميم الأعمال،فتذكّروا في الخير و الشّر أحوالهم، و احذروا أن تكونوا أمثالهم، فإذا‌

______________________________
(1). قصص، آيۀ 4 «فرعون در زمين برترى‌جويى كرد و اهلآن را به گروههاى مختلفى تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‌كشاند، پسرانرا مى‌كشت و سر مى‌بريد و.».

(2). س: حذف شده است.

(3). س: استفاده.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 151‌

تفكّرتم في تفاوت حاليهم، فألزمواكلّ أمر لزمت العزّة به شأنهم «1»، و زاحت الأعداء له عنهم، و مدّت العافية فيه عليهم، و انقادت النّعمة لهمعهم، و وصلت الكرامة عليه حبلهم من الاجتناب للفرقة، و اللّزوم للألفة، و التّحاضعليها، و التّواصي بها، و اجتنبوا كلّ أمر كسر فقرتهم، و أوهن منّتهم، من تضاغنالقلوب و تشاحن الصّدور، و تدابر النّفوس، و تخاذل الأيدي، و تدبّروا أحوالالماضين من المؤمنين قبلكم، كيف كانوا في حال التّمحيص و البلاء؟ أ لم يكونوا أثقلالخلائق أعباء، و أجهد العباد بلاء، و أضيق أهل الدنيا حالا؟ اتّخذتهم الفراعنةعبيدا فساموهم سوء العذاب، و جرّعوهم المرار، فلم تبرح الحال بهم في ذلّ الهلكة وقهر الغلبة لا يجدون حيلة في امتناع و لا سبيلا إلى دفاع حتى إذا رأى اللّه جدّالصّبر منهم على الأذى في محبّته و الاحتمال للمكروه من خوفه، جعل لهم من مضايقالبلاء فرجا فأبدلهم العزّ مكان الذّل، و الأمن مكان الخوف، فصاروا ملوكا حكّاما وأئمّة أعلاما و [قد] بلغت الكرامة من اللّه لهم ما لم تذهب الآمال إليه بهم.

فانظروا كيف كانوا حيث كانت الإملاء مجتمعة و الأهواء متّفقة، و القلوبمعتدلة، و الأيدي مترادفة و السّيوف متناصرة و البصائر نافذة، و العزائم واحدة، ألم يكونوا أربابا في أقطار الأرضين، و ملوكا على رقاب العالمين! فانظروا إلى ماصاروا إليه في آخر أمورهم، حين وقعت الفرقة، و تشتّت الألفة، و اختلفت الكلمة والأفئدة، و تشعّبوا «2» مختلفين، و تفرّقوا متحاربين، قد خلع اللّه عنهم لباس كرامته، و سلبهم غضارةنعمته، و بقي قصص أخبارهم فيكم عبرة للمعتبرين.

______________________________
(1). س: العبرة بشأنهم.

(2). آ، د، س: تشيّعوا.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 152‌

فاعتبروا بحال ولد إسماعيل و بنيإسحاق و بني إسرائيل عليهم السّلام فما أشدّ اعتدال الأحوال و أقرب اشتباهالأمثال! تأمّلوا أمرهم في حال تشتّتهم و تفرّقهم، ليالي كانت الأكاسرة و القياصرةأربابا لهم، يحتازونهم عن ريف الآفاق و بحر العراق، و خضرة الدّنيا إلى منابتالشّيح، و مها في الرّيح و نكد المعاش فتركوهم عالة مساكين إخوان دبر و وبر، أذلّالأمم دارا و أجدبهم قرارا، لا يأوون إلى جناح دعوة يعتصمون بها، و لا إلى ظلّألفة يعتمدون على عزّها فالأحوال مضطربة و الأيدي مختلفة و الكثرة متفرّقة، فيبلاء ازل، و إطباق جهل من بنات موءودة، و أصنام معبودة، و أرحام مقطوعة، و غاراتمشنونة، فانظروا إلى مواقع نعم اللّه عليهم حين بعث إليهم رسولا فعقد [بملّته] «1» طاعتهم و جمع علىدعوته ألفتهم كيف نشرت النّعمة عليهم جناح كرامتها، و أسالت لهم جداول نعيمها، والتفّت الملّة بهم في عوائد بركاتها [فأصبحوا في نعمتها «2»] غرقين، و عن خضرة عيشها فكهين، قد تربّعتالأمور بهم في ظلّ سلطان قاهر، و آوتهم الحال إلى كنف عزّ غالب، و تعطّفت الأمورعليهم في ذرى ملك ثابت، فهم حكّام على العالمين، و ملوك في أطراف الأرضين» [1] إلىآخر ما أفاض- صلوات اللّه عليه- على الأمّة من‌

______________________________
[1] نهج البلاغه، خ 192 «از عذابهايى كه بر اثر زشتيها برامتهاى گذشته وارد شد، بترسيد پس خير و شر احوال آنان را به ياد آوريد و از اينكهشما هم مانند آنان شويد، بپرهيزيد و هرگاه در تفاوت حالات آنان انديشه كرديد، پسكارى را كه به خاطر آن عزت يافتند و شر دشمنان بواسطۀ آن برطرف شد وعافيتشان تداوم يافت و نعمت را به سوى ايشان كشانيد و رشتۀ كرامت را بينآنان وصل نمود تا از تفرقه بپرهيزند و مهربان بوده و يكديگر را بدان سفارش كنند،انتخاب كنيد؛ و متقابلا از انجام هر عملى كه پشت آنان را شكست و قدرتشان را سست كردبه خاطر كينه‌ورزى

______________________________
(1). أ، د، س: حذف شده است.

(2). أ، د، س: حذف شده است.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 153‌

______________________________
در دلها و دشمنى در سينه‌ها و پشت كردن اشخاص به هم و يارىنكردن دستها يكديگر را بپرهيزيد. و در احوال مؤمنان گذشته بينديشيد كه چگونه درحال امتحان و آزمايش بودند؟ آيا از مردم ديگر گران‌بارتر و از سايرين رنجبرتر و ازاهل دنيا زندگى‌شان سخت‌تر نبود؟! كه فرعونها آنان را به بندگى و بردگى گرفتند.

پس سخت‌ترين شكنجه‌ها را به آنان چشاندند و تلخى را جرعهجرعه به كامشان ريختند.

پيوسته حالشان بدين منوال بود، در ذلت رگبار و تحتسلطۀ جبار بسر مى‌بردند، نه چاره‌اى براى سرپيچى داشتند و نه راهى براىدفاع؛ و چون خداوند صبر و استقامت آنان را در برابر سختيها به خاطر محبت خويش وتحمل آنان را در برابر ناملايمات به خاطر ترس از پروردگار مشاهده كرد، آنان را درگرفتارى‌ها فرج و گشايشى عطا كرد، عزت را جايگزين ذلت و امنيت را جانشين هراسساخت، در نتيجه پادشاهان فرمانروا و پيشوايان راهنما شدند، چنان كرامتى از جانبخدا نصيبشان شد كه تصور نمى‌كردند.

بنگريد كه سران آنها چگونه جمع شدند و انديشه‌ها متفق و قلب‌هارام و دستها در يك جهت و شمشيرها كمك يكديگر و بصيرت‌ها نافذ و عزم‌ها واحد و جزمگرديد، آيا در اطراف زمين ارباب و بر جهانيان پادشاهانى نبودند؟! پس بنگريد بهآنچه كه در پايان امرشان بدان گرفتار آمدند، آنگاه كه بينشان جدايى افتاد ومهربانى و الفت از بين رفت و سخنان و قلبهايشان متفرق شد و حزبها و شعبه‌هاىمختلفى شدند و دسته دسته به جان هم افتادند، از اين رو خداوند لباس كرامت وبزرگوارى را از تنشان بيرون كرد و فراوانى نعمتش را برگرفت و تنها داستان‌هاى آناندر صفحات تاريخ باقى ماند تا عبرت‌گيرندگان شما پند گيرند.

عبرت بگيريد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيلعليهم السّلام كه چقدر احوال ملتها يكسان و به يكديگر شبيه است! در وضع آنان درحال پراكندگى بينديشيد، شبهايى كه كسرى‌ها و قيصرها ارباب آنها بودند، آنان را ازسرزمين‌هاى آباد و كشتزارها و درياى عراق به بيابان‌هاى خشك و با بادهاى تند وزندگى ناگوار راندند و مستمند و عائله‌مند و پريشان روزگار و همدم احشام و پشمحيوان رها ساختند، از نظر محل زندگى خوارترين و از جهت آسايش بدبخت‌ترين اقوامبودند.

به زير بار كسى نمى‌رفتند كه بدان پناه يابند و زيرسايۀ محبت و الفتى كه به عزت آن تكيه كنند، قرار نمى‌گرفتند.

پس احوالشان پريشان و دستها پراكنده و جمعيت متفرق، در رنجو مشقت فراوان و جهل و

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 154‌

العلم و الحكمة.

و در مواقع عديدۀ ديگر از خطب مباركه و ساير اخبار وارده هم استناد ذلّتو اسارت و اضمحلال قوميّت هر قومى را به تفرّق كلمۀ خودشان تصريح فرموده‌اند،و برهانا هم از بديهيات اوليّه است، چه، بالضروره حافظ حقوق نوعيّۀ هر قومىكه اعظم همه، حرّيّت رقاب و ناموس اكبر كيش و آئين و استقلال وطن و قوميتشان است،به همان جامعۀ نوعيه منحصر، و متوقّف بر استحكام آن است، و اول آفت مترتّبهبر فتور و اختلال اين حصن حصين، ذهاب حرّيّت و ابتلاى به اسارت و رقّيّت طواغيت امّتو اقوياى داخليّه است كه به قوّت قاهره بر سائر طبقات، و انتفاء قوّۀدافعۀ ملّيّة، كه فقط عبارت از اتّحاد است، همه را به زير بار رقّيّت خود مى‌كشاندو تدريجا به غرض استيصال قواى دفع و تخلّص از اسارت و رقّيّت خود تمام قواى ملّيّهو جامعۀ نوعيّه و موجبات حفظ از صولت و شوكت غنيمان خارجى را هم بالتبع،مضمحلّ و نابود و همه را مى‌ميراند و به وسيلۀ اعمال قواى‌

______________________________
نادانى بسر مى‌بردند، دختران زنده به گور و بتها معبود وارتباط با خويشان قطع و غارتگرى دسته جمعى رواج داشت.

پس بنگريد به نعمتهاى الهى كه به ايشان عطا فرمود هنگامى كهپيامبرى را به سوى ايشان برانگيخت و آنان را مطيع شريعت او ساخت و بوسيلۀدعوت او آنان را با يكديگر مهربان نمود، چگونه نعمت بال‌هاى كرامتش را بر ايشانگشود و نهرهاى نعمت‌خيز را بر آنان جارى ساخت و شريعت آنها را در سودهاى پربركت خودگرد آورد تا در نعمت آن غرق شدند و در خرّمى زندگى آن خشنود گشتند. زندگى‌شان درپرتو سلطان قدرتمندى سامان يافت و نيكويى حالشان با عزت و بزرگوارى توأم شد وكارها در پناه حكومتى استوار آسان شد، پس بر جهانيان فرمانروا و در اطراف زمينها وممالك مختلف پادشاهند. (تا پايان خطبه كه آن حضرت از علم و حكمت بر امت افاضهفرمود).

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 155‌

استعباديّه و برانداختن ريشۀعلم و دانش از مملكت و نفوذ دادن به شاه‌پرستى و غيرها از قواى ملعونه و شدّت ومواظبت بر منع از اجتماعات و ساير موجبات حيات و يقظت ملّت قهرا همه را به چنگالآنان گرفتار و به حالت تَخٰافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُالنّٰاسُ «1» مى‌رساند، حالتحاليۀ فلك‌زدگان ايران و مرز و بوم ويرانش عيان اين بيان و وجدان اين برهاناست.

[5. ترساندن و آزار و اذيت آزادى خواهان]

پنجم: از آن قواى ملعونه، قوّۀ ارهاب و تخويف و تعذيب است كه به سيرتمأخوذۀ فراعنه و طواغيت سلف، دعات حرّيّت موهوبۀ الهيّه- عزّ اسمه- وبرپا دارندگان سيرۀ مقدّسۀ انبياء و اولياء عليهم السّلام را، بهانواع عذابهاى وارده بر آن انوار طيّبه من الاسر و القتل و التّنكيل و التّمثيل والحبس فى المضائق و دسّ السّموم و هتك الاعراض و نهب الأموال و غيرها «2» معذّب و بر احدى ابقاءو هيچ فروگذارى نشود.

اعمال اين بى‌رحمى‌ها خلفا عن سلف هم تشفّع قلبى است از آن شرفا و امجاد و همبه طمع قلع و قمع شجرۀ طيّبۀ اباء و حرّيّت و منع از سرايتش به عموم[مردم]، و هم به غرض تخويف و تمكين ملّت است به اسارت و ذلّ رقّيّت و اغماض ازشرافت و مجد حرّيّت، و درجات اعمالش به اختلاف مراتب بى‌رحمى و قساوت و انسلاخ ازفطرت‌

______________________________
(1). انفال، آيۀ 26 «.. مى‌ترسيد كه مردم شما رابربايند ..».

(2). از اسارت و كشتن و آزار و اذيّت و مثله كردن و زندانىكردن در زندانها و مسموم كردن و هتك آبرو و غارت اموال و امثال آن.