بسم الله الرحمن الرحیم
کربلایی کاظم ساروقی(1300 - 1378 هـ = 1883 - 1959 م)
کربلایی کاظم ساروقی(1300 - 1378 هـ = 1883 - 1959 م)جرعهای از دریا-جلد ۴ - فصل سوم- صفحه ۵۴۳ و ۵۴۴:
کربلایی کاظم ساروقی (م ۱۳۷۸)*
مرحوم والد به کربلایی کاظم معتقد بود(۱). آقای اثنی عشری نقل می کرد: کربلایی کاظم دندان نداشت. مرحوم آقای سید صدرالدین صدر دستور داده بود برای کربلایی کاظم دندان مصنوعی درست کنند. مرحوم والد به آقای صدر گفت : آقا، پولی هم به او بدهید هر آن کس که دندان دهد، نان دهد!
يك روز آقای آشیخ محمد رازی، نویسنده گنجینه دانشمندان ، با کربلایی کاظم منزل مرحوم والد آمدند. والد تشریف نداشت، ابتدا از کربلایی کاظم پرسیدم: قرآنی که به شما افاضه شده، با چه قرائتی مطابق است؟ گفت: همین قرآنهای رایج، پرسیدم: آیه بعد از «كلا والقمر» چیست؟ گفت: «والليل إذا أدبر والصبح إذا أسفر» با این که در قرآنهای رایج (اذ ادبر) (اذ) بی الف آخر است.
من در پاورقی تفسیر شبر دیده بودم که قرائتی به صورت «إذا دبر» الف (ادبر) متصل به قبل شده وجود دارد و قرائت و «اذا ادبر» با الف متصل به طرفین که کربلایی کاظم خواند در آنجا نبود. آقای رازی گفت: ببینیم قرائت دیگری هم وجود دارد؟ تبیان شیخ را آوردیم. دیدیم شیخ در تبیان نوشته است:
قرأ نافع و حمزة و حفص عن عاصم «إذ أدبر» بإسكان الذال و قطع الهمزة من «أدبر»، و الباقون بفتح الذال و الألف معها «دبر» بغير ألف. وقرأ ابن مسعود بزيادة ألف.(۲)
آقای رازی گفت: قرآن ابن مسعود به او افاضه شده است. با اینکه من ابتدا از ایشان پرسیدم و او گفته بود که قرآن رایج افاضه شده است. علاوه بر این، قرائت ابن مسعود با قرائت رایج بسیار تفاوت دارد.
اهل سلوك می گویند: شرط افاضات معنوی ای که از عالم بالا اعطا می شود این است که اظهار و افشا نشود و در صورت اظهار، گرفته می شود. شاید کربلایی کاظم چون در مجامع عمومی این افاضه را اظهار می کرد، بخشی از آن افاضه از وی گرفته شده بود. به عقیده بعضی خوردن غذای بازار نیز تأثیرگذار است. جمادى الآخرة ۱۴۳۲)
-----------------------------
*برای آگاهی گسترده از سرگذشت ایشان ر.ك: کتاب داستان کربلایی کاظم و حافظ قرآن شدن او دريك لحظه، تأليف و نشر: موسسه در راه حق، قم، چ هشتم، ۱۳۷۸ق.
--------
(۱) مکتوب ذیل از آية الله سید احمد زنجانی راجع به کربلایی کاظم است:
بسمه تعالی
کربلایی کاظم ساروقی حافظ قرآن کریم
حقیر حفظ قرآن را از او امر عادی ندیدم، بلکه موهبتی الهی فهمیدم؛ چون اگر آن مستند به قوه حافظه بود مقتضی بود که چیزهای دیگر را نیز حفظ کرده باشد. برای اینکه صاحب این قوه هیچ وقت این قوه را معطل نمی گذارد، بلکه از ادعیه و اشعار و اخبار و عبارات بزرگان به مقتضای ذوق و شوق زیاد حفظ می نماید. ولی حافظه او در غیر از قرآن متعارف است، بلکه از متعارف نیز کمتر است، چون حرف متعارف و آداب معاشرت را بلد نیست و جز قرآن چیزی در خود ندارد و اما نسبت به قرآن به طوری احاطه دارد، هر آیه را از هر جای قرآن می پرسند فورا می گوید و هر قرآن هم به دستش میدهند باز کرده دو ورق این ورو آن ور می کند، هماندم دست روی همان آیه می گذارد و حتی اگر یک حرف عمدا زیاد و یا کم کنند، فوری می گوید این حرف زیاد و یا کم است و چه بسا اتفاق افتاده که در سؤال سر یک آیه را وصل به آیه دیگر کرده اند و پرسیدند، فوری می گوید جوابش این است و بقیه اش در سوره فلان است و آیه چندم. خلاصه حقیر از امتحانات مکرری که کردم حفظ قرآن ایشان را موهبتی الهی فهمیدم.
بنده حقیر سید احمد الحسي الزنجانی
ذیحجة الحرام ۱۳۷۴ق»
۵۴۳
---------------
(۲) مدثر (۷۴) :۳۲. التبان في تفسير القرآن، ج۱، ص۱۷۹، ذیل آیه شریفه.
کربلایی کاظم ساروقی
(تغییرمسیر از کربلایی کاظم)
محمدکاظم ساروقی
کربلایی کاظم ساروقی
زادروز ح.۱۳۰۰ق.
زادگاه ساروق (اراک)
درگذشت ۱۳۷۸ق. - قم
محل زندگی ساروق (اراک)
تابعیت ایران
تحصیلات بیسواد
پیشه کشاورز، کارگر
شناختهشده برای حفظ شگفتآور قرآن
لقب کربلایی کاظم
دین اسلام
مذهب شیعه
کربلایی کاظم ساروقی (۱۳۰۰-۱۳۷۸ق)، مرد بیسوادی بود که ناگهان حافظ قرآن کریم شد. او کشاورزی ساده و بیآلایش بود که ظاهراً به سبب حساسیت در پرداخت به موقع سهم فقرا (زکات) از محصولاتش، مورد عنایت قرار گرفته و به نحوی معجزهآسا حافظ کل قرآن شده بود به گونهای که سورههای قرآن را نه تنها از ابتدا بلکه از انتهای آنها قرائت میکرد و در عین اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت کلمات قرآن را بیدرنگ در لابلای دیگر متون تشخیص میداد.
کربلایی کاظم به وسیله علما و بزرگان بسیاری مورد آزمایش قرار گرفت و حفظ شگفتآور وی از سوی آنها تایید شد.
تمبر بزرگداشت کربلایی کاظم
محتویات
۱ زندگینامه
۲ ماجرای حافظ قرآن شدن
۲.۱ آزمون در کشورهای مختلف
۳ سخنان برخی از مراجع تقلید و بزرگان
۳.۱ آیت الله حجت کوه کمری
۳.۲ آیت الله سید محمد تقی خوانساری
۳.۳ آیت الله میرزا مهدی شیرازی
۳.۴ آیت الله علامه طباطبایی
۳.۵ آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی
۳.۶ آیت الله دستغیب
۳.۷ آیت الله مکارم شیرازی
۳.۸ فدائیان اسلام
۴ منبع شناسی
۴.۱ کتابهای مستقل
۴.۲ سایر نشریات
۵ پانویس
۶ منابع
۷ پیوند به بیرون
زندگینامه
وی حدود سال ۱۳۰۰ قمری زاده شد و در روستای ساروق اراک زندگی میکرد. وی مانند بیشتر اهالی آن روستا بیسواد بود. شغل وی کشاورزی بود و در نهایت سادگی زندگی میکرد. از ویژگیهای بارز وی ادای بهموقع وجوهات شرعی بود، چنانکه زکات محصول گندمش را به فقرا میداد و حتی اگر میدانست صاحب زمینی اهل پرداخت زکات و حق فقرا نیست، مسأله پرداخت زکات را به وی یادآوری میکرد و اگر زیر بار نمیرفت بههیچوجه برای او کار نمیکرد. حتی بنا گذاشته بود که نیمی از برداشت خود را به فقرا بدهد.[۱]
وی در محرم سال ۱۳۷۸ق در قم درگذشت و در قبرستان نو قم یعنی قبرستان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپرده شد.[۲]
ماجرای حافظ قرآن شدن
وی یک روز عصر بعد از کار روانه روستا شد و به باغ امامزاده مشهور به «هفتاد و دو تن» (محل دفن چندین امامزاده از جمله دو امامزاده به نام شاهزاده جعفر و امامزاده عبیدالله صالح) رسید و برای استراحت روی سکویی در کنار در امامزاده نشست. ناگهان دید دو جوان بسیار زیبا و جذاب نزدش میآیند و به او میگویند: نمیآیی برویم در این امامزاده فاتحهای بخوانیم؟ محمدکاظم پذیرفت و با آنها داخل شد. آنها اول به امامزاده جلوتر وارد شدند و فاتحهای خواندند و سپس به امامزاده بعدی رفتند و مشغول خواندن چیزهایی شدند که محمدکاظم نمیفهمید. در اینجا وی متوجه شد که در اطراف سقف امامزاده کلمات روشنی نوشته شده است و یکی از آن دو نفر به او میگوید:چرا چیزی نمیخوانی؟
بقعه امامزادگان هفتاد و دو تن روستای ساروق
محمدکاظم گفت: من ملا نرفتهام و سواد ندارم.
او میگوید: باید بخوانی، آنگاه دست به سینه او گذاشت و کمی فشار داد.
محمدکاظم گفت: چه بخوانم؟ آن شخص آیهای را خواند و گفت: اینطور بخوان.
محمدکاظم آیه را خواند و برگشت که به آن آقا حرفی بزند و یا چیزی بپرسد ولی دید هیچکس همراهش نیست و خودش تنها در داخل حرم ایستاده و ناگهان دچار حالت مخصوصی میشود و بیهوش روی زمین میافتد.
هنگامی که به هوش میآید احساس خستگی شدید میکند و ضمناً به این فکر فرو میرود که اینجا کجاست و او در اینجا چه میکند؟ و سپس از امامزاده بیرون میآید و بار علوفه و گندم را برمیدارد و روانه دهکده میشود، ولی در میان راه متوجه میشود که دارد چیزهایی میخواند و آنگاه داستان آن دو جوان را به یاد میآورد و خود را حافظ همه قرآن مییابد.
وقتی به مردم برخورد میکند از او میپرسند کجا بودی؟ او چیزی نمیگوید و بیدرنگ نزد پیشنماز روستا به نام حاجآقاصابر اراکی میرود و داستان خودش را هم میگوید. پیشنماز بدو میگوید: شاید خواب دیدهای شاید خیال میکنی؟ محمدکاظم میگوید: خیر، بیدار بودم و با پای خودم به امامزاده رفتم و همراه آن دو نفر چنین و چنان شد، و حالا هم همه قرآن را حفظ دارم. پس از آن پیشنماز، قرآن میآورد و آیات مختلف و چند سوره بزرگ را از او میپرسد و او همه را از برمیخواند. مردم دهکده دور او جمع شدند تا ببینند حاجآقاصابر در این باره چه میگوید. حاجآقاصابر پس از امتحانات فراوان، به زبان محلی جملهای میگوید که معنیش این است: «کارش درست شده، و یک مسأله مهمی برایش پیش آمده، و نظر کرده شده است...».[۳]
آزمون در کشورهای مختلف
هنگامی که داستان او از محل زندگیش به جاهای دیگر نقل شد او را به شهرهای ایران مانند ملایر، تویسرکان، همدان، کرمانشاه، کنگاور، تهران، قم، مشهد و نیز کاظمین و کربلا و نجف و کویت و حجاز بردند تا مسلمانان و غیرمسلمانان از نزدیک او را ببینند و با دیدن این معجزه زنده، ایمانشان به جهان غیب محکمتر شود.[۴]
سخنان برخی از مراجع تقلید و بزرگان
آیت الله حجت کوه کمری
آیت الله حجت کوه کمری از مراجع تقلید در حوزه علمیه قم بود که نسبت به کربلایی کاظم محبت و عنایت خاصی داشت و هر گاه او را میدید احترام گزارده او را معجزه مقام ولایت میدانست و مساعدت مالی میکرد.[۵]
آیت الله سید محمد تقی خوانساری
آیت الله سید محمد تقی خوانساری صاحب داستان مشهور نماز باران و از مراجع تقلید، پس از امتحانات متعدد به کربلایی کاظم گفت: آیا میتوانی قرآن را از آخر به اول بخوانی، او گفت: بلی و شروع کرد به خواندن سوره بقره که بزرگترین سوره قرآن است و بعد از قرائت چند آیه، خوانساری گفت: بسیار عجیب است، من ۶۰ سال است سوره قل هو الله احد را میخوانم و نمیتوانم بدون تأمل آن را از آخر به اول بخوانم ولی این مرد عامی دهاتی سوره بقره را که ۲۸۶ آیه است بدون تأمل به شماره معکوس میخواند.[۶]
آیت الله میرزا مهدی شیرازی
آیت الله میرزا مهدی شیرازی در کربلا ساکن بود و جمعی از علماء و آیت الله میلانی نیز در منزل وی بودند و کربلایی کاظم را مورد آزمایش قرار دادند، هر کس آیهای را میپرسید، کربلایی کاظم محل آن را گفته آیه قبل و بعد آن را قرائت میکرد.[۷]
آیت الله علامه طباطبایی
علامه طباطبایی او را یک معجم المفهرس و کشف الآیات متحرک میخواند.[۸]
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی
آیت الله کاشانی از جمله کسانی است که کربلایی کاظم را ملاقات کرده و در معرفی او به جوانان و سایر طبقات مردم سعی فراوان داشته است. وی از موقعیت اجتماعی و سیاسی خود استفاده کرده مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و بسیاری از خبرنگاران در آن حضور یافتند و مشاهدات خود را در مورد اعجاز کربلایی کاظم گزارش دادند که در برخی روزنامههای همان زمان درج گردید.[۹]
آیت الله دستغیب
شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در کتاب داستانهای شگفت مینویسد: در سالنامه نور دانش سال ۱۳۳۵ صفحه ۲۲۳ عکس کربلایی محمدکاظم مزبور را چاپ کرده و مقالهای تحت عنوان «نمونهای از اشراقات ربانی» نوشته و در آن شهادت عدهای از بزرگان علما بر خارق العاده بودن امر او را نقل نموده است. وی در ادامه میگوید: از مجموع دستخطهای فوق موهبتی بودن حفظ قرآن کربلایی ساروقی به دو دلیل ثابت میشود:
بیسوادی او که عموم اهالی ده او شهادت میدهند و کسی خلاف آن را نگفته است. نگارنده شخصاً از ساروقیهای ساکن تهران تحقیق نمودم و با این که موضوع بیسوادی او در جراید کثیرالانتشار چاپ و منتشر شده با این حال، هیچ کس تکذیب نکرده است.
بعضی از خصوصیات حفظ قرآن او که از عهده تحصیل و درس خواندن خارج است به شرح زیر:
هرگاه یک کلمه عربی یا غیر عربی بر او خوانده شود فوراً میگوید که در قرآن هست یا نیست.
اگر یک کلمه قرآنی از او پرسیده شود فوراً میگوید در چه سوره و کدام جزء است.
هرگاه کلمهای در چند جای قرآن مجید آمده باشد تمام آن موارد را بدون وقفه میشمارد و دنباله هر کدام را میخواند.
هرگاه در یک آیه یک کلمه یا یک حرکت غلط خوانده شود یا زیاد و کم کنند بدون اندیشه متوجه میشود و خبر میدهد.
هرگاه چند کلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود محل هر کلمه را بدون اشتباه بیان میکند.
هر آیه یا کلمه قرآنی را از هر قرآنی که به او میدهند آناً نشان میدهد.
هرگاه در یک صفحه عربی یا غیر عربی یک آیه مطابق سایر کلمات نوشته شود آیه را تمیز میدهد که تشخیص آن برای اهل فضل نیز دشوار است.[۱۰]
آیت الله مکارم شیرازی
آیت الله مکارم شیرازی در نوشتهای چنین میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم.
اولین بار که مرحوم کربلایی کاظم را در حومه ملایر دیدم قیافه ساده او چنان بود که انسان فکر میکرد سوره حمد نماز خودش را نیز درست بلد نیست، اما وقتی گفتند این مرد روستایی درسنخوانده، طی یک حادثه عجیب و آمیخته با موهبت الهی حافظ کل قرآن شده است، فهمیدم پشت این چهره دریایی از خلوص وجود دارد و برای امتحان او را آزمایش کردم، کاملاً بر آیات قرآن مسلط بود.
بعدها آوازه او بالا گرفت و به قم آمد و مورد استقبال فضلای حوزه علمیه و مراجع بزرگ قرار گرفت و با امتحانات پی در پی ثابت شد این مسأله یک امر عادی نیست، همه جا با اعجاب از او یاد میشد و مورد اکرام و احترام بود، تسلط او به پیدا کردن آیات از نسخ مختلف قرآن، عجیبتر از حافظه او بود، هرگاه قرآنی به دست او میدادند و میگفتند فلان آیه را پیدا کن، قرآن را باز میکرد آیه در همان صفحه یا یک ورق بعد و یا قبل بود، شرح حال او آمیخته با قرائن فراوان بود، حتی افراد دیرباور را به خضوع وادار مینمود، خداوند رحمتش کند، و با قرآن مجید و آورنده آن محشورش فرماید.[۱۱]
فدائیان اسلام
کربلایی کاظم و نواب صفوی
نواب صفوی در جاهای مختلفی کربلایی کاظم را به همراه خود میبرد و در تمام مجالس او را به عنوان معجزه الهی معرفی نموده و در عرشه منبر مینشاند و از حضار در مجلس میخواست تا از او در زمینه معجزهاش سؤال کنند و خبرنگاران روزنامه و مجلات داخلی و خارجی را برای مصاحبه با او و مخابره معجزهاش به تمام دنیا دعوت نمود.[۱۲]
عبدالحسین واحدی، مرد شماره دوم فدائیان اسلام، کلماتی متشابه از چند سوره را کنار هم گذارده در محضر جمعی از علماء آنها را خواند، هیچ کس احتمالی نداد که آنها تلفیقی باشد، چون خیلی متشابه بودند ولی کربلایی کاظم، کلمه کلمه آن را خوانده، بیان کرد این متعلق به کدام آیه و از کدام سوره است که تقریباً آنها ۲۰ کلمه از ۲۰ آیه بودند، و او همه را یک به یک نام برد و آنها را تلاوت کرد و در آخر هم گفت، چند واو هم از جیب خودتان به آن اضافه کرده اید، این امتحان در برابر گروه زیادی از علماء بود و همه به کربلایی کاظم احسنت گفته و بر او آفرین خواندند، و بعضی از بزرگان از جا برخاسته بوسه در دست کربلایی کاظم زدند.[۱۳]
شهید خلیل طهماسبی، از نزدیکان شهید نواب صفوی، طی یادداشتی در ۳۰ رمضان ۱۳۷۳ق مینویسد:
هو العزیز
به نام خدای توانا
بهترین تحفه و هدیه من به مردان خدا سخن خدا و سخن اولیاء خداست، این کتاب مفاتیح الجنان را به پدر بزرگوارم جناب آقای کربلایی کاظم حافظ القرآن به عنوان یادگار تقدیم میکنم که این سند زنده اعجاز آل محمد و حافظ تمام قرآن در عوض این تحفه در طول (سال/عمر؟) دوازده ختم قرآن قرائت و هدیه به روح معصومین سلام الله علیهم اجمعین بنماید... ثوابش به روح و روان پدر و مادرش باشد، شاید به لطف خدای عزیز از مدافعین سرسخت قرآن باشم و به خاطر حفظ و دفاع از این قرآن، رویم به خونم رنگین شود به صاحب قرآن با سرافرازی ملحق شوم.[۱۴]
منبع شناسی
برخی از آثار منتشرشده درباره وی در ذیل یاد شده است:
کتابهای مستقل
کربلائی کاظم: مرد بیسوادی که ناگهان حافظ قرآن کریم شد، نوشته ابوالفتح دعوتی، [تهران]: قاطع البرهان، ۱۳۷۸.[۱۵]
تجلی قرآن وعترت در معجزه حافظ قرآن شدن کربلایی کاظم ساروقی سرداران رشید اسلام، نوشته احمد محسنیگرگانی،اراک: انتشارات علوم اسلامی، ۱۳۸۷.[۱۶]
داستان کربلایی کاظم و حافظ قرآن شدن او در یک لحظه، چاپ قم، مؤسسه در راه حق، فروردین ۱۳۶۹ش.[۱۷]
کربلایی کاظم: معجزه ولایت، نوشته نجمالسادات طباطبایی، قم: حضور، ۱۳۸۲.[۱۸]
سایر نشریات
روزنامه اطلاعات و کیهان سال ۱۳۳۲ش
آسیای جوان سال ۱۳۳۲
خواندنیها سال شانزدهم، شماره ۱۱۷
روزنامه ندای حق، در ۱۴ شماره در سالهای ۱۳۳۴-۱۳۳۵ش
سالنامه نور دانش، سال سوم، شماره چهارم
سالنامه نور دانش ۱۳۳۵ش
گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج۶
روزنامه مرد مبارز (ملایر)
مجموعه قصههای شیرین، حاج میرزا حسن مصطفوی
داستانهای شگفت، سید عبدالحسین دستغیب.[۱۹]
پانویس
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۷.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، صص۱۸۶۷-۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۸.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۹.
به نقل فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۷۰.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۹-۱۶۷۰.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۹.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۹.
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۶۹.
آدرس کتاب در سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
آدرس کتاب در سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۷۰.
آدرس کتاب در سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
فعال عراقی، کربلایی کاظم ساروقی، ص۱۸۷۰.
منابع
فعال عراقی، حسین، کربلایی کاظم ساروقی، در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، ج۲، تهران: دوستان-ناهید، ۱۳۷۷ش.
پیوند به بیرون
گفتگو با حاج اسماعیل کریمی،فرزند کربلایی کاظم ساروقی حافظ قرآن، مجله:فرهنگ کوثر-پاییز ۱۳۸۴، شماره ۶۳
مستند بزرگترین معجزه قرن: کربلایی کاظم
کربلایی کاظم ساروقی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
کربلایی کاظم فراهاني، فرد بی سوادی که در امامزادگان ۷۲تن ساروق یکباره حافظ قرآن شدهاست.
محتویات
۱ ولادت
۲ زندگی نامه کربلایی کاظم
۳ دو سید جوان
۴ دیدار آیت الله مکارم شیرازی
۵ دیدار با صدرالدین محلاتی
۶ دیدار با مؤلف «گنجینه»
۷ در محضر آیت الله بروجردی
۸ نظر آیت الله میلانی
۹ همراه با نواب صفوی
۱۰ سخن شهید دستغیب
۱۱ ویژگیهای اخلاقی
۱۲ وفات
۱۳ پانویس
۱۴ منابع
ولادت
ملا محمدكاظم، مشهور به «كربلايي كاظم» در سال 1300 ق. در يكي از روستاهاي فراهان اراك به نام «ساروق» ديده به جهان گشود.
زندگی نامه کربلایی کاظم
صفای روح و سادگی، در کنار حافظه و استعداد کم، موجب شد تا وی نتواند به مکتب رَود و خواندن و نوشتن را بیاموزد. زراعت و انس با طبیعت از همان آغاز، محمدکاظم را به سوی تأمل و تفکر در آفریدههای هستی بخش سوق میدهد و توجه وی را به خلقت و عظمت خداوند دوچندان میکند.
کاظم از سحرگاه تا شامگاه به همراه پدر مشغول به زراعت میشد و خستگی کار هیچگاه وی را از انجام فرایض دینی بازنمیداشت. عطش وی در شناخت مرز بایدها و نبایدهای زندگی و مراعات حلال و حرام تا بدان جا بود که با ورود هر روحانی به روستا، به سوی وی میشتافت و مسائل دینی خود را مطرح و پاسخ پرسشهایش را دریافت میکرد.
در یکی از جلسات موعظه و منبر، از روحانی این مطلب را میشنود که:«هر کس خمس و زکات خود را ندهد و با آن پول، لباس بخرد و نماز بخواند، نمازش باطل میشود و پرداخت خمس و زکات در اسلام واجب است». این جمله، کاظم را سخت در خود فرومیبرد و انقلابی درونی در وجودش به پا میکند. با خود میاندیشد:مگر نه این است که این حکم خدا است و باید آن را به جای آورد و در زندگی پیاده کرد؟!
او پس از بازگشت به خانه، با ادب و احترام موضوع پرداخت خمس را با پدر در میان میگذارد و بر این نکته تأکید میکند که اگر کسی خمس و زکات ندهد و با آن پول، لباس بخرد و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است. او بدین طریق سعی داشت تا پدر را به دادن خمس اموال ترغیب کند. اما پدر به سخنان فرزند توجه نمیکند و او را از پیگیری چنین موضوعی مورد عتاب قرار میدهد. کاظم خطاب به پدر میگوید:«تا حال که نمیدانستی، مسئله فرق میکرد؛ حال که دانستی باید عمل کنی».
اصرار کاظم بر پرداخت خمس هیچ سودی نمیبخشد. از این رو، تصمیم میگیرد تا از روستا هجرت کند. کاظم راهی شهر میشود و در آن جا به کارگری مشغول میشود تا شاید با دستمزد آن غذا و پوشاک برای خود تهیه کند. اهالی روستا در رفت و آمد به شهر و مشاهده کاظم با لباس کارگری در جمع کارگران، نزد پدر وی لب به شکوه میگشایند و کارگری کاظم را در حالی که پدر زمین زراعتی بسیار دارد، نوعی عار برای وی قلمداد میکنند. پدر ناچار به شهر میرود و کاظم را مجبور به بازگشت به روستا میکند.
کاظم مجدداً پدر را به دادن خمس مال خود ترغیب میکند؛ اما پدر نمیپذیرد و بار دیگر کاظم راهی شهر میشود و به کارگری مشغول میشود. پس از مدتی اهالی مجدداً بین پدر و کاظم وساطت میکنند و کاظم را به روستا برمیگردانند؛ ولی این بار وی پدر را تهدید میکند که اگر خمس نپردازی، جایی میروم که هرگز دستت به من نرسد. پدر پیشنهاد میدهد که کاظم در قطعه زمینی به همراه هشت بار گندم به زراعت مشغول شود. کاظم به این شرط که پدر در کسب و کار و زراعت وی دخالت نکند، آن را میپذیرد.
کاظم با شراکت یکی از دوستانش زمین را کِشت میکند و سال نخست، پس از برداشت محصول و تقسیم آن با دوست خود، نصف سهم خودش را بین فقرا تقسیم میکند و نصف دیگر را برای خود نگه میدارد. هنگامی که پدر ماجرا را میشنود، به کار کاظم اعتراض میکند و میگوید:هدف من از دادن زمین و گندم، تقسیم آن بین مردم نیست؛ بلکه مقصود من سر و سامان گرفتن تو است. ولی کاظم با متانت شرط خود را مبنی بر عدم دخالت او در کارها، متذکر میشود.
کاظم سال آینده نیز به همین ترتیب با کمک دوستش زمینها را کشت میکند. یک روز پس از جمع کردن گندم، در خرمن هر چه منتظر میمانند که باد بوزد تا گندم را از کاه جدا کنند، بادی نمیوزد. از این رو، دوستش را به ده میفرستد و میگوید:تو به ده برو و من پس از جاروکردن دور خرمن، به ده بازمیگردم. کاظم پس از جاروکردن خرمن، ساعات باقی مانده تا غروب را مشغول جمعآوری علوفه میشود و غروب آفتاب با بر دوش گرفتن علوفهها رهسپار روستا میشود.
دو سید جوان
نزدیک ده به دو سید جوان با سیمایی نورانی که به سوی وی میآمدند، برخورد میکند. آن دو، آدرس امامزاده روستا را میگیرند که در ابتدای روستا با فاصله کمی نزدیک هم قرار داشتند. کاظم بار بردوش پیشاپیش آن دو سید به راه میافتد و به طرف امامزادهها حرکت میکند. به در امامزاده که میرسند، او در بیرون امامزاده بار خود را بر زمین میگذارد و پس درآوردن کفشهایش وارد امامزاده میشود و در حالی که آن دو سید مشغول خواندن زیارتنامه هستند، او ضریح را طواف میکند و بر آ ن بوسه میزند.
پس از زیارت او، دو سید را به امامزاده دیگر میبرد و آن دو مشغول خواندن زیارتنامه و وی نیز مشغول دورزدن و بوسیدن ضریح میشود که در این هنگام یکی از آن دو جوان دست بر شانه وی میگذارد و به دیوار بالای ضریح اشاره میکند و میگوید:این آیات را بخوان! کاظم میگوید:من مکتب نرفتهام و سواد خواندن ندارم. جوان میگوید:تو میتوانی بخوانی. هر چه وی انکار میکند، آن دو سید نیز بر گفته خود پافشاری میکنند.
به ناچار کاظم به آن قسمت دیوار مینگرد و با کمال ناباوری میبیند آیاتی با نور سبز بر دیوار نوشته شده است؛ به طوری که نور آن تمام فضای امامزاده را روشن کرده است و شروع به خواندن آن آیات میکند:«انّ ربّکم الذی خلق السّموات والارض فی ستة ایام ثمّ استوی علی العرش یغشی اللّیل النّهار یطلبُهُ حثیثاً والشمس والقمر والنجوم مسخراتٍ بامره الا له الخلق والامر تبارک الله ربُّ العالمین اُدعوا ربکم تضرعاً و خفیة انه لایحبّ المعتدین و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً انّ رحمت الله قریبٌ من المحسنین».
کاظم پس از خواندن آیات، به خود میآید و از این که توانسته است قرآن بخواند، شگفت زده میشود. شگفتی او هنگامی دوچندان میشود که میبیند از آن دو سید جوان، دیگر خبری نیست. با خود فکر میکند که شاید به امامزاده دیگر رفتهاند؛ اما وقتی به آن جا میشتابد، آن جا هم آن ها را نمیبیند. باز به جای قبلی خود بازمیگردد و آیات را به همان صورت نورانی میبیند؛ ولی آن دو جوان را نمییابد. به خیال این که به روستا رفتهاند، به طرف ده حرکت میکند. نزدیک ده با حیرت به خود میگوید:«آن ها به ده نرفتهاند و شاید هنوز در امامزادهها هستند!» و باز برمیگردد. رفت و برگشت کاظم به امامزادهها، از شب تا اذان صبح بارها تکرار میشود. در این رفت و آمدها او احساس میکند که حافظ همه قرآن شده است. صبح فرامیرسد و او ناامید از یافتن آن ها، به ده نزد دوستش بازمیگردد.
دوستش با تعجب میگوید:ما گمان میکردیم که گرگها تو را دریدهاند؟! کاظم بیدرنگ و با صداقت خاصی به دوستش میگوید که حافظ کل قرآن شده است. دوستش ناباورانه او را ملامت میکند. و چون میدانست کاظم بیسواد است، ادعای او را انکار میکند. به هر حال، هر دو نزد امام جماعت مسجد میروند و کاظم تمام ماجرا را برای امام جماعت تعریف میکند. امام جماعت با تکیه بر این نکته که «شاید خواب دیده و یا خیالاتی شدهای» وی را به تأمل در سخنان خود فرامیخواند؛ اما کاظم بر گفته خود اصرار میورزد. در این هنگام امام جماعت قرآنی میآورد تا وی را بیازماید؛ ولی کاظم بدون تأمل به همه پرسشها پاسخ میدهد.
امام جماعت ادعای کاظم را میپذیرد. اهالی پاک و ساده روستا که چنین میبینند، بر سر کاظم میریزند و تمام لباسهای وی را تکه تکه میکنند و به عنوان تبرک، هر یک تکهای را برمیدارند. امام جماعت که جان کاظم را در معرض خطر میبیند، او را از دست مردم میرهاند و به منزل میبرد.
دیدار آیت الله مکارم شیرازی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی از جمله کسانی است که در ایام تبلیغ در ملایر به دیدار کاظم، که در آن هنگام به کربلایی کاظم و ملا کاظم شهرت یافته بود، شتافت. ایشان نقل کرده است، که با تلخیص و تصرف، ذکر میشود:«حدود چهل سال قبل برای تبلیغ در ایام محرم به اطراف ملایر به نام حسین آباد رفته بودم. گفتند:در این جا پیرمردی است که حافظ تمام قرآن است. او کشاورزی ساده است که موهبتی بزرگ نصیبش گشته و حافظ تمام قرآن شده است. تصمیم گرفتم او را امتحان کنم. پس از آزمون، دیدم این مرد دهاتی و بیسواد با تسلط کامل به سؤالات پاسخ میگوید. در آن روز هنوز وجود این مرد در محافل علمی به اصطلاح کشف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند. من پس از بازگشت به قم این ماجرای جالب را به عنوان رهآورد این سفر، برای دوستان شرح دادم. بعد از مدتی بعضی از علاقهمندان، او را به قم دعوت کردند و آوازه او همه جا پیچید. خدمت مراجع عظام و آیات بزرگ مخصوصاً آیت الله العظمی بروجردی رسید و طلاب در مدرسه فیضیه مثل پروانه اطراف وجودش را گرفتند و اگر کسی از دور این منظره را میدید، تعجب میکرد که این مرد ساده دهاتی با همان لباس محلی در میان این جمع طلاب چه میکند و چه میگوید! ولی واقعاً او از نظر تسلط بر آیات قرآن، چون چشمه جوشانی بود و طلاب همچون تشنگان بر گرد این چشمه.
گاه بعضی از طلاب چند جمله از آیات قرآن را تلفیق میکردند و میگفتند:این آیه در کدام سوره است؟ او خندهای میکرد و گفت:جمله اول در فلان سوره و قبل و بعدش این است، و جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعدش چنین است. گویی همه قرآن، یک جا در مقابل چشمش بود. جای آیات را نیز دقیقاً میدانست؛ مثل این که لوحی بزرگ در برابر او است. من با آن که آدم دیرباوری هستم، در تماسهای مختلفی که با او داشتم، مطمئن شدم مسئله عادی نیست و یک جریان الهی در کار است.
از حفظ قرآن مهمتر، پیدا کردن آیات بود. هر قرآن، با هر چاپی که به او میدادند و میگفتند:فلان آیه را بیاور، مثل استخاره کردن با قرآن که قرآن را باز میکنند، قرآن را میگشود و آیه در همان صفحه یا صفحه قبل و بعد از آن بود. من این مسئله را با چشم دیدم و تفسیری برای آن جز یک امداد الهی نیافتم؛ زیرا در مورد حفظ قرآن ممکن است کسی بگوید حافظه او بسیار قوی است (و البته این طور هم نبود؛ و او حافظهای بسیار ضعیف داشت)؛ ولی پیدا کردن فوری آیات، آن هم نه از روی یک قرآن معین، بلکه از قرآنهای کاملاً مختلف و متفاوت چاپی و خطی و ریز و درشت، امری نیست که بتوان از طریق مادی تفسیری برای آن یافت.
جالب این که عالم بزرگوار، مرحوم حاجی میرزا مهدی بروجردی منشی مخصوص و مشاور معروف آیت الله العظمی حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم، مشغول تألیف کتابی به نام برهان روشن در عدم تحریف قرآن بود و با علاقه عجیبی این مسئله را تعقیب میکرد و سرانجام این کتاب را منتشر ساخت. یک روز اطلاع یافتم که او در صدد تماسی نزدیک با کربلایی کاظم است. معلوم شد که ایشان میخواهد یکی از دلایل عدم تحریف قرآن را این موضوع معرفی کند؛ زیرا مسلماً قرآنی که کربلایی کاظم با امداد غیبی حفظ شده، قاعدتاً باید قرآن اصلی باشد؛ چون کمترین تفاوتی در میان آن چه کربلایی کاظم میخواند، و با قرآن موجود، وجود ندارد».
دیدار با صدرالدین محلاتی
شیخ صدرالدین محلاتی از دانشمندان شیراز میگوید:«من این مرد را در تهران ملاقات نمودم و ملاقات با ایشان اثر عمیق و فراموش نشدنی در من ایجاد کرد. این مرد، موسوم به کربلایی کاظم کریمی، مردی است بیسواد و عامی و هیچ گونه توانایی بر نوشتن و خواندن ندارد؛ ولی به طرز شگفت آوری حافظ تمام قرآن میباشد. عجیب است که تا یکی از آیات یا جملههای مشابه را میخوانند، بدون فکر و تردید میگوید که در این سوره چند جای آن، این آیات مشابه و یا این جملههای مشابه است. و عجیبتر این که هر قرآنی با چاپهای مختلف بدست او بدهند و آیهای را از او بخواهند که پیدا کند، فوراً قرآن را بازمیکند و با یک ورق برگرداندن به طرف راست یا چپ، آیه را نشان میدهد.
روزهای جمعه معمولاً در منزل حضرت آیت الله زاده مازندرانی (پسر شیخ زین العابدین مازندرانی که در مشروطه نقش بسزایی داشت)، در تهران تا ظهر مجلسی منعقد بود و عده زیادی از دوستان و ارادتمندان ایشان از هر طایفه و صنفی حضور مییافتند. اتفاقاً در یکی از روزهای جمعه کربلایی کاظم در جلسه حضور پیدا میکند. آقای آیت الله زاده راجع به موهبت الهی که نصیب این مرد شده، صحبت میکند و عده زیادی از حضار مجلس، او را آزمایش میکنند. و قرآنهای چاپ مختلف و حتی قرآنهای خطی کوچک و بزرگ در مجلس آورده میشود و هر کس که قرآنی در نزد خود داشته است و حتی قرآنهای جیبی را بیرون میآورند، او را به خواندن آیات مختلفه از سورههای مختلف آزمایش میکنند.
بنده کربلایی کاظم را به منزل جناب آقای رضوی آوردم و او را به انواع و اقسام امتحانات آزمایش نمودم. آیهای را غلط خواندم، وی گفت:نه، این درست نیست و این طور است. تعداد مکرر در یک سوره را از او میپرسیدم فوراً میگفت چند تا است. چندین نوع قرآن به چاپهای مختلف را حاضر نمودم و از اواسط و اوایل و اواخر قرآن آیهای را میخواندم و قرآن را به او میدادم. بلافاصله آن را میگشود و آیه منظور را نشان میداد؛ به طوری که من دچار حیرت میشدم.[۱]
دیدار با مؤلف «گنجینه»
شیخ محمد رازی، مؤلف کتاب «گنجینه دانشمندان»، از دیگر علمایی که کربلایی کاظم را ملاقات کرده و بیش از دیگران با ایشان انس و الفت و مراوده داشته، به طوری که مدتی میزبان ایشان بوده و طبعاً در این مدت نسبتاً طولانی سؤالات متعددی از وی پرسیده است.
ایشان شرح دیدار خود با مرحوم کربلایی کاظم را این گونه مینگارد:«مرحوم کربلایی کاظم از اهالی ساروق فراهان، حافظ القرآن، عجیب زمان بود. وی مدت چند ماهی در منزل نگارنده در قم بود. مرد عامی و بیسوادی، ولی به طوری قرآن شریف را حافظ بود که برای غیرمعصوم و امام که حجت خداست، میسور نیست. و این بنده صدها بار او را تجربه و آزمایش نمودم؛ نشد که تأمل و فکر کند و جواب بدهد. هر آیهای از آیات شریفه قرآن را که میپرسیدند، اگر از آیات مکرره بود فوراً میگفت:این آیه مشابه دارد و در فلان سوره و فلان سوره موجود است. و اگر غیرمکرر بود، فوراً میگفت:در فلان سوره است و قبل و بعدش چنین است. به او میگفتند:این آیه را از قرآن نشان بده. و هر قرآن کوچک و یا بزرگ، خطی یا چاپی بدست او میدادند، با گرفتن یک قبضه از قرآن، همان آیه مطلوب را ارائه میداد.
کلیه مراجع عظام تقلید نجف و کربلا مانند مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله العظمی خویی و حضرت آیت الله العظمی آقا میرزا هادی خراسانی و مراجع عظام تقلید حوزه علمیه قم، چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله العظمی حجت و آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری و آیت الله العظمی صدر و آیت الله العظمی مرعشی نجفی و دیگران و علمای بزرگ همدان و کرمانشاه و اراک و ملایر و تهران و مشهد و غیره، وی را دیده و آزمایش و امتحان نموده و گفتند:این کار او غیرعادی و غیرطبیعی است».[۲]
در محضر آیت الله بروجردی
آقای سید اسماعیل علوی در سال 1330 ش. مرحوم کربلایی کاظم را از ملایر و یا تویسرکان به قم میآورد و او را به منزل آیت الله بروجردی میبرد. در این هنگام، داستان او شهرت یافته بود. در مورد ملاقات کربلایی کاظم با آیت الله بروجردی، داستانهای متعددی نقل شده که در این جا جریان را از زبان خود کربلایی کاظم میخوانیم:
«در منزل آقا، من آهسته آهسته قرآن میخواندم. دیدم همه آن ها که با آقای آیت الله کار داشتند، بیکار نشستهاند. من گفتم:چرا بیکار نشستهاید؟ لااقل تا تشریف آوردن آقا، قرآن بخوانید. باز دیدم که قرآن نمیخوانند. خود من قرآن میخواندم. آن ها که دیدند من قرآن میخوانم، گفتند:تو این همه آیه ها را چطور حفظ کردهای؟ گفتم:ما درس نخواندهایم، همین طوری به ما موهبت شده. آن ها گفتند:شما همان کربلایی کاظم هستی؟ گفتم:بله. آن ها به آیت الله خبر دادند. بعد آیت الله زود تشریف آوردند. پس از احوال پرسی، یک صفحه قرآن را بازکردند و فرمودند:دنبال این آیه را بخوان. «اذ یَعدکم الله احدی الطائفتین». آن وقت قرآن را بستند. من دنباله آیه را خواندم و گفتم:اول آیه، حرف «واو» دارد و شما آن را نخواندید. آیه هست:«و اذ یعدکم الله...» ایشان لبخندی زدند و حاضران با من تندی کردند و گفتند:آقا درست خواندهاند. من گفتم:شما این قرآن را بگیرید، پیدا کنید.
آنها قرآن را درآوردند، خیلی گشتند، پیدا نکردند. گفتم:بدهید برایتان پیدا کنم. قرآن را گرفتم و آیه را در سوره «انفال» نشان دادم. همه دیدند که این طور است که من خواندهام. بعد ایشان آیات دیگری خواندند و من دنباله آن ها را قرائت کردم و گفتم:در کدام سوره و در کدام جزء است. آقا فرمودند:کربلایی کاظم! جلو بیا با هم مصافحه کنیم. من جلو رفتم با آقای آیت الله دیده بوسی کردیم. من به آقا عرض کردم:شما این همه از من پرسیدید، دیدی که من دانستم. حالا من میخواهم یک کلام از شما بپرسم. آقا تبسمی کرد و حضار از این سؤال من به خنده افتادند. بعد آیت الله فرمود:بپرس. پس گفتم:بگو ببینم کدام سوره است که هفت حرف را ندارد؟
آقا قدری فکر کرد و فرمود:به خاطر ندارم. شما خودت بگو. من گفتم:آن سوره، «فاتحة الکتاب» است که هفت حرف ندارد و چون این هفت حرف، مربوط به هفت طبقه جهنم است؛ آن را از فاتحة الکتاب که سوره رحمت است، برداشتند و آن هفت حرف این است:«ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف» بعد کربلایی کاظم آیاتی را میخواند که این حروف در آنها آمده است. و این حروف در کلمات «ثبور»، «جهنّم»، «خسران»، «زقّوم»، «شقوا»، «لظی» و «فزع» آمده است.
کربلایی کاظم میگوید:«آقای آیت الله بروجردی قلم و کاغذ خواستند و این ها را نوشتند - دستور فرمودند نوشتند بعد هم صد تومان به ما انعام دادند. بعد، من هم خداحافظی کردم و بیرون آمدم».[۳]
نظر آیت الله میلانی
حضرت آیت الله العظمی میلانی در جواب کسانی که نظر ایشان را درباره کربلایی کاظم خواسته بودند، مرقوم فرمودند:بسمه جلت اسماؤه. با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف و در کربلا ملاقاتمان شد و جمعی از اهل علم حضور داشتند و همچنین از سایر طبقات هم بودند و به انحای کثیره و طرق مختلفه از ایشان اختبار (امتحان) شد.
حقیقتاً مهارتشان در اطلاع به آیات و کلمات قرآن مجید، امری است برخلاف عادت و موهبتی است الهیه. و بر شخصی که با ایشان قدری معاشرت نماید و به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیه مطلع شود و قوه حافظه ایشان در معرفت به جمیع خصوصیات قرآن مجید کرامت فوقالعاده بوده؛ بلکه توان گفت قوه حافظه هر اندازه قوت داشته باشد نتواند عهدهدار شود این گونه امتحانات و اختبارات را که به انحای دقیقه بسیار به عمل آمده و هو سبحانه و تعالی یهب مایشاء و لمن یشاء وله الحمد.[۴] الاحقر محمدهادی الحسینی المیلانی.
همراه با نواب صفوی
در همان سالی که کربلایی کاظم به قم میآید و به محضر حضرت آیت الله بروجردی مشرف میشود، مرحوم نواب صفوی به قم مسافرت میکند و در آن جا دانشمند محترم جناب شیخ محمد رازی، او را از حالات کربلایی کاظم مطلع میکند. مرحوم نواب هنگام بازگشت، کربلایی کاظم را با خود به تهران میبرد و برای وی یک جلسه مصاحبه مطبوعاتی ترتیب میدهد و خبرنگاران و روزنامهنگاران داخلی و خارجی را دعوت میکند. لذا نمایندگانی از روزنامههای اطلاعات، کیهان، آسیای جوان، مجله ترقی و چند خبرنگار خارجی و نماینده خبرگزاری های آسوشیتدپرس، یونایتدپرس و نماینده سفارت پاکستان در جلسه حضور مییابند.
مرحوم نواب صفوی که آن روزها حرف اول را در صحنه سیاست ایران میزد، سخنانی را در مورد کربلایی کاظم ایراد داشت و از حضار مجلس که در محیطی از رعب و ناباوری قرار گرفته بودند، خواست که سخنان او را عیناً در جراید نقل کنند. سپس از حاضران خواست که هر طور میخواهند کربلایی کاظم را امتحان کنند تا صدق مدعای او را مشاهده کنند و سپس مشاهدات خود را نشر دهند. در آغاز، نماینده پاکستان که مرد فاضل و تحصیل کردهای بود و از فنون و علوم قرآن و تفسیر نیز آگاهی داشت، سؤالاتی را مطرح کرد که در همان جا اذعان کرد این گونه آگاهی از قرآن تنها یک موهبت الهی است و کار حافظه و درس و مطالعه نیست.
سپس خبرنگاران شروع به سؤالات آزمایشی نمودند و قبل از همه، یک خبرنگار یهودی آیهای را با اندک تغییر و با حذف یک حرکت، قرائت کرد و گفت:بقیه آیه را بخوان. کربلایی کاظم میگوید:این آیه را غلط خواندی و صحیح آن، این است و دنباله آن چنین است.
آن خبرنگار یهودی که با دیگر خبرنگاران تبانی کرده بود، در جواب گفت:نه، این طور نیست. من آیه را کاملاً درست خواندم. آن وقت قرآن را باز کرد، به چند نفر دیگر داد و آن ها هم برای این که کربلایی کاظم را به تردید بیندازند، هر کدام به قرآن نگاه کرده، گفتند:نه، این جا دیگر اشتباه کردی؛ آیه همین طور است که این دوست میگوید. چندین نفر با تبانی قبلی قرآنها را باز کرده به سود خبرنگار گواهی دادند؛ لیکن کربلایی کاظم در حالی که چپق خودش را چاق کرده و دودش را به هوا میکرد، گفت:من که به شما گفتم. شما اشتباه خواندهاید، در این مدت که قرآن به من موهبت شده هیچ کس نتوانسته یک غلط از من بگیرد.
خبرنگاران باز هم با سرسختی گفتند:تو خیال کردی ما هم مثل مردم ساده هستیم که تو هر چه میگویی، ما باور کنیم. کربلایی کاظم گفت:شما هر چه میخواهید بگویید؛ آیه، همان است که من خواندم. اگر باور نمیکنید، بروید از آقایان علما بپرسید. شما همهتان درس خواندهاید. حال خواستید یک آیه از سوره نازعات را پیدا کنید، این همه معطل شدید. اگر من هم مثل شما درس خوانده بودم، مثل شما معطل میشدم؛ ولی من از روی موهبت میفهمم. آنها فوراً قرآن را بستند و گفتند:حالا همین آیه را پیدا کن. کربلایی کاظم قرآن را گرفت و فوراً آن را پیدا کرد و به آنان نشان داد.
هر کدام از خبرنگاران یک آیهای از روی قرآن پیدا کردند و خواندند و قرآن را بستند و به کربلایی کاظم دادند که او بلافاصله آن آیات را پیدا میکرد و نشان میداد. در آن جلسه، مسئله پیدا کردن آیات از درون قرآنهای متعدد و در بالا و پایین صفحه، برای خبرنگاران شگفتتر از قرائت قرآن بود. سرانجام با انجام صدها آزمایش، همگی اذعان کردند که مسئله کربلایی کاظم، یک موهبت الهی است.[۵]
تو سوره حمد را حفظی؟
یکی از نویسندگان مشهد نقل میکند:در سال 1333 ش. مدت پانزده روز در قم، در منزل جناب آقای حاج شیخ محمد رازی ساکن بودم. در این مدت، کربلایی کاظم کریمی حافظ ساروقی نیز میهمان ایشان بود. مرحوم نواب برای زیارت کربلایی کاظم به آن جا میآمد و به خاطر عنایتی که حضرت بقیة الله روحی له الفداء به کربلایی نموده و او را در یک لحظه حافظ قرآن کرده بود، به کربلایی فوق العاده احترام میگذاشت. البته خود کربلایی کاظم خیلی به این احترامات توجهی نمیکرد.
کربلایی کاظم دارای حفظی بود که یک موهبت الهی بود. یکی از خصوصیات حیرت آورش این بود که قرآنی را به او میدادند و هر آیه را که میگفتند او بزودی قرآن را باز میکرد و همان آیه را جلو صورتش قرار میداد و آیه را بدون تأمل با انگشت نشان میداد. عجبتر این بود که اگر کتابی مانند مکاسب شیخ انصاری و یا شرح لمعه شهید ثانی را جلوش بازمیکردند، کربلایی کاظم آیههای قرآنی موجود در آن را نشان میداد؛ در حالی که آیات قرآنی در این دو کتاب درسی به خط ساده نوشته شده است و فرقی با دیگر نوشتهها ندارد، و گاهی فقط یک کلمه قرآنی را نوشتهاند، خیلی کوتاه.
یک روز من در حالی که او را به یک نفر دیگری معرفی میکردم، گفتم:این کربلایی کاظم سراسر قرآن را حفظ است؛ مانند ما که سوره حمد را حفظ هستیم. کربلایی کاظم رو به من کرد و گفت:حالا تو سوره حمد را خوب حفظی؟ گفتم:معلوم است که حفظ هستم. گفت:کلمه وسط سوره حمد کدام است؟ من صبر کردم که کلمات را بشمارم و بعد جواب را بگویم. او گفت:نه، همین طور بگو. گفتم:نمیدانم. گفت:کلمه وسط حمد (نستعین) است. و همین طور هم بود. من بعدها با آزمایشها و سؤالهای متعدد متوجه شدم که او علاوه بر حفظ آیات، تمام کلمات قرآن را با محاسبه دقیق میداند.
یک روز آقای میر سید تقوی خویی برای این جانب نقل کردند که از کربلایی کاظم سؤال شد:کدام آیه از آیات قرآن بیش از سایر آیات حرف «میم» دارد؟ ایشان گفت:این آیه «یا نوح اهبط بسلام منّا و علی امم ممن معک و امم سَنُمَتِّعُهُمْ ثم نضطرهم الی عذاب الیم» در مورد حرف «قاف» و دیگر حروف نیز از ایشان سؤال شده بود که همه را بدون تأمّل جواب میداد و همه این امور در حفظ او همیشه حاضر بود.
سخن شهید دستغیب
شهید بزرگوار آیت الله دستغیب داستان کربلایی کاظم را در کتاب داستانهای شگفت، پس از نقل چگونگی حفظ قرآن، این گونه نقل کرده است:«از جناب آقای میرزا حسن، نواده مرحوم میرزای شیرازی شنیدم، فرمود:مکرر او را امتحان کردم. هر آیه را که از او میپرسیدم، فوراً میگفت:از فلان سوره است و عجیبتر آن که هر سوره را میتوانست به قهقرا بخواند؛ یعنی از آخر سوره تا اول آن را میخواند و نیز فرمود:کتاب تفسیر صافی در دست داشتم؛ برایش باز کردم، گفتم:این قرآن است و از روی خط آن بخوان. کتاب را گرفت. چون در آن نظر کرد، گفت:آقا! تمام این صفحه قرآن نیست. و روی آیه شریفه دست میگذاشت و میگفت:تنها این سطر قرآن است یا این نیم سطر قرآن است و هکذا و مابقی قرآن نیست. گفتم:از کجا میگویی، تو که سواد عربی و فارسی نداری؟ گفت:آقا! کلام خدا نور است؛ این قسمت نورانی است و قسمت دیگرش تاریک است. و چند نفر دیگر از علمای اعلام را ملاقات کردم که میفرمودند:همه ما او را امتحان کردیم و یقین کردیم امر او خارق عادت است و از مبدأ فیاض جل و علا به او چنین افاضه شده».
سپس شهید دستغیب اضافه میکند:«سالنامه نور دانش سال 1335، ص 223 عکس کربلایی کاظم مزبور را چاپ کرد. و مقالهای تحت عنوان «نمونهای از اشراقات ربانی» نوشته و در آن شهادت عدهای از بزرگان علما را بر خارقالعاده بودن امر او، نقل نموده است. تا این که مینویسد:از مجموع دست خطهای فوق، موهبتی بودن حفظ قرآن کربلایی کاظم ساروقی به دو دلیل ثابت میشود:
1. بیسوادی او، که عموم اهالی ده و او شهادت میدهند و احدی خلاف آن را اظهار ننموده است.
2. بعضی از خصوصیات حفظ قرآن او، که از عهده تحصیل و درس خواندن خارج است، به شرح زیر:
- هرگاه یک کلمه عربی یا غیرعربی بر او خوانده شود، فوراً میگوید که در قرآن هست یا نیست.
- اگر یک کلمه قرآنی از او پرسیده شود، فوراً میگوید در چه سوره و کدام جزء است.
- هرگاه کلمهای در چند جای قرآن آمده باشد، تمام آن موارد را بدون وقفه میشمارد و دنباله هر کدام را میخواند.
- هرگاه در یک آیه یک کلمه یا یک حرکت غلط خوانده شود یا زیاد و کم کنند، بدون اندیشه متوجه میشود و خبر میدهد.
- هرگاه چند کلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود، محل هر کدام را بدون اشتباه بیان میکند.
- هر آیه یا کلمه قرآنی را از هر قرآنی که به او بدهند، آنی نشان میدهد.
- هرگاه در یک صفحه عربی یا غیرعربی یک آیه مطابق سایر کلمات نوشته شود، آیه را تمیز میدهد، که تشخیص آن برای اهل فضل نیز دشوار است».[۶]
ویژگیهای اخلاقی
کسانی که کربلایی کاظم را دیدهاند، خصوصیات زیر را از او نقل کردهاند:
- سادگی و بیآلایشی؛ به طوری که تا پایان عمر همان قیافه روستایی ساده را داشت.
- کمحافظگی و کماستعدادی. با وجود حفظ قرآن راجع به مسائل دیگر حافظهاش کم بود و اگر بیست بار هم فردی را میدید، اظهار ناآشنایی میکرد؛ مثلاً راه مدرسه حجتیه را در هر روز گم میکرد و به ندرت میزبان خود را میشناخت. این از آن جهت بود که خداوند متعال میخواست روشن سازد که حفظ قرآن ایشان امری موهبتی است و عادی نیست.
- او به کسی توجه نداشت و مقام، ریاست و شخصیت دیگران اثری در او نمیگذاشت. با بزرگان و مراجع مینشست ولی این نشست و برخاست تأثیری در ایشان نداشت و همه را به یک چشم نگاه میکرد.
- با این که آن اعجاز درباره او انجام شده بود، کوچکترین ادعایی نداشت و خود را هیچ میدید و خود را برتر نمیانگاشت و امتیازی از این جهت برای خود قائل نبود. متواضع بود و غالباً روی زمین یا زیلو مینشست. تنها ادعای او، حافظ قرآن بودنش بود.
- او بیشتر مهمان طلبهها میشد و هر غذایی جلویش میگذاشتند، میخورد و میگفت:«خانه غیر اهل علم نمیروم؛ چون هر وقت غذای شبههناک بخورم، یک پردهای روی سینه و حافظه قرآنیام میافتد و آن قدر باید انگشت در حلقم فروبرم تا قی کنم و آن غذا بیرون بیاید و دوباره صفحه دلم پاک گردد».
- از این که این موهبت الهی درباره او انجام شده بود، سوء استفاده مادی نکرد و ثروتی نیندوخت. هرگز پولی از کسی قبول نمیکرد، مگر از مرحوم آیت الله حجت و برخی از علمای دیگر؛ آن هم به مقدار ناچیز.
- کربلایی کاظم فکر میکرد که اگر از ناحیه حفظ قرآن استفاده مالی برد، از ثوابش کم میشود و میگفت:«من نمیخواهم این معجزه خدایی را به هیچ چیز دیگر بفروشم».
- از دیگر خصوصیات او، مداومت در تلاوت قرآن بود. از زمانی که موهبت حفظ قرآن به کربلایی رسید، در هر شبانهروز حداقل یک بار قرآن را ختم میکرد و نه تنها کارهای بدنی، بلکه کارهای فکری هم مانع قرآن خواندن او نمیشد.
- طوری بود که به هیچ وجه احتمال نمیرفت که در فکر شیطنت و حقهبازی و سوء استفاده کردن است.
مجموعه این خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی و فردی، این حقیقت را آشکار میکند که قرآن نور است و این نور جز در قلوب نورانی و پاک از جمیع پلشتیها و رذالتها قرار نمیگیرد و هر قلبی لیاقت و شایستگی پذیرش انوار حیات بخش قرآن کریم را ندارد.
چه گوهر پاک بباید که شود قابل فیض × ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود.
لذا وقتی از او سؤال میکنند که:آیا میشود که گاهی نتوانی قرآن بخوانی و آیات نورانی قرآن را ببینی؟ میگوید:«آری، هرگاه غذای شبههناک (حلال مخلوط به حرام) بخورم، تا مدتی که این غذا در بدنم هست، پرده و حجاب جلوی چشمانم را میگیرد و آن وقت آیات شریفه قرآن را هم مانند نوشتههای دیگر میبینم».
باری، کربلایی کاظم، مرد «اُمّی» و بیسوادی که به لطف پروردگار و عنایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حافظ کل قرآن شد، به مقامی نایل شد که وقتی بزرگترین مرجع تقلید شیعیان، حضرت آیت الله العظمی بروجردی در حرفی در قرآن کریم چون «فاء» یا «واو» تردید میکند که مبادا در نسخه چاپی قرآنها اشتباهی رخ داده باشد، به دنبال کربلایی کاظم میفرستد و از او نظر میخواهد.
عدم تحریف قرآن و تفاوت علم لدُنّی با علوم دیگر، تنها پیام کرامت کربلایی کاظم در عصر کنونی نیست؛ بلکه نقش بسیار مؤثر «لقمه حلال» در دست یازیدن به معارف الهی و تأثیر لقمه حرام در پرده افکندن بر حقایق الهی - چنان که خود وی میگفت که وقتی لقمهای شبههناک را میخورد تا اثرش از بین نرود، حجابی برای وی رخ میدهد پیام دیگر زندگی چنین پاکمرد باصفایی است که از زخارف دنیا چشم پوشید.
وفات
سرانجام کربلایی کاظم، که به جرأت میتوان او را سندی قطعی بر عدم تحریف قرآن کریم بشمار آورد، در سال 1378 ق. در سن 78 سالگی به رحمت ایزدی پیوست و در شهر مقدس قم، در «قبرستان نو» به خاک سپرده شد. قبر وی که اکنون مقبرهای نسبتاً بزرگ و در خور شأن آن کرامت قرآن است، مؤمنان را به سوی زندگی بیآلایش و پاک فرامیخواند.
همسر وی به نام آمنه خانم نیز در همین سال بدرود حیات گفت و در روستای ساروق به خاک سپرده شد. از این مرد و زن پاک سیرت، سه فرزند به نامهای اسماعیل کریمی (متولد 1307) ابراهیم کریمی (متولد 1310) و اکبر کریمی (متولد 1313) به یادگار ماند.(*)
پانویس
داستان کربلایی کاظم، هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 23.
نقل مستقیم نگارنده از سید ابوالفضل تقوی که ایشان را ملاقات نموده است.
داستان کربلایی کاظم، ص 13، با تصرف.
همان، ص 41، با تصرف.
داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب، ص 66.
گنجینه دانشمندان، شیخ محمد رازی، ج 6، ص 9، با تصرف.
منابع
محمد حاجاسماعيلي,"كربلايي كاظم فراهاني"ستارگان حرم، جلد 15، صفحه 126-145
کربلایی کاظم ساروقی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
کربلایی کاظم ساروقی (۱۳۰۰-۱۳۷۸ق)، مرد بیسوادی بود که ناگهان حافظ قرآن کریم شد. او کشاورزی ساده و بیآلایش بود که ظاهراً به سبب حساسیت در پرداخت به موقع سهم فقرا (زکات) از محصولاتش، مورد عنایت قرار گرفته و به نحوی معجزهآسا حافظ کل قرآن شده بود به گونهای که سورههای قرآن را نه تنها از ابتدا بلکه از انتهای آنها قرائت میکرد و در عین اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت کلمات قرآن را بیدرنگ در لابلای دیگر متون تشخیص میداد.
کربلایی کاظم به وسیله علما و بزرگان بسیاری مورد آزمایش قرار گرفت و حفظ شگفتآور وی از سوی آنها تایید شد.|[۱][۲][۳][۴][۵]
محتویات
۱ ملاقات با علمای مذهبی
۲ ویژگیهای منسوب به کربلایی کاظم
۳ بزرگداشت
۴ کتابشناسی
۵ جستارهای وابسته
۶ پانویس
۷ منابع
۸ پیوند به بیرون
ملاقات با علمای مذهبی
کربلایی کاظم در سفرهایی که به شهرهای مختلف داشتهاست با علمای مختلفی برخورد میکند و آزمایشهای متعددی از او گرفته میشود و همین امر تأییدات افراد مختلفی را به همراه دارد. از جمله: سید حسین طباطبایی بروجردی، سید احمد خوانساری، سید صدرالدین صدر، سید محمدهادی میلانی، سید عبدالحسین دستغیب، علامه طباطبایی، مکارم شیرازی، آیت الله سبحانی، آیت الله حائری شیرازی، آیت الله خزعلی[۶] و دیگران.
دستنوشتههایی از سید شهابالدین مرعشی نجفی، عبدالله شیرازی، سید احمد زنجانی، مکارم شیرازی در تأیید کربلایی کاظم همراه با اشارههایی به ویژگیهای خارقالعاده او وجود دارد. همچنین سید عبدالحسین دستغیب در کتاب داستانهای شگفت این ماجرا را نقل کردهاست.[۷]
در دستنوشتهای که از سید محمدهادی میلانی موجود است اینگونه نگاشته شدهاست:
با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف، در کربلا ملاقاتمان شد، جمعی از اهل علم حضور داشتند و همچنین سایر طبقات هم بودند به انحاء کثیره و به طرق مختلفه از ایشان اختبار شد، حقیقتاً مهارتشان در اطلاع به کلمات و آیات قرآن مجید، امری است بر خلاف عادت. موهبتی است الهیّه و هر شخصی که با ایشان قدری معاشرت نماید، به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیّه مطّلع شود و قوّه حافظه ایشان را در سایر امور امتحان نماید، کاملاً ملتفت میشود و بالوجدان مییابد که این گونه تسلّط در معرفت جمیع خصوصیات قرآن مجید، «کرامات فوقالعاده». بلکه توان گفت: فرضاً قوّه حافظه، هر اندازه قوّت داشته باشد، نتواند عهدهدار شود، این گونه امتحانات و اختبارات را که به انحاء دقیقه بسیار به عمل آمده و هو سبحانه و تعالی یهب ما یشاء و لمن یشاء و له الحمد.
[۸]
برخی اتفاقی را که برای کربلایی کاظم پیش آمده اثباتی بر عدم تحریف قرآن میدانند.[۹][۱۰]
سید علی محمد دستغیب در تفسیر سوره انعام میگویند: «این لطف خدای تعالی به این شخص است که به وسیله ولی عصر عجل الله تعالی فرجه به او عطا شدهاست. این خود نشانهای از قدرت خدایی امام معصوم و توحید کامل او و انسان کامل شدن ایشان است.»
محیالدین حائری شیرازی با توسل به ماجرایی که برای کربلایی کاظم رخ داده علیه مطالب ادعا شده در کتاب فصل الخطاب بهاستاندار اراک چنین مینویسد: «گذر از مسئله تحریف جز به آنچه به وسیله کربلائی کاظم انجام شد انجام نمیگرفت».[۱۱]
ویژگیهای منسوب به کربلایی کاظم
از جمله ویژگیهایی که ادعا شده که در آزمایشهای مختلف مشاهده شده:
بازگویی شماره و مکان قرآن با خواندن آیه
خواندن قرآن به صورت وارونه
تشخیص عبارات قرآن در میان کتابهای عربی و فارسی با دستخطهای یکنواخت
باز کردن قرآن و نشان دادن مکان آیه تقریباً بدون ورق زدن با هر چاپ قرآنی
جستجوی عبارتها و کلمات در قرآن و تعداد و مکان تکرار هر کدام
بیان کردن تعداد حروف سورهها و اطلاعاتی در مورد تکرار حرفها و...
اطلاعاتی در اسرار قرآن[۱۲]
بزرگداشت
در سال۱۳۸۶ کنگره بینالمللی بزرگداشت وی در شهر اراک با حضور علما و شخصیتهای جهان اسلام و رئیس مجلس شورای اسلامی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی و استاندار استان مرکزی، برگزار گردید.[۱۳]
همزمان با برگزاری این کنگره تمبر وی نیز شامل تصویری از او و امامزاده هفتادودوتن رونمایی شد.[۱۴]
در اردیبهشت ۱۳۹۰ نیز مراسم بزرگداشت وی در حرم فاطمه معصومه در قم برگزار شد.[۱۵]
کتابشناسی
پیرامون زندگی و حافظ قرآن شدن وی کتب مختلفی نیز به چاپ رسیدهاست از جمله:
«امامزمان علیهالسلام و کربلایی کاظم (قدمگاه صاحبالزمان علیهالسلام)»، تألیف:ابوالفضل سبزی، حجتالله سبزی، ناشر:خورشید هدایت، شابک:۹۷۸-۶۰۰-۵۳۱۶-۲۴-۷
«تجلی قرآن و عترت در حافظ قرآن شدن کربلایی کاظم ساروقی و سرداران رشید اسلام»، تألیف:محسنی گرگانی، ناشر:دارالکتبالاسلامیه، شابک:۹۷۸-۹۶۴-۴۴۰-۴۷۵-۷
داستان حافظ قرآن شدن کربلاییکاظم، تألیف:اسماعیل کریمی؛ [برای امامزادگان ۷۲ تن ساروق اراک]، ناشر:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، شابک:۹۷۸-۹۶۴-۴۱۱-۱۲۸-۰
داستان کربلائی کاظم و ح
بدون نظر