رفتن به محتوای اصلی

ّۀ قدسيّه و دايرۀ علميّه نجف اشرف-على مشرّفها السّلام- نمى‌شد.

[4. بدعت بودن اعتبار رأى اكثريت]

چهارم: مغالطه و خطابياتى است كه براى عدم مشروعيت و تأويل به اكثريت آراء وبدعت بودن آن ارائه و اظهار شد! [پاسخ:] اما فساد دعوى بدعت بودن آن از آنچه سابقادر بيان حقيقت تشريع و بدعت گذشت، ظاهر و محتاج به اعاده نيست. و گذشته از آنكهلازمۀ اساس شورويّتى كه دانستى به نصّ كتاب ثابت است، اخذ به ترجيحات استعند التّعارض، و اكثريّت عند الدّوران، اقواى مرجّحات نوعيّه و اخذ طرف اكثر عقلاارجح از اخذ به شاذّ و عموم تعليل وارد در مقبولۀ عمر ابن حنظلة [1] هم مشعربه آن است؛ و با اختلاف آراء و‌

______________________________
[1] حرّ عاملى، وسائل الشيعة، ج 27، ص 106؛ اين روايت راكلينى، صدوق و شيخ طوسى به اسناد

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 116‌

تساوى در جهات مشروعيّت، حفظاللنّظام متعيّن و ملزمش همان ادلّۀ دالّۀ بر لزوم حفظ نظام است.

[سيرۀ پيامبر در عمل به رأى اكثريت]

علاوه بر همۀ اينها موافقت حضرت ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله باآراء اكثر اصحاب در مواقع عديده، به نقل روايت فريقين مأثور و فعل حضرتش درغزوۀ احد، كه سابقا اشاره كرديم، و هم چنين در غزوۀ احزاب كه در عدممصالحه با قريش به مقدارى از خرماى مدينه با اكثر اصحاب موافقت فرموده «1».

[امام على عليه السّلام و عمل به رأى اكثريت]

و هم چنين موافقت حضرت سيد اوصياء- عليه و آله أفضل الصّلاة‌

______________________________
خود از عمر بن حنظله از امام صادق عليه السّلام نقل كرده‌اندكه وقتى سؤال مى‌كند: چنانكه راوى هر دو روايتى كه از شما نقل شده، عادل و صادق وفقيه باشند و هيچ‌كدام بر ديگرى ترجيح نداشته باشند، چه بايد كرد؟ حضرت مى‌فرمايد:«ينظر الى ما كان من روايتهم عنّا في ذلك الّذي حكما به المجمع عليه بين أصحابكفيؤخذ به من حكمهما و يترك الشّاذّ الّذي ليس بمشهور عند أصحابك فإنّ المجمع عليهلا ريب فيه» يعنى در چنين صورتى روايتى كه مورد اجماع و اتفاق اصحاب است، اخذ كنندو حديث نادرى كه غير مشهور است، رها نمايند، چون روايتى كه مورد اجماع باشد، بى‌شبههو ترديد است. مؤلف محترم به عموم تعليل «فإنّ المجمع عليه لا ريب فيه» استناد كردهكه دلالت ضعيفى بر اعتبار رأى اكثريت در امور عرفى و اجتماعى دارد.

______________________________
(1). واقدى، مغازى، ج 2، ص 477- 478. پيامبر اكرم صلى اللّهعليه و آله پس از چهار روز محاصرۀ مدينه و براى درهم شكستن اتّحاد جبهه دشمنبه دو تن از سران قبائل پيشنهاد كرد كه ثلث محصول خرماى مدينه را به آنان دهد تاايشان قريش را از ادامه محاصره مدينه منصرف سازند. ولى وقتى آمادگى سعد بن عباده وسعد بن معاذ دو تن از بزرگان شهر مدينه را براى صبر و استقامت مشاهده كرد، تصميم‌گيرىرا به ايشان وانهاد و از عقد قرار داد با قبائل ياد شده صرفنظر فرمود.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 117‌

و السّلام- در قضيۀميشومۀ تحكيم با آراء سوء اكثر، كه فريب رفع مصاحف شاميان را خورده، بر آنمتّفق شدند، و فرمايش حضرتش كه فرمود نصب حكمين ضلالت نبود بلكه سوء رأى بود، وچون اكثر بر آن متّفق شدند موافقت كردم «1»، الى غير ذلك از آنچه استقصاء آن خارج از وضع رساله و مستغنى عنه است؛ براىابطال دعواى مذكوره كافى و سنگ دندان‌شكن مغرضين است.

و چون عمدۀ شبهات مغرضانه نسبت به اصول و اركان اين اساس سعادت، امورمذكوره بود، لهذا محض آنكه ابتناء آن بر غرضانيت بر احدى مستور نماند، تعرّض ودفعش لازم بود. حال بقيّه هفوات هم، از آنچه گذشت، ظاهر و هويدا و اوقات اشرف ازتعرّض و اعتناء به آنهاست.

[عاقبت‌انديشى آخوند خراسانى]

و خوب است كلامى را كه در همين اوقات بعض ايرانيان مقيمين اسلامبول در طىابلاغات شفاهيه كه از لسان حضرات مشيخۀ اسلاميّه، به نجف اشراف به حضرت آيةاللّه آقاى آخوند ملّا محمد كاظم خراسانى- دام ظله- نوشته بودند، به علاقۀضدّيت نامه «2» با شنائع وهفوات صادره‌

______________________________
(1). چنين جمله‌اى در سخنان امام على عليه السّلام درماجراى حكميت يافت نشد، تنها جملاتى وجود دارد كه شايد مراد مؤلف اشاره به آنهاباشد. امام در دو خطبه از خطبه‌هاى نهج البلاغه خطاب به خوارج مى‌فرمايد: من نمى‌خواستمبه شما ضررى برسانم، بلكه شما را از حكميت در اين ماجرا نهى كردم ولى نپذيرفتيد ومانند پيمان‌شكنان مخالفت كرديد تا آنكه به ميل و خواهش شما رفتار كردم. (ر. ك:نهج البلاغه، خ 36 و خ 127).

(2) س: حذف شده است.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 118‌

از ظالم‌پرستان ايران، در اين مقامذكر و اين فصل را ختم دهيم.

در طى بيانات مفصّله‌اى كه در لزوم اهتمام در تشييد اين اساس سعادت از لسان آنخير خواه بزرگ اسلام نوشته بود اين عبارت بود:

«اين سيل عظيم كه به نام «1» تمدّن بشرى از بلاد غرب به سمت ممالك اسلاميّه سرازير است، اگر ماها رؤساىاسلام جلوگيرى نكنيم و تمدّن اسلامى را كاملا به موقع اجرا نگذاريم، اساس مسلمانىتدريجا از آثار آن سيل عظيم محو و نابود خواهد بود انتهى»! ببين تفاوت ره از كجااست تا به كجا! اين مرد بزرگ در مقام حفظ اسلام با اينكه- بحمد الله تعالى-استقلال دولت عليّه عثمانى هنوز كاملا محفوظ است، مع هذا عواقب را ملتفت و در حفظاسلام چنين عاقبت‌انديشى مى‌فرمايد و اقامۀ اين اساس سعادت را از روى بداهتمأخوذ بودنش از كتاب و سنّت، اجراى تمدّن اسلامى مى‌شمارد. و ما ظالم‌پرستان ايرانكه خود را متمسّك به مذهب جعفرى مى‌شماريم، با اينكه هر قدر از مقتضيات دين ومداليل كتاب و سنّت و سيرۀ پيغمبر و امام خود بى‌خبر باشيم، لا اقلّ قيام ضرورتمذهبمان را بر غاصب بودن اين دستۀ متصدّيان، و لزوم تحديد استيلا و قصرتصرّفشان به قدر قوّه و امكان، مجال انكار نداريم و هم عيانا مى‌بينم كه يكروزگارى اولين ملل عالم بوديم و حالا به واسطۀ فعّال ما يشاء بودن و مسئوليتاز ارتكابات نداشتن هواپرستان دچار چه محنت و در چه ورطه و مهلكۀ قريبةالتّهلكه گرفتاريم!

______________________________
(1). س: سيل عظيم بناء تمدن.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 119‌

[بهانه‌جوئى‌ها با هدف حمايت از استبداد]

مع هذا كلّه به خيال آنكه در چند صباح باقى‌ماندۀ اعمارمان، تطاول وچپاولمان كما كان باقى و استبدادات و استيثاراتمان محفوظ بماند، با فراعنه وطواغيت امت و بر ياددهندگان مملكت و هدر كنندگان دماء و اعراض و اموال ملّت،موافقت كرديم، و بلكه با غنيمان خارجى هم- كه استوار شدن اين اساس سعادت در ايرانموجب هدر شدن تمام زحمات آنان است- همدست شديم و به برداشتن اين لجام تحديد ازدهان ظالمين، كمر همّت بستيم و به اختلاف مقتضيات اوقات، هر روز نقشى تازه زديم.

گاهى به غرض استحكام اساس استبداد خود و كاشتن «1» تخم فتنه و فساد در فصل دائر به نظارت هيئتمجتهدين عظام، مسئلۀ طراز اول را، كه هميشه تعيين مصداقش محلّ تنازع و تشاجرو مايۀ مخاصمه و اختلاف است، عنوان كرديم؛ و به اين هم قناعت نكرده، براىاخراج مجلس شوراى ملّى از تماميّت و ابطال رسميّتش داستان عدم عضويت، و خارجالمجلس بودن هيئت نظّار را به ميان آورديم، و با صراحت فصل دائر به نظارت درمطاعيّت و حاكميت امضاء و ردّ هيئت مجتهدين نسبت به مخالفت و موافقت مواد قانونيّهمعنونه در مجلس با شرعيّات و بداهت اجنبى و متأخّر بودن اكثريت آراء از اين مطلب؛مع هذا به طمع فريب دادن و همدست نمودن ساده‌لوحان با خود، شبهۀ واهيۀآنكه «با عضويت هيئت مجتهدين تصديقشان در‌

______________________________
(1). أ: گماشتن.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 120‌

مخالفت و عدم مخالفت با شرعيّات،مغلوب اكثريت خواهد شد» را القاء و چون به خرج كسى نرفت و واهى و مغرضانه بودنش برهر ذى شعورى مكشوف بود، حيلۀ رفع مصحفيّۀ ديگرى به غرض ابطال مشروطيّترسميّه ابداء شد و با قيام ضرورت مذهب بر عدم مشروعيّت و حرمت اصل تصدّى غاصبينعلى كلّ تقدير، مع ذلك به اميد همراهى ساده‌لوحان در اين مقصد و هدم اساس مشروطيّترسميّه، به اين وسيله پاى نوشتن لفظ «مشروعه» به ميان آمد، و از براى نوشتن اينكذب بيّن آن هنگامه‌ها برپا و به حسب صورت «اهتمام در مشروعيّت» اظهار «1» و واقع غرض، هدم اساستحديدى و الغاء لجام از دهان ظالمين بود.

و بالجمله مادامى‌كه خود آنان در الغاى اين لجام و ابقاء طاغوتيّت خود بهدسائس و حيل و تحريك موادّ اغتشاشات داخليّه و سرحديّه و ساير موجبات انصراف قلوبتوسّل مى‌نمودند، ما ظالم‌پرستان نيز از روى همان نقشه حركت و در هدم اين اساسسعادت فنون حيل و تزويراتى را- كه الحق سزاوار و در خور است نه تنها دهات معروفينعرب، بلكه تمام حيله‌گران عالم به قصور باع خود از اين درجۀ دهى و تزويراعتراف كنند- بكار برديم.

و بعد از يأس هر دو شعبۀ استبداد از وصول به مقصد به اين گونه دسائس وحيل عمروعاصيّه، آنان به هدر دماء و اعراض و اموال مسلمين و احياء سيرۀملعونۀ چنگيزيّه اقدام، و ما ظالم‌پرستان هم براى تصحيح اين شنايع- به منافىاسلاميّت، و بلكه موجب خروج از ربقۀ‌

______________________________
(1). س: حذف شده است.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 121‌

مسلمانى شمردن سلب صفات خاصّۀاحديت- تعالى شأنه- از جبابره و طاغيان و حكم دينى جلوه دادن بدعت استبداديّهمأخوذه از معاوية بن ابى سفيان- قيام كرديم! ساحت مقدّسۀ دين قويم اسلام رابه اين اتّهام خلاف ضرورى در نزد سائر ملل لكّه دار و مذهب جعفرى- على مشيّده أفضلالصلاة و السّلام- را هم به واسطۀ اين افك و بهتان عظيم نزد سائر فرق اسلامسر به زير و شرمسار نموديم! آرى آرى دخول در وادى تحصيل علم به غرض دنيا طلبى وبذر مال مردم خورى كاشتن و چراغ سرقت مصحوب «1» خود داشتن و علم چپاول و تطاول افراشتن، چگونه جز اين قبيل شنايع نتيجۀديگرى تواند بخشيد؟! و لنعم ما قيل:

تيغ دادن در كف زنگى مست

 

به كه آيد علم نادان را بدست «2»

______________________________
(1). همراه.

(2). مولوى، مثنوى معنوى، دفتر چهارم، بيت 1437.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 123‌

[فصل پنجم:] [صحت و مشروعيت مداخلۀنمايندگان مجلس و شرائط و وظائف آنان]

فصل پنجم: ذكر شرايط صحّت و مشروعيّت مداخلۀ مبعوثان ملّت در سياسيات وبيان وظيفۀ عمليّۀ ايشان.

[الف) صحت و مشروعيت مداخله]

امّا مقام اول: شرايط معتبره در صحّت و مشروعيّت مداخلۀ مبعوثان ملّت دراين وظائف حسبيّه و عموميّه از آنچه سابقا گذشت، ظاهر و مبيّن شد كه جز اذن مجتهدنافذ الحكومه و اشتمال مجلس ملّى به عضويّت عدّه‌اى از مجتهدين عدول عالم بهسياسات براى تصحيح و تنفيذ آراء- چنانچه فصل دوم دستور اساسى كاملا متضمّن و- بحمداللّه تعالى- در تماميّت هم فوق مأمول است- شرط ديگرى معتبر نباشد.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 124‌

[ب) شرائط نمايندگان مجلس]

عمده و اصل مطلب اجتماع شرايط «1» و اتّصاف به كمالات نفسانيّۀ معتبره در اين باب است و اصول لازمه وامّهات آنها چند امر است:

[1. اجتهاد در فن سياست]

اول: علميّت كامله در باب سياسات و فى الحقيقه مجتهد بودن در فنّ سياست، حقوقمشتركۀ بين الملل و اطّلاع بر دقائق و خفاياى حيل معمولۀ بين الدّول،و خبرت كامله به خصوصيات وظائف لازمه و اطّلاع بر مقتضيات عصر، كه- بعون اللّهتعالى و حسن تأييده- به انضمام اين علميّت كاملۀ سياسيّه به فقاهت هيئتمجتهدين منتخبين براى تنقيض آراء و تطبيقش بر شرعيّات، قوۀ علميّۀلازمه در سياست امور امّت به قدر قوّۀ بشريّه كامل و نتيجۀ مقصودهمرتّب گردد ان شاء اللّه تعالى.

[2. وارستگى از هوى و طمع]

دوم: بى‌غرضى و بى‌طمعى، و الّا چنانچه پاى ادنى شائبۀ غرضانيت يا اندكطمع چپاول و اذخار اموال و يا خيال نيل رياست و نفوذى- خداى نخواسته- در كار باشد،موجب تبدّل استبداد شخصى به استبداد جمعى و أسوأ از اوّل خواهد بود؛ و بلكه مهذّببودن از بخل و جبن و حرص را هم حضرت سرور اوصياء- عليه أفضل الصلاة و السلام- درطى فرمان تفويض ولايت مصر به مالك اشتر- رضى اللّه عنه-

______________________________
(1). س: شرط.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 125‌

در اهل مشورت الزام فرموده و مى‌فرمايد:«و لا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر و لا جبانا يضعفك عنالأمور و لا حريصا يزيّن لك الشّره بالجور» الى آخر ما كتبه- صلوات اللّه عليه- «1».

[3. خيرخواه دين و دولت و مملكت]

سيم: غيرت كامله و خير خواهى نسبت به دين و دولت و وطن اسلامى و نوع مسلمين بروجهى كه تمام اجزاء و حدود و ثغور مملكت را از خانه و ملك شخصى خود به هزار مرتبهعزيزتر، و دماء و اعراض و اموال آحاد ملّت را مثل جان و عرض و ناموس شخصى خودگرامى بداند؛ ناموس اعظم كيش و آئين را اهمّ نواميس و استقلال دولت اسلاميّه را،كه رتبۀ حراست و نگهبانى همه را در عهده دارد، تالى آن شمارد، و حتى نسبت بهفرق غير اسلاميّه هم هرچند نظر به اشتراكشان در ماليّه و غيرها و هم بهواسطۀ توقّف تماميّت و رسميّت شورويّت عموميّه بر دخولشان در امر انتخاب لامحاله بايد داخل شوند، و البته اگر از صنف خود كسى را انتخاب كنند حفظ ناموس ديناز او مترقّب نباشد، لكن خير خواهى نسبت به وطن و نوع از آنان هم مترقّب واتّصافشان به اوصاف مذكوره در صلاحيت براى عضويّت كافى است.

و بالجمله عقد مجلس شوراى ملّى براى نظارت متصدّيان و اقامۀ وظائفراجعۀ به نظم و حفظ مملكت و سياست امور امّت و احقاق‌

______________________________
(1). نهج البلاغه، نامۀ 53، «در مشورت خويش بخيل راوارد مكن كه تو را از فضل و بخشش بازمى‌دارد و از فقر و نادارى مى‌ترساند، و باترسو نيز مشورت نكن كه تو را در انجام امور سست مى‌گرداند، و با حريص نيز مشورتمكن كه آزمندى را با ظلم به مردم در نظرت نيك جلوه مى‌دهد.»

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 126‌

حقوق ملّت است، نه از براى حكومتشرعيّه و فتوى و نماز جماعت، و شرايط معتبره در اين باب اجنبى و غير مرتبط به اينامر است، چنانچه صفات لازمه در اين باب هم كه امّهات آنها ذكر شد، اجنبى و بى‌ربطبه آن ابواب است، و از براى مراقبت در عدم صدور آراء مخالفۀ با احكام شريعت،همان عضويّت هيئت مجتهدين و انحصار وظيفۀ رسميّۀ ايشان در همين شغل،اگر غرض و مرضى در كار نباشد، كفايت مى‌كند.

[توصيه: دقت در انتخاب نمايندگان]

پس اولين وظيفه كه بعد از استقرار اين اساس سعادت- بعون اللّه تعالى و حسنتأييده- در عهدۀ دين‌دارى و وطن خواهى ايرانيان است، اين است كه درمسئلۀ انتخاب، چشم و گوش خود را باز كنند، اغراض شخصيّه و قرابت با زيد و صداقتبا عمرو و عداوت با بكر را در اين مرحله كنار گذارند، مصداقيّت: «شرّ النّاس منباع دينه بدنيا غيره» «1» را مانند جمله‌اى از ظالم‌پرستان عصر بر خود روا ندارند، اين معنى را خوب نصبالعين خود نمايند كه اين انتخاب براى چه و اين منتخبين را بر چه دستۀ مردم واز براى چه مقصد مى‌گمارند؟ هر كه را- بينهم و بين اللّه- داراى اوصاف مذكوره ووافى به مقصد يافته، در محكمۀ عدل الهى- عزّ اسمه- از عهدۀ جواب آنتوانند برآيند انتخاب كنند، و الّا مسئوليت حقوق سى كرور خلق را علاوه برمسئوليتهاى از جهات‌

______________________________
(1). شيخ مفيد، الاختصاص، ص 243 «قال رسول اللّه صلى اللّهعليه و آله: خير النّاس من انتفع به النّاس و شرّ النّاس من تأذّى به النّاس و شرّمن ذلك من اكرمه النّاس اتّقاء شرّه و شرّ من ذلك من باع دينه بدنيا غيره» يعنى ..بدترين مردم كسى است كه دينش را به دنياى ديگران بفروشد.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 127‌

عديدۀ ديگر كه اجمالا مبيّنشد، به محض قرابت يا صداقت يا سائر اغراض نفسيه به عهدۀ خود وارد نياورند.حفظ ناموس دين مبيّن و تحفّظ بر استقلال دولت و قوميّت خود و حراست حوزه و ممالكاسلاميّه را بر هر غرضى، چنانچه از ساير ملل مشهود است، مقدّم دارند. نسأله سبحانهتعالى أن يؤيّدنا و يسدّدنا و ان يجمع على الهدى كلمتنا و على التّقى شملنا بمحمّدو آله الطّاهرين.

[ج) وظائف اصلى نمايندگان]

مقام دوم: در بيان اصول وظائف عمليّۀ مبعوثان ملّت بر وجه اجمال.

و لازم است اصول وظائف سياسيّۀ عصر غيبت را با اغماض از مغصوبيّت مقام،بيان نموده، وظيفۀ حاليّه را از آن اقتباس كنيم:

[1. تطبيق دخل و خرج مملكت]

اول و اهمّ تمام وظائف اين باب ضبط و تعديل خراج و تطبيق دخل و خرج مملكت [مى‌باشد]و از بديهيات است كه حفظ نظام و تحفّظ بر حوزه و بيضۀ اسلام جز به ترتيبقواى نظميّه و حفظيه و تهيّۀ استعدادات داخليّه و سرحديّه غير ممكن، و توقّفتمام ترتيبات مذكوره به تصحيح و تعديل خراج و ضبط آن از حيف و ميل و صرف درمشتهيات شخصيّه و ارادات طاغوتيه از واضحات است و حضرت سيد اوصياء- عليه أفضلالصلاة و السلام- در طى فرمان مبارك كه به مالك اشتر- رضوان اللّه عليه- هنگامتفويض ولايت مصر به او شرف اصدار فرموده‌اند و متضمّن دستورات كليّه است، در خصوصخراج‌

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 128‌

چنين مقرّر فرموده‌اند: «و تفقّدامر الخراج بما يصلح أهله، فإنّ في صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم، و لا صلاح لمنسواهم إلّا بهم، لأنّ النّاس كلّهم عيال على الخراج «1» و اهله»- إلى ان قال صلّى اللّه عليه-، «و منطلب الخراج بغير عمارة أخرب البلاد، و أهلك العباد و لم يستقم أمره إلّا قليلا»- «2» الى آخر ما كتبه صلواتاللّه عليه.

و ظاهر است كه چنانچه در صدر اسلام بعد از هجرت و قبل از فتوحات اسلاميّه واستيلاى مسلمين بر اراضى خراجيّۀ مفتوحة العنوة، سيرۀ مقدّسۀنبوّت ختميّه- صلوات اللّه عليها- بر بسط و توزيع مصارف لازمۀ نوعيّه برعموم مسلمين، و معاهدين من اليهود و غيرهم، به اندازۀ تمكّن و دارائى بهنسبت متساويه مستقرّ و التزام به آن هم از شروط معاهدۀ با معاهدين بود، وحتى تشريف فرمائى حضرتش به حصن يهودان بنى نضير هم براى مطالبۀ حصّه‌اى ازديۀ واردۀ بر مسلمين بود كه به موجب عهدنامه، دادنى بودند و بالأخرهبه نقض عهد نمودن آنان و جلا دادنشان مؤدّى گرديد «3»، همين طور در اين عصر هم چون اراضىخراجيّۀ مفتوحة العنوة علاوه بر آنكه عينا مجهول است، استقرار يدمالكانۀ متصرّفين و احتمال استناد آن به نقل صحيح شرعى‌

______________________________
(1). أ، د، س: للخراج.

(2). نهج البلاغه، نامۀ 53 «در خصوص ماليات دقت كن بهطورى كه وضع ماليات‌دهندگان اصلاح شود، زيرا در تنظيم و اصلاح وضع ماليات و ماليات‌دهندگان،صلاح و آسايش ديگران است و آسايش ديگران جز در پرتو پرداخت ماليات فراهم نمى‌شود،زيرا همۀ مردم از طريق ماليات و پرداخت آن تأمين مى‌شوند .. و كسى كه مالياترا مطالبه كند بى‌آنكه به عمران و آبادانى بپردازد، به ويرانى شهرها و هلاكت مردممبادرت ورزيده و كار او جز اندكى سامان نخواهد يافت.»

(3). طبرى، تاريخ طبرى، ج 2، ص 224.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 129‌

بر فرض معلوميت عين هم، مانع از اجراىاحكام مقرّرۀ در باب اراضى خراجيّه است، لهذا وظيفۀ حاليّه در تصحيحعمل ماليّه، منحصر است كه بر طبق همان سيرۀ مقدّسۀ صدر اسلام، مصارفلازمۀ نظم و حفظ مملكت و اخراجش از حلق غنيمان خارجى كه به وسيلۀخيانتهاى مملكت‌فروشان بلعيده‌اند، صحيحا تعيين شود و به تعديل صحيح و مميّزى علمىبه نسبت متساويه و به اندازۀ انتفاع از تمكّن و دارايى، بر طبقات اربابمستغلات و تجارات و مواشى و غيرهم توزيع و از براى طبقات كارگزاران و متصدّيانامور هم به اندازۀ لياقت خدمتشان به نوع، مقرّر و ايصال گردد، و در جلوگيرىاز حيف و ميل و صرف در انحاء «1» فسوق و فجور و مشتهياتى كه روزگار دين و دولت و مملكت و ملّت را چنين تباهنموده، مراقبت و نظارت كامله به عمل آيد.

و بعد از تصحيح امر خراج به اين كيفيت و تطبيق آن بر سيرۀ مقدّسۀنبويّه صلى اللّه عليه و آله به اين ترتيب البته اداى آن بر هر مسلمان، نظر به توقّفحفظ و نظم بلاد اسلاميّه بر آن، واجب و گرفتن آن هم بر تمام طبقات متصدّيان درصورت عدم تجاوز از اندازۀ لياقت خدمت و عملشان حلال و بدون شبهه و اشكالخواهد بود.

و اگر چه بديهى است قناعت اين دستۀ چپاولچيان و غارتگران معمّم و كلاهىبه مقدار مذكور، بعد از اعتياد به آن همه چپاولات و تطاولات مملكت ويرانه ساز وخانمان ملّت برانداز، عادتا از محالات [است] و به واسطه اندك دخول مبعوثان ملّت دراين وادى و قطع تيول و تسعير و كاستن اندكى از تجاوزات فوق العاده، تمام اينهنگامه‌ها برخاست!

______________________________
(1). س: انجام.

تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ص: 130‌

و لكن مع هذا اميد است كه چنانچه-بعون اللّه تعالى و حسن تأييده- حكيمانه در اين باب اقدام و شالوده و اساس مطلبصحيحا تأسيس شود و به وسيلۀ احداث مكاتب و مدارس كافيه به جهات تربيت «1» و تهذيب اخلاق و تكميلقواى علميّه و عمليّه، عموم طبقات كارگزاران و نوع مسلمانان را در بطون و طبقاتلاحقه، به فطرت اصليّۀ اسلاميّه توان ارجاع، و از رذايل موروثه از معاويه وساير اغصان شجرۀ ملعونۀ امويّه توان تهذيب نمود، و هم وجوب اداء خراجمضروب براى حفظ و نظم ممالك اسلاميّه و حلّيّت، بلكه لزوم صرفش در مصارف مذكوره رابعد از تعديل و توزيعش به نهج مذكور و تفريقش به اندازۀ خدمت به نوع و حفظشاز حيف و ميل به عموم مسلمين، توان فهمانيد كه- بعون اللّه تعالى و حسن تأييده- همچنانكه در سائر حقوق واجبۀ الهيّه- عزّ اسمه- به اقتضاى ديانت اسلاميّه ازاداء آن نوعا تكاهل ندارند، همين طور نسبت به خراج هم بعد از تطبيق بر سنّتمقدّسۀ نبويّه صلى اللّه عليه و آله همين رفتار را وظيفه و تكليف دينى خوددانسته، تهاون در اداء را روا ندارند و به حالت حاليّه كه اخذ و استيفاء و صرف آن چونهمه بر طبق شهوات طاغوتيّه و مظالم استبداديّه است، لهذا حرام اندر حرام؛ بعد ازاين تصحيح و تسويه و تعديل «2» و ضبط و ترتيب، قياسش نكنند و در اداء حقوق واجبۀ نوعيّه كه در شريعتمطهّره حفظا للنّظام و صيانة لحوزة الاسلام تشريع فرموده‌اند- كما ينبغي-، اهتمامنموده، اهميت آن را از ساير تكاليف محضه رعايت كنند.

و لازم است جمله [اى] از فرمايشات و دستور العمل‌هاى صادره از‌