ن موعود میگوید: «بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند». دانشجویان با شنیدن این جملات، به خیال خود چراغ سبز را از امام دریافت کرده و اندک شبهه نیز برای انجام عملیات از بین می رود. نتیجتا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ «سفارت آمریکا» ملقب به «لانه جاسوسی» تسخیر شد. اما «تنها پس از اشغال سفارت بود که ما (دانشجویان) متوجه شدیم آقای خوئینیها نتوانسته اند به امام اطلاع دهند» و تمام گمانهها مبنی بر صحبت آیت الله با امام و ایراد چنین جملاتی از سوی امام، به کلی اشتباه بوده است.
در ساعات اولیه اشغال، ضمن پی بردن به این سو، برداشت، موضع گیری رسمی مهندس بازرگان (نخست وزیر دولت موقت که مورد حمایت مستقیم امام بود) علیه اقدام دانشجویان و تماسهایی از جانب برخی شخصیتها از جمله آیت الله مهدوی کنی که گفته بود: «آنجا (سفارت آمریکا) غصبی است و نماز ندارد» دانشجویان را سرافکنده و سرخورده منتظر اعلام موضع امام نگاه می دارد. موسوی خوئینیها اینگونه ماجرا را شرح میدهد: «پس از ورود به داخل لانه جاسوسی و آشنایی مختصری از محیط و جریان پیشرفت کار، با دفتر حضرت امام در قم تماس گرفتم و پس از توضیح مختصر اصل طرح و مراحل انجام شده برای حاج احمد آقا، از ایشان خواستم به اطلاع حضرت امام برسانند و به ایشان از قول من عرض کنند که نسبت به برادران و خواهرانی که دست به این کار زدهاند، مطمئن باشند که نیروهای مسلمان، تابع رهبری و مقلد حضرت امام هستند. ولکن اگر نسبت به اصل کار، نظر مخالفی دارند، ما منتظر جواب هستیم». موضع امام آن چیزی است که دانشجویان منتظر آن بودند. «پس از چند دقیقه حاج احمد آقا از قم تلفنی اطلاع دادند که حضرت امام فرمودند؛ خوب جایی را گرفته اید، محکم نگه دارید». این جمله حیاتی حضرت امام علاوه بر حمایتهای هیجان زده، مشروط یا با نوعی نارضایتی پنهان احزاب سیاسی، به ویژه گروه های چپ و چپ اسلامی و حتی نهضت آزادی و راهپیماییهای حمایت آمیز مردم، باعث شد تا بر خلاف اقدام مشابه چریکهای فدایی خلق در اسفندماه ۱۳۵۷، اقدام دانشجویان پیرو خط امام» در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با موفقیت همراه باشد.
عملیات بنا بود علاوه بر رساندن حرف ملت ایران به گوش جهانیان و گرفتن امتیازاتی از دولت آمریکا، فقط ۴۸ ساعت به طول بینجامد، اما با این هیجان آغاز شد و ۴۴۴ روز حدود ۴۰۰ دانشجو را به خود مشغول ساخت و مساله گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی، هیاهو و بحرانهای فراوانی را در سطح جهان ایجاد کرد.
بنابراین تسخیر سفارت آمریکا پایان ماجرا نبود. بلکه آغازی بود بر حوادث و وقایعی که تاثیری فراوان بر سرنوشت جهان و خصوصا ایران گذاشت. دولت موقت در اولین روز پس از تسخیر استعفا داد و اینچنین دومین پیروزی و به زعم برخی؛ یکی از مهمترین اهداف دانشجویان پیرو خط امام محقق شد. دولت جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا به عنوان مسئول جان دیپلماتهای آمریکایی، تحت فشار سنگین افکار عمومی آمریکا قرار گرفت. و از همه جنجال برانگیزتر؛ دانشجویان دست به انتشار اسناد موجود در لانه جاسوسی زدند.
اسناد منتشر شده سبب ساز موج زیادی از انتقادهای رنگارنگ، از سوی اردوگاههای مختلف به سوی دانشجویان شد. دانشجویان در میان خود قرار گذاشته بودند که «در هر یک از برنامه های تلویزیونی هفتگی دو دانشجوی مختلف افشای اسناد را بر عهده گیرند». اما به سرعت سیر برنامه های هفتگی دانشجویان این ظن را به وجود آورد که در نحوه انتشار اسناد، اهداف سیاسی جهت تخریب نیروهای رقیب نهفته است و تمامی اسناد موجود در لانه جاسوسی منتشر نمیشود. اعتراضات و اظهار نظرات متفاوت در سطح جامعه شنیده میشد. حضرت امام در پاسخ به دانشجویان هوادار خود رعایت هر گونه مصلحتی را جایز ندانسته و حتی درخواست نموده بودند «اگر سندی درباره من پیدا کردید، منتشر کنید ... اسناد را به اطلاع عموم برسانید اما بدون آنکه شخصیت کسی را لجن مال کنید». یکی از برنامههای افشای اسناد جنجالی تر از سایرین شد. برنامه ای که در آن دو دانشجویی که از قضا عضو شورای مرکزی تسخیر لانه جاسوسی بودند، اما به گفته معصومه ابتکار «از تجربه برادران دیگر برخوردار نبودند» عنان از کف بریدند و برنامه افشای اسناد را تبدیل به جلسه «سرزنش، تقبیح و حتی محکوم کردن» اعضای دولت موقت که نام آنها در سندهایی آمده بود، کردند. برنامه توسط رحیم باطنی و ابراهیم اصغرزاده اجرا شده بود. مهدی بازرگان، یدالله سحابی و احمد صدر حاج سید جوادی در نامه ای به علی قدوسی (دادستان کل دادگاههای انقلاب) علیه دو دانشجویی که «ادعای وابستگی به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می کردند و نام خود را نگفتند» اعلام جرم کرده و محاکمه و تعقیب آنها را خواستار شدند. در نتیجه شورای مرکزی جنبش دانشجویان پیرو خط امام بیانیه ای خطاب به ملت صادر کرده و اعلام کردند؛ «ما از ملت عذرخواهی کرده و تا زمانی که ما را نبخشند و از ما نخواهند برنامه افشاگری نخواهیم داشت».
البته برنامههای افشاگری ادامه یافت و دادخواست علیه دو دانشجو هم بدون پیگیری مشخصی، به فراموشی سپرده شد. اما آنچه که در دستور کار دستگاه قضایی قرار گرفت، اسنادی بود که دانشجویان در برنامه خود افشا کرده بودند. مشهورترین این دادگاه ها مربوط شد به «عباس امیرانتظام» سخنگوی دولت که در مقطعی از طرف دولت ماموریت ارتباط با سفارت آمریکا را داشت و در دادگاههایی پر ماجرا، حکم حبس ابد دریافت کرد.
علی رغم تکذیبهایی که دانشجویان در سالهای ابتدایی داشتند، حدود سه دهه بعد انتشار مصلحت اندیشانه اسناد سفارت آمریکا بر همگان محرز شد. نقل قولی که که در آغاز این مقاله از شهید بهشتی درج گردید، متعلق به سندی مهم است که روایتگر «دیداری محرمانه» و مذاکره «شهید بهشتی با سفارت آمریکا»، آن هم یک هفته قبل از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان است. این سند در میانه دهه هشتاد از سوی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منتشر شد. اهمیت این سند از این جهت است که طبق ادعای مکتوب مقامات آمریکایی در این دیدار مرحوم بهشتی نه به نمایندگی از طرف دولت موقت (به عنوان نهاد اجرایی) و نه به نمایندگی از شورای انقلاب (به عنوان نهاد قانونگذار) و حتی به نمایندگی از مجلس خبرگان قانون اساسی، بلکه با عنوان شخصیت حقیقی خود یعنی «نایب رئیس مجلس خبرگان و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، یک گروه سیاسی که با (امام) خمینی پیوستگی نزدیکی دارد» به مذاکره با دیپلماتها آمریکایی پرداخته اند. شهید بهشتی که بنا بر اعتقاد دیپلمات آمریکایی «شخصیت مؤثر و گیرایی» داشته، در این ملاقات، حامل پیام مهم و قابل تاملی از طرف امام خمینی (در ۷ آبان ۱۳۵۸) به طرف های آمریکایی میباشد: «رهبری انقلاب تصمیم گرفته است که با آمریکا و غرب به صورت دوستانه و مثبت برخورد کند.» به هر روی سرنوشتی که انتشار این سند داشت؛ مبین حقایقی از نوع نگاه و نگرش دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا در سال ۵۸ است که تاکنون پیش از انتشار آن مبهم باقی مانده بودند.
تسخیر سفارت آمریکا برخلاف گمانههای پیش از آن، طولانی شده بود. همین گذر زمان و از دست دادن فرصتها، مسبب ایجاد نگرانی در بین دانشجویان داخل سفارت و همچنین انتقاد سیاسیون خارج از سفارت می گردید. پیشنهادهای میانجیگری فراوانی که سوی نهادها یا اشخاص به دست دانشجویان و مسئولان دولتهای وقت ایران (دولت شورای انقلاب به مسئولیت مهدوی کنی و سپس دولت بنی صدر به نخست وزیری رجایی) می رسید، خصوصا «طرح والدهایم» که در شورای انقلاب به اتفاق آرا تصویب شده بود و مورد موافقت رهبری هم بود، هیچ کدام به نتیجه ای نرسیدند، چرا که «آن روزها مذاکره کلمه مذمومی بود. در طول انقلاب سازشکاران (مذاکره کنندگان) را کسانی معرفی میکردند که ملت خویش را تضعیف میکنند. از همان ابتدا همه دانشجویان (پیرو خط امام) بر این نظر اتفاق نظر داشتیم که نباید بر سر اصول خود سازش کنیم.»
این ماجرا سرانجام با واگذاری اختیار گروگانها از سوی امام به مجلس شورای اسلامی پایان یافت. در کمیسیون ویژه مجلس چهار شرط را برای انجام مذاکرات تصویب کردند (البته این شروط هیچگاه در مجلس به قانون لازم الاجرا تبدیل نشدند) و سایر اقدامات را به دولت محول نمودند. شهید رجایی به عنوان نخست وزیر ایران، گروه مخصوصی به ریاست بهزاد نبوی سخنگوی دولت و وزیر مشاور در امور اجرایی تشکیل داد که با گروهی آمریکایی به مسئولیت وارن کریستوفر که بعدها وزیر خارجه آمریکا شد، وارد مذاکره ای با وساطت دولت الجزایر شد. با وجود این که دولت ایران نقش خود را در این مذاکرات «میانجیگری میان آمریکا و دانشجویان» اعلام میکرد، اما دانشجویان سفارت معتقدند «هیچگاه در این فرآیند دخالت نداشتیم و هیچ کس با ما مشورت نکرد یا ما را در جریان نگذاشت». این مذاکرات در نهایت به «بیانیه الجزایر» ختم شد.
سابقه تلخ دخالتهای آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوران ۲۵ سال استبداد پهلوی دوم، آن چنان پیش فرض منفی را در ذهن ایرانیان شکل داده بود که روابط ایران و آمریکا از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تاکنون تحت تاثیر این سوابق تلخ، امکان ترمیم پیدا نکرده و در دوران موسوم به «نه جنگ، نه صلح» سپری می شود. بسیاری از دانشجویان درگیر در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا طی دهه های بعد انقلاب جزو چهرههای موثر سیاسی نظام جمهوری اسلامی شدند. از ریاست جمهوری، تا وزارت و وکالت مردم در مجلس شورای اسلامی، از فرماندهی سپاه پاسداران تا فرماندهی نیرو انتظامی، از خدمت در مناصب دیپلماتیک تا فعالیت در ردههای ارشد نهادهای امنیتی، همگی مناصبی است که در طی ۴۰ سال پس از تسخیر سفارت آمریکا، توسط آن ۴۰۰ دانشجوی حاضر در سفارتخانه تجربه شده است.
البته آن ها همگی بر یک مسیر و اعتقاد هم باقی نماندند. حتی در این سالها شاهد تغییرهای جدی در باورها و اعتقادات برخی از آنان بوده ایم. محمود احمدی نژادی که «در تمامی روزهای تسخیر لانه جاسوسی حتی پایش را داخل سفارت نگذاشت»، در تضاد با اعتقادات جوانی، طی دوران هشت ساله ریاست جمهوری اش، خطر امپریالیسم آمریکا را مهمتر از خطر کمونیسم اعلام کرده و در ائتلافی چشمگیر میان یک دولت اسلامی با دولتهای کمونیست جهان، از کوبا تا ونزوئلا و بولیوی، تلاش کرد تا خود را در نظر مردم جهان سوم به عنوان نماد مبارزه با آمریکا نشان دهد. از سوی دیگر بسیاری از دانشجویان شرکت کننده در ماجرای تسخیر امروز نه تنها دیگر گفت و گو و مذاکره را معنای سازشکاری نمیدانند، که خود را از حامیان مذاکره و گفت و گو میدانند. یکی از نمادینترین رفتارهایی که نشان از تحول در نگاه دانشجویان پیرو خط امام داشت، دیدار عباس عبدی با یکی از گروگانهای آمریکایی در سالهای آغازین دهه هشتاد، حدودا بیست سال پس از تسخیر سفارت بود. این تغییر رویکرد همچنان گسترش یافت تا جایی که ابراهیم اصغرزاده، طراح اصلی و هدایتگر ماجرای سفارت در سال ۱۳۹۳ به صورت رسمی از مردم به خاطر این اقدام عذرخواهی کرد.
به هر حال پس از ۴۰ سال از تسخیر سفارت آمریکا خیلی از مسائل تغییر کرده است. سرنوشت دانشجویانی که برای اولین بار ایده تسخیر سفارت از میان جمع آنها جوشید، نیز امروز متفاوت است. محمود احمدی نژاد در قامت یک رئیس جمهور اصولگرا به قدرت رسید، اما در نهایت با اتهام انحراف از اصول از سوی همفکران اصولگرایش طرد شد. محسن میردامادی با رای مردم به مجلس راه یافت و در مقام دبیر کل یکی از بزرگترین احزاب اصلاح طلب وقت ایران، حزب مشارکت ایران اسلامی، به یکی از چهرههای مطرح جریان اصلاحات مبدل شده بود، امروز فعالیت رسمی در عرصه سیاست کشور ندارد. حبیب الله بیطرف در دولت اصلاحات به وزارت نیرو رسید. وزارتی که وقتی در دولت دوازدهم برای تصدی مجدد بر کرسی وزارت معرفی شد با واکنش منفی فعالین محیط زیست مواجه شد و مجلس به او رای اعتماد نداد. ابراهیم اصغرزاده نیز به عنوان نیرویی اصلاح طلب، هر چند با دوستانش در جبهه مشارکت اختلاف سلیقههای جدی داشت، ولی او هم امروز حضوری در عرصه رسمی سیاسی ندارد. در میان پنج عضو هسته اولیه دفتر تحکیم وحدت، اما محمدعلی سیدنژاد در سال های بعد حضور پررنگی در سیاست نداشت. او که برخلاف احمدی نژاد، پس از تسخیر سفارت به کمک دوستانش در سفارت شتافت، بعد از مدتی از آنها جدا شد و بیشتر به فعالیتهای فرهنگی پرداخت. رحیم باطنی هم به مانند سیدنژاد در سیاست چهرهای کمتر مطرح از خود نشان داد و مدتی معاون جهاد دانشگاهی بود و بعد به وزارت نیرو رفت. اما آخرین دانشجویی که در پیش از وقوع اقدام به تسخیر از آن اطلاع داشت رضا سیف الهی بود. او که در ابتدای دهه هفتاد با حکم رهبری عنوان اولین فرمانده نیروی انتظامی را یافت، بعدها به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت و تا سال گذشته در مقام معاونت دبیر شورای عالی امنیت ملی، در سطوح عالی سیاسی و امنیتی کشور مسئولیت و فعالیت داشت.
🎬مرتضی الویری؛ خطاهای استراتژیک پس از انقلاب: ادامه جنگ، انقلاب فرهنگی، تسخیر سفارت آمریکا
🔷مرتضی الویری: بهنظر من ۲-۳ تا اشتباه استراتژیک بعد از انقلاب اتفاق افتاد و این اشتباهات، تاوان سنگینی را بر دوش ملت گذاشت و ما بهشدت متضرر شدیم.
در مورد جنگ ایران و عراق میتواند یک سوال جدی وجود داشته باشد که آیا ما نمیتوانستیم کاری کنیم که این جنگ بهوقوع نپیوندد؟
من چون شبهاتی در فرآیندش دارم، نمیخواهم ورود پیدا کنم. ولی لااقل این قسمت را من در مورد جنگ میتوانم بگویم که بیشتر تلفات ما و خساراتی که خوردیم، مربوط به مقطع بعد از فتح خرمشهر است.
موقعی که ما خرمشهر را آزاد کردیم، شرایطی بود که کشورهای دیگر آمادگی داشتند که خسارات ما را بپردازند، ولی ما اینکار را نکردیم. بهنظرمن این یک اشتباه استراتژیک است که خوب است به آن مقطع برگردیم و ببینیم که چه کسانی مرحوم امام را برای ادامه جنگ تشویق کردند؟
بالاخره ایشان هم یک فردی بود که از مشاورین و اطرافیان خودش نظر میگرفت. اینرا من از این بابت میگویم برای اینکه خود من در همین مقطع مقصر هستم و من در آن مقطع منتها خب من یک جوان ۳۳-۳۴ساله بودم و اطلاعاتم ناقص بود و فکر میکردم که این جنگ بایستی ادامه پیدا کند.
ما میخواستیم دنیا را فتح کنیم. بعضی موقعها یک سفر خارجی که میرفتیم، یک کلیسایی که میرفتیم که جای خیلی وسیعی جلویش بود، میگفتیم: انشاءالله یک روزی اینجا نمازجمعه برقرار بشود.
ما در حال و هوای دیگری بودیم ولی آنهایی که بزرگتر از ما بودند و استخوان خرد کرده بودند، انتظار میرفت که مشاورههای لازم و مناسبی را به مرحوم امام بدهند.
🔺مجری: منظورتان آقای هاشمی که نیست؟
🔷مرتضی الویری: حالا من عام گفتم و نمیخواهم روی فرد خاصی تکیه کنم. یک اشتباه دیگر بحث تعطیلکردن دانشگاهها تحت عنوان انقلاب فرهنگی است. ما میبایستی درست برعکس عمل کنیم. یک انقلابی که روی کار آمده باید کادرسازی و نیروسازی کند. اینکه دانشگاهها بهمدت چندسال تعطیل شوند، این هم باز لطمات شدیدی به حرکت ما میزند.
یک اشتباه خیلی بزرگتر که همیشه من خودم را برای هورا یا اللهاکبرگفتنهایی که آن موقع برایش کردم نمیبخشم، بحث تسخیر سفارت آمریکا است،این بههیچوجه توجیه ندارد.
اصلا میگوییم آمریکا در اینجا جاسوسی کرده، شما یک راهی دارید که کاردارها یا عوامل جاسوسی را از کشور اخراج کنید. بگویید اینها باید ظرف ۲۴ساعت کشور را ترک کنند، نه اصلا بیایید و سفارتش را ببندید.
اینکه یک تعداد کارکنان سفارت را به مدتی گروگان بگیرید، نه توجیه بینالمللی و نه توجیه انسانی دارد، هیچتوجیهی ندارد.
ما بودیم که جمهوریخواهان را روی کار آوردیم. اینها را میگویم چون خود من هم متهم هستم، اگر بنده مرتضی الویری آن موقع تلاش نمیکردم که گروگانها را بیشتر نگه داریم و اگر گروگانها را قبل از آبانماه آن سال آزاد میکردیم، بدون تردید حتما کارتر رای میآورد و بهمراتب حضور کارتر برای ما مناسبتر از ریگان و جریان جمهوریخواهان بود.
🔺مجری: امام هم مخالف بودند با تسخیر لانه جاسوسی؟
🔷مرتضی الویری: ببینید من خودم مستقیما از آقای موسوی خوئینیها شنیدم که میگفت ما بنا را گذاشتیم که برویم و سفارت آمریکا را بگیریم و امام در مقابل یککار انجامشده قرار بگیرد.
قرار شد از آنجا به امام زنگ بزنیم، اگر امام گفت بمانید خب میماندیم و اگر امام گفت بیرون بروید ما بیرون میرفتیم. میگفت: من سر ظهر بود که از داخل سفارت آمریکا زنگ زدم، دانشجویان هم دور من جمع شده بودند که ببینند امام چه جوابی میدهد.
حاجاحمدآقا گفت امام سر نماز هستند. نماز ظهر امام که تمام شد، جریان را حاجاحمدآقا برای امام توضیح داد و گفت که آقای موسوی خوئینیها میگوید یکتعدادی دانشجوی خوب بچهمسلمان رفتهاند سفارت آمریکا را گرفتهاند، شما چه میفرمایید.
امام فرمودند که خوب جایی را گرفتهاند و نگهش دارند. این وقتیکه به دانشجویان منعکس میشود، شادی و هلهله و اللهاکبر و اینها راه میافتد.
آقای دکتر یزدی خودش به من گفت که من بعدازظهر رفتم قم خدمت امام خمینی و گفتم آقا! بهعنوان وزیر خارجه میگویم اینکار خطرناکی است و هیچتوجیه منطقی ندارد. دنیا ما را محکوم میکند و خسارتهای سنگینی میپردازیم. میگفت امام فرمودند که بیرون بریزیدشان.
🔺مجری: چه کسانی را بیرون بریزید؟
🔷مرتضی الویری:همین دانشجویانی که رفتند سفارت را اشغال کردند. میگفت من نمیدانم که ظرف ۲۴ساعت چه اتفاق دیگری افتاد که روز بعد امام فرمودند که انقلابی بزرگتر از انقلاب اول و بعد دیگر افتاد به یک فرآیند فرسایندهای که طول کشید.
شهاب حائری
@virayeshe_zehn
گروگانگیری در سفارت آمریکا
انقلابی بزرگتر از انقلاب اول که آن را بلعید
آبان 58 رسانههای جهان در تسخیرِ خبرهای تهران بود. ادوارد سعید شرقشناس و استاد دانشگاه کلمبیای آمریکا مینویسد ماههای طولانی بخش اصلی اخبار رسانههای آمریکایی دربارهی گروگانگیری بود. کانال تلویزیونی اِی.بی.سی آخر شبها برنامهی ویژهای به نام «آمریکایِ گروگان» پخش میکرد. والتر کرانکیت در شبكهی سی.بی.اس هرشب تعداد روزهایی که گروگانها در اسارت بودند را یادآوری میکرد؛ مثلا «روز دویستوهفتادم». برنامههای سهدقیقهای دربارهی تاریخ اسلام، مرور پروندهی پزشکی شاه و... برنامههایی بود که به مخاطب آمریکایی اطلاعاتی دربارهی دین و فرهنگ اسلامی میداد که: «چیزی بیش از یک برداشت ناقص و نادرست نبود. در این برنامهها مردم ایران همواره بهصورت افرادی مبارز، خطرناک و ضدآمریکایی مطرح میشدند.»(غرب و اسلام، ص160 تا 162)
حدود یک سال قبل، مردم ایران با حضورشان در خیابانها انقلاب عجیبی را رقم زدند. یرواند آبراهامیان، تحلیلگر ایرانی مقیم آمریکا، می نویسد که شرقشناسان «جمعیتهای خاورمیانهای را همواره اسلامگراهایی ستیزهجو، متعصبانی دیوانه، مجانینی بَدوی، بیگانههراسهایی بددل و بنیادگراهایی خشمگین تصویر میکنند که راهبَرشان، اگر عقدهی روانیِ طلب خودکشی از طریق شهادت نباشد، عقدهی آدمکشی است.» او از انقلاب ایران نمونههایی ذکر میکند که این ذهنیت را تغییر میدهد؛ «تظاهرکنندگان در تهران حرکت میکردند، به شیشهی بانکها سنگ میزدند، اما نزدیک بیمارستانها صدایشان را پایین میآوردند تا باعث اذیت بیماران نشوند... مغازهدارها شیرینی و آب پخش میکردند. گلفروشها میخک میدادند تا تظاهرکنندهها بتوانند آنها را به سربازان بدهند.» مردم به بانک صادرات سنگ میزدند اما دست به پولهای نقد توی شعبه نمیزدند. او با اشاره به خشونتهای محدود از سوی مردم مینویسد: «با در نظر گرفتن همهی جوانب، در انقلاب ایران تمایل جمعیت به رفتارهای آرام و مسالمتآمیز بود.» انقلاب ایران در حال ایجاد تحولی در زمینهی حضور مردم بود که در آن خبری که از اوباشیگریِ شدید كه به خاورمیانه نسبت داده میشد نبود. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در ایران، معتقد بود: «خبر از هیچ غارت و چپاول کورکورانهای نبود، کار اوباش نبود. شاهکار شگفتانگیزِ سازماندهی، زمانبندی و نظم بود... من هیچوقت مردم ایران را به اندازهی چند ماه گذشته تحسین نکردهام.» (مردم در سیاست ایران، ص83 تا 119)
این ویژگیها در بسیاری از رسانههای جهان نیز بازتاب داشت و توجه متفکران را به خود جلب کرد. در روزهای انقلاب رسانههای آمریکایی علاقهی چندانی به نشان دادن چهرهای متعادل از رهبر و مردم ایران نداشتند و به تعبیر ادوارد سعید: «تصویر آیتالله خمینی وسایل ارتباط جمعی را قبضه کرده بود؛ البته چیز زیادی از وی بیان نمیکردند الا اینکه وی سختدل و لجوج، قدرتمند و عمیقا از دست آمریکا عصبانی است.»
آنها مصداق چندانی برای درستنشاندادن قضاوتشان نداشتند که به ناگاه گروگانگیری در سفارت آمریکا به کمکشان آمد. طولانی شدن این بحران فرصت کافی برای شکل دادن افکار عمومی دربارهی انقلاب را به رسانهها داد و ذهنیت جدید، ذهنیت مثبت پدیدآمده از انقلاب را بلعید. ایرانیها بدون قدرت رسانهای حتی نتوانستند سابقهی دخالتهای آمریکا در ایران را رسانهای کنند. ادوارد سعید مینویسد: «اظهارنظرهای پرسروصدا راجع به نیروهای آمریكایی با بزرگنمایی سمفونیکِ ماجرای گروگانگیری و بازگشت پیروزمندانهی آنها همراه گردید. قربانیان این حادثه مستقیما بهصورت قهرمانها و نمادهای آزادی درآمدند... گروگانگیرها هم بهصورت عدهای حیواناتِ پستتر از انسان تصویر شدند.»(غرب و اسلام، ص 47 و 24)
همراهكردن افکار عمومی از مهمترین مولفههای قدرت است. بدون قدرت رسانهای برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی، باید از طولانیشدن کشمکشها نگران باشید. انقلابیها قصد رویارویی با دولت آمریکا را داشتند اما قدرت رسانهها آنها را در مقابل ملت آمریکا و دنيا قرار داد و افکار عمومی علیه ایران شد.
نکتهی آخر اینکه جدا از تاثیر يا عدم تاثیر گروگانگیری در آغاز جنگ با عراق، میتوان بررسی کرد آیا این موضوع بر بیتفاوتی یا همراهی افکار عمومی با حمله به ایران تاثیر داشت یا خیر. وقتی بهعنوان یك مجرم در افكار عمومی جهان معرفی شوید سخت است كه كسی دلش برای مظلومیت شما بسوزد. سالهاست رسانههای رسمیِ كشور سرشار از تحلیل نقاط قوت تسخیر سفارت آمریکاست؛ اما نیازمند نگاههای نقادانه به این مساله و بسیاری از مسایل دیگر هستیم. به تعبیر یکی از سیاستمداران نمیشود تیر انداخت و بعد دورِ جایی را که تیر اصابت کرده دایره کشید و فریاد برآورد: خورد به هدف و بعد جشن پیروزی گرفت.
https://t.me/jafarshiralinia
تصویب مجلس در آبان سال ۶۷ روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
سایت مجلس:
مسیر شما: قوانین و مقررات ❯ قانون اعلان روز 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
قانون اعلان روز 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
تاریخ تصویب : 1367/08/08
مرجع تصویب : مصوبات مجلس شورا
QR
جزئیات متن قانون
قانون اعلان روز 13
آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
ماده واحده - روز 13 آبان هر سال به عنوان "روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و
در راس آن آمریکای جهانخوار" نامگذاری میشود.
قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علنی روز یکشنبه هشتم آبان ماه یک هزار و
سیصد و شصت و هفت مجلس شورای اسلامی تصویب و درتاریخ 1367.8.8 به تأیید شورای
نگهبان رسیده است.
رئیس مجلس شورای اسلامی - اکبر هاشمی
آقای خلخالی به عنوان مخالف طرح مفصل صحبت کرده است.
روز ملی مبارزه با استکبار جهانی چگونه تصویب شد؟
کد خبر: ۳۵۴۴۵۸
تاریخ انتشار:
۰۸ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۹
30 October 2013
نامگذاری سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را میتوان از جمله روزهای برجسته در تاریخ جمهوری اسلامی دانست، در روز 13 آبان 1358، دانشجویان پیرو خط امام(ره)، لانه جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی را به گروگان گرفتند و مبارزه ضد آمریکایی مردم ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز در ادامه این روند استکبارستیزی، در مقابله با روح و خوی استکباری آمریکا این روز را به عنوان «روز ملّی مبارزه با استکبار» نامگذاری کردند تا احساس غیرت و هویت ملی را در کشور زندهتر و پررنگتر از قبل کنند.
تبلیغات
به گزارش مشرق روز 5 آبان سال 1367 روزی بود که مجلس سوم شورای اسلامی سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی تصویب کرد تا از آن به بعد نام آمریکا به عنوان نماد استکبار جهانی در تقویم ایرانیان نقش ببندد.
این جلسه به ریاست اکبر هاشمی رفسنجانی و هشت روز قبل از 13 آبان 1367 تشکیل شد تا به رأی و نظر نمایندگان مجلس برسد.
حجتالاسلام مجید انصاری که اکنون معاون امور مجلس ریاست جمهوری است و در آن زمان از نمایندگان دوره سوم مجلس شورای اسلامی بود به عنوان موافق این طرح به سخنرانی پرداخت و طرح نامگذاری 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را به صورت مشروح توضیح داد.
مجید انصاری در این سخنرانی با بیان اینکه روز ۱۳ آبان سالروز تبعید حضرت امام روحی له الفداء به وسیله عمل استکباری آمریکا به ترکیه بوده است، عنوان کرد: روز ۱۳ آبان سرفصل جدیدی در تاریخ ایران بوده روز هجرت حضرت امام از میهن اسلامی و روز تبعید ایشان بوسیله عمال استکبار بوده است در ضمن این روز یعنی ۱۳آبان در سال ۵۸ سرفصل انقلاب بزرگی هم بوده که همان تسخیر لانه جاسوسی و ریشه کن کردن حضور همیشگی آمریکا در میهن اسلامی ایران بوده است.
وی در ادامه توضیحات خود با تأکید بر اینکه روز ۱۳آبان دو مناسبت بزرگ ملی و اسلامی و انقلابی را در خود جای داده است، افزود: تبعید حضرت امام و تسخیر لانه جاسوسی به عنوان دو اتفاق بزرگ در 13 آبان ماه است، و طرحی که بوسیله ۱۱۵ نفر از نمایندگان مجلس ارائه گردیده است عبارت است از اینکه این روز را به عنوان روز ملی مردم ایران تحت عنوان «روز مبارزه با استکبار جهانی» تصویب بکنیم.
انصاری در ادامه سخنرانی خود عنوان میکند: گرچه همه نمایندگان محترم و مردم شریف ایران در جریان این دو موضوع مهم هستند و نیازی هم به توضیح نیست اما فوریت مسأله از این جهت است که ما چند روز بیشتر به ۱۳ آبان نداریم، ۱۳ آبان نزدیک است و مناسبت این «یومالله اکبر» در انقلاب ما اقتضا میکند که مجلس محترم که به حق مجلسی در خط امام و مبارزه و شجاع و ضد استکباری هست این مسأله را تصویب بکند و ما قبل از ۱۳ آبان این را به مردم اعلان بکنیم.
انصاری ادامه داد: با توجه به اینکه امروز علیه انقلاب اسلامی به فوریت برنامههای تبلیغاتی وسیعی را استکبار جهانی خصوصاً آمریکا و کنگره آمریکا تدارک دیده و همین هفته گذشته در کنگره آمریکا با کمال وقاحت و بیشرمی، روز خباثت و جنایت تروریستهای آدمکش منافق را به عنوان روز حمایت از آنها تصویب کردهاند و با توجه به نزدیکی ۱۳آبان و ضرورت اعلان این مطلب و تاثیری که در برنامه های آتی صدا وسیما و مراسم یوم الله 13 آبان خواهد داشت، استدعا می کنیم که دو فوریت این مساله تصویب بشود، چون من تصور نمیکنم در مجلس با اصل موضوع حتی یک نفر هم مخالف باشد.
وی در ادامه تاکید میکند: نفس اعلان این مطلب از سوی مجلس نشانگر اهمیتی است که مجلس و نمایندگان و عصاره ملت به این موضوع مهم میدهد بالطبع اثراتی وسیع و بزرگی در با شکوهتر برگزار کردن مراسم ۱۳ آبان در صحن سیاست جهانی خواهد داشت.
مجید انصاری با بیان اینکه باید قبل از ۱۳ آبان این طرح تصویب بشود، اظهار میکند: با توجه به اینکه امروز علیه انقلاب اسلامی به فوریت برنامه های تبلیغاتی وسیعی را استکبار جهانی خصوصاً آمریکا و کنگره آمریکا تدارک دیده و همین هفته گذشته در کنگره آمریکا با کمال وقاحت و بیشرمی ، روز خباثت و جنایت تروریستهای آدمکش منافق را به عنوان روز حمایت از آنها تصویب کردهاند و تعجب آور است که حکومت جلاد و جبار ریگان که داعیه مبارزه با تروریسم را در صحنه جهانی دارد و ادعا می کند بدترین و زشت ترین و خونآشام ترین تروریستهای جهانی را که دستشان به خون هزارن نفر از امت حزب الله و بیگناه این مردم آلوده است و بمب گذاری هایشان در خیابانها و نمازجمعه ها هنوز در خاطر ملت ایران هست، در کنگره آمریکا آمدهاند در دفاع از این تروریستها روز ۳۰ خرداد را به عنوان روز حمایت از این ها تصویب کرده اند البته حرکت ما ربطی به اراجیف آمریکائی ها و اعضای کنگره آمریکا ندارد، ما می خواهیم روز ملی کشور خودمان را تعیین کنیم.
وی در ادامه با بیان اینکه تصویب قانونی این طرح توسط مجلس کار با ارزش و نشان دهنده موضع محکم نمایندگان مردم است، میگوید: فقط این نکته را هم عرض بکنم بعضی از نمایندگان محترم میفرمودند ما با اصل طرح موافق هستیم اما این قانون نمیخواهد برای اطلاع این عزیزان عرض میکنم که هم در مجلس قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب مرسوم بوده ایامی که رسماً به عنوان روز ملی مردم ایران تلقی میشود مصوبه قانونی داشته است و نمونه باارزش روز جمهوری اسلامی ایران در جلسه شورای انقلاب تصویب شد والان مصوبه اش در مجلس هست، از ابتدا هم ما مشابه این موضوع را داشتیم، بنابراین مساله تصویب روز ملی مردم ایران مصوبه مجلس می خواهد.
مجید انصاری در قسمت پایانی نطق خود در مجلس با بیان اینکه «با توجه به نزدیکی ۱۳آبان و ضرورت اعلان این مطلب و تاثیری که در برنامه های آتی صدا وسیما ومراسم برگزار کننده این یوم الله خواهد داشت ما استدعا می کنیم که دو فوریت این مساله تصویب بشود، چون من تصور نمیکنم در مجلس با اصل موضوع حتی یکنفر هم مخالف باشد.» تاکید میکند: «موضوع مهم این مصوبه هجرت و تبعید حضرت امام (ره) هست و به تبع این حرکت بت شکنی و طاغوت براندازی است که بعدها در رابطه با ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی پیش آمده مشابه همان هجرتی که پیغمبر اکرم کرد و نهایتاً بت شکنی که از ناحیه آن هجرت بزرگ در تاریخ صورت گرفت. تشکر میکنیم از همه نمایندگان محترم که انشاءالله به فوریت رای خواهند داد . والسلام .»
بعداز ایراد نطق نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس طرح را به رای و نظر نمایندگان گذاشت و نمایندگان این طرح را تصوصیب رساندند. هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود در این خصوص نوشته است: 180 نفر از نمایندگان در جلسه حضور داشتند، نمایندگانی که با هر دو فوریت این طرح موافق بودند قیام کردند(اگثر بر خاستند) و با اکثریت قوی نزدیک به تمام مجلس، این طرح تصویب شد و نمایندگان شعار «مرگ برآمریکا» سر دادند.
بدون نظر